دکتر محمد نــوریـــــزاد / دوشنبه ۱۸ مــــردادماه ۱۳۸۹ – سپاه پاسداران ، امروز به راهی در افتاده است که بازگشت او به هویت اولیهاش ناممکن به نظر میرسد. راستی چرا سپاه که این روزها، سه مقولهی سیاست و اقتصاد و امنیت را هویتی همدوش و موافق طبع خود یافته است، درهمین سه وادی مالوف فرو نمیشود و سراز پنهانکاریها و مردمفریبیها به در نمیبرد و آشکارا بر طبل «این منم» نمی کوبد ؟ چرا سپاه همچنان به واگویی شعارهایی اصرار دارد که فصل پردهبرداری از آنها ، سالهاست که سپری شده؟
آوازه هرزروی سپاه از شاکله شایستهاش، همان حکایت شترسواری خمیده را به ذهن ما متبادر میسازد، که این خود ، سپاه را به وادی مضحکهی خاص وعام، چه در داخل و چه خارج، درافکنده است . ایکاش قوهی عاقلهای بود و دست کودکان امروز سپاه را میگرفت و به آنان میگفت : بچهها، اگر مشتاق لغلغهاید، بفرمایید: این شما و این اسلام و انقلاب نیمبند و از نفس افتادهای که امروزه لغلغه زبان شما شده است. شما را بهخدا بیایید و کاری با تاریخ و جنگ و شهید و شهادت و انسان و انسانیت نداشته باشی. شما را بخیر و مارا به سلامت.
شما اگر به اسکلههای رسمی وغیررسمی قاچاق کالا علاقهمندید، بفرمایید، همه اسکلههای سواحل شمال و جنوب کشوراز آن شما. خود را با همین دلمشغولیها سرگرم کنید وکاری به الفاظ فلکزدهای چون انقلاب و امام و قانون وحق مردم و خدا و قرآن واسلام و پیامبر وعلی و اولاد علی نداشته باشید.
ورود سراسیمه و همهجانبه سپاه به عرصههای سیاسی و امنیتی و اقتصادی، و چنگاندازی او به عرض و طول مناسبات همگانی کشور، و عقب راندن غضبناک رقبای بیاسلحه، آنچنان به صورت گذشته غرورآفرین این نهاد مردمی و انقلابی تیغ انداخته است که ناگزیر هرمخاطب گمگشتهای را به یاد قلندران و سینه چاکان ادوار دور میاندازد. قلندرانی که دهان مردمان را به زورمیگشودند و دو قطره آب و یک دانه نخود دراو میانداختند تا هیچکس از اوضاع بندگیاش ، و اینکه این اوضاع بندگی به کجا بند است، غفلت نورزد.
سایهای که سپاه از سالها پیش برسر وزارت اطلاعات انداخته، از جنس همان سایهای است که سپاه برسر مواضع پولی کشور انداخته است. و همان سایهای است که سیاست را به کف کفشهای براق سرداران خود میکشد تا توصیههای اساسنامهای سپاه را در ناکجای خود دفن کند. امروز سپاه، به موازات خروج از هویت ساختاریاش، چنگ به همهی مناسبات کشور برده است تا به زعم خود، انقلاب را برای آیندهای که عاقبتش معلوم نیست، حفظ کند .
ورود سپاه به عرصههای بیمار اما میلیاردی اقتصاد کشور، همان پتانسیلی است که بیکاری را، و کارها و مشاغل کاذب را، و اعتیاد را، و تنفروشی دختران را، و مفاسد اجتماعی و اداری را، و میلیارد خواری خواص را، و حریص شدن پابرهنگان اسلحه به دست را، در سراسر کشور باب کرده است .
اگر سپاه، همان سپاه پیشین ما بود، بیتفاوت از کنارهرزگیهای اقتصادی آدمهای ریز و درشت عبور نمیکرد. اگر سپاه، همان سپاه پیشین ما بود، با هربار تنفروشی دخترکان باکره، خون میگریست . اگر سپاه، همان سپاه پیشین ما بود، سینه در برابر اعتیاد این همه جوان و مرد و زن سپر میکرد و گریبان میدرید. اگرسپاه، همان سپاه پیشین ما بود، درکنار مردم قرار میگرفت و خود را خادم مردم میدانست، نه آنکه در برابر مردم بایستد، هم برسرشان بکوبد و به حبسشان دراندازد، وهم جیبشان را خالی کند.
سرداران امروز سپاه ، آنانی که سخت برمواضع آلوده خود پای میفشرند، بدانند و آگاه باشند که مردمان ما، درهمین فردای روزگار، راه را بر عبور آنان خواهند گرفت و از آنان خواهند پرسید: چه شد آن همه سینهچاکی شما برای امام و راه امام؟ راه امام آیا همین است که شما سر به مناسبات پولی کشور فرو برید و خبر از فرود و فروپاشی یک به یک خیمههای انقلاب نداشته باشید؟
آهای، ای همه سرداران سپاه، ما، هرکه هستیم، تقاص سپاه پاک و بیآلایش دیروز خود را از شما خواهیم ستاند . سپاهی که برای مردمش آب میشد، و در ناکجای تشکیلاتش نیز روزی را نمیدید که یک روز در هیبت شرکتهای اقتصادی، اسلحه به دست، برسرمیز مناقصه بنشیند و روان اقتصادی جامعه را بخراشد .
سایهای که سپاه از سالها پیش بر سر وزارت اطلاعات انداخته، از جنس همان سایهای است که سپاه برسر مواضع پولی کشور انداخته است. و همان سایهای است که سیاست را به کف کفشهای براق سرداران خود میکشد تا توصیههای اساسنامهای سپاه را در ناکجای خود دفن کند.
آهای، ای همه سرداران سپاه ، بدانید و آگاه باشید که راز این همه اعتیاد و دریوزگی اقتصادی ، در این است که شما به مشغلههای دیگری روی بردهاید. هروقت درهرکجا، از مناقصهای پیروز بازگشتید ، به صورت پسران ودختران از دست رفته ما بنگرید و رد پای خود را در وانهادن آنان در مخمصههای خانمانسوزی را که به دست شما بهجان آنان افتاده، رصد کنید.
کجایند همتهای ما؟ کجایند باکریها و بروجردیها و کریمیهای ما؟ آهای سرداران اسکناسآلود سپاه ، شما را بهخدا کاری به گذشته سپاه ما نداشته باشید. شما را بهخیر و مارا بهسلامت. شما باشید و مناقصههای پراز فریب و ارعاب، و میلیارد میلیارد پول بیزبان مردمی که توان اعتراض ندارند.
شما را بعخدا راه خود را از همتها و باکریهای ما جدا سازید. نان خود را بخورید و کاری به کار پاسداران بینشان ما نداشته باشید. بگذارید این تنها خاطرههای نیک دیروز ما، همچنان دست نخورده و نیالوده باقی بمانند. شما باشید و قراردادهای صوری و بیمناقصهی عسلویه. شما را چه به تریلی تریلی انواع مواد افیونی که در امنیت کامل وارد کشور میشوند و درامنیت کامل نیز همگان جوانان ما را میبلعند . شما باشید و قدرت مخوفی که در سایه پروراندهاید. شما را چه به نگرانی از مردمی که از دست رفتهاند و عمده ی علائق خود را از اسلام و انقلاب و امام و آینده به دور انداختهاند.
درست از روزی که شما از «همت»ها و «باکری»های ناب ما فاصله گرفتید، و با اقتداری که از سلامت و درستی و پاکی و پاک مردی آنان یافته بودید، سراسیمه به دل مواضع پولی کشور زدید، و یا درسواحل و مرزها و اسکلههای رسمی وغیررسمی کشور، معرکهپرداز بلامنازع قاچاق کالا شدید، و یا درسایههای اختفا به کارهای امنیتی و دور از رسالت اولیه خویش پرداختید، ویا به پروندهسازی های فرساینده امنیتی و اطلاعاتی روی بردید، و یا به تزریق سرداران خود در بدنه مجلس و دولت اصرار ورزیدید؛ درست از همان روزها بود که بیکاری و اعتیاد و مصرف و تنفروشی و قاچاق و زد وبند و رشوه و ریاکاری و فروپاشی اقتصاد و اضمحلال تولید در کشور بالا گرفت . چرا؟ به این دلیل که برق پول ناشی از قراردادهای کلان، و جاذبه ورود به حوزههای اطلاعاتی و امنیتی ، حساسیت شما را در قبال دردهای اینچنینی جامعه به صفر و زیر صفر تنزل داد .
شمایی که یک روز باید درکمین کثافات انقلاب، راه را بر پرواری انگل های بیریشه میبستید، خود به بالا زدن آستین های روبندگی روی بردید و بهخود گفتید: چه کسی بخورد بهتر از خود ما؟ نتیجه این شد که سرداران یکلاقبایی چون صادق محصولی، با بهرهمندی از پشتوانههایی چون پادگان و اسلحه، یک شبه میلیاردر شدند و به این نیز اکتفا نکردند و در قامت وزیر- هرچند نالایق – بنا بر حق بهجانبی خود گذاردند. که یعنی: برده ایم که بردهایم، خوردهایم که خوردهایم . تا کور شود هرآنکه نتواند دید! دیروز میلیارد میلیارد بالا کشیدهایم و امروز هم به کوری چشم شما وزیر و نمایندهی مجلس و استاندار و فرماندار و صاحب منصبیم. هر که اعتراض دارد، جلوبیاید!
بله، شمایی که باید امنیت همه جانبهای برای مردم خود فراهم میکردید، خود به جان امنیت روانی جامعه افتادید و با ورود به حریم حق مردمی که خود شما باید پناهشان میبودید ، به دریدن پوست از تن گذشتهی غمناک، اما غرورآفرین سپاه پرداختید .
آهای ای همه سرداران سپاه، ای آنانی که از همتها و باکریهای ما فاصله گرفتهاید و این فاصله را با دلارهای بیزبان پرکردهاید، این شما و این هرآنچه به آن روی بردهاید، از این پس، شما را به خدا، اگر که بهخدا ایمان دارید، کاری به مردم و امام، و به آرمانهای به خاک افتاده آنان، و کاری به سپاه دیروز ما نداشته باشید. بگذارید ما باشیم و خاطرههای شورانگیز فرزندانی که به اسم پاسدار، فدایی مردمشان بودند، وعاشقانه، غبار چهرهی مردمشان را میروفتند، و به مردمی بودنشان غرور میورزیدند .
اگر همت بود، اگر باکری بود، یا با شما نبود، یا اگر بود، در برابر شما ایستاده بود. و ما ، بهتر از هر کس به سرنوشت کسی که در برابر شما بایستد، واقفیم. مثل نویسنده این سطور. ببینیم فردای انتشار این مطلب، با او که خواستار اعتبار از دست رفته سپاه دیروز خویش است، چه میکنید!