هماکنون بخش بزرگی از استانداران سراسر کشور از میان فرماندهان سپاه منصوب شدهاند. مجلس در کنترل سپاه است. در روز ۷ مهر ۱۴۰۰ و با انتصاب پیمان جبلی به عنوان رئیس صدا و سیما رسانه اصلی حکومت نیز به سپاهیان جوان سپرده شد. پیش از آن کنترل دو خبرگزاری بزرگ، سازمان سینمایی اوج، تولید فیلم و سریال، فضای مجازی، شرکت مخابرات و ارتباطات سیار و کنترل سایتهای هستهای نیز به سپاه واگذار شده بود.
برای فردای پس از خامنهای
اگر رهبر سالخورده جمهوری اسلامی در چنین شرایطی چشم از جهان بربندد، سپاه یگانه بازیگر قدرت در ایران خواهد بود و شاید دو دهه مقدمهچینی و تصاحب تدریجی همه بخشهای حکومت هم با همین هدف انجام شده است.
ابراهیم رئیسی تا پیش از آغاز تبلیغات انتخابات ریاستجمهوری ۱۴۰۰، یکی از گزینههای رهبری آینده جمهوری اسلامی بود. حتی برخی معتقد بودند که حذف گسترده چهرههای سیاسی در انتخابات با این هدف انجام شد که او بیرقیب رئیسجمهور شود تا شاید اندکی برای به دست گرفتن پست رهبری آماده باشد.
تبلیغات انتخابات ریاستجمهوری، حضور ضعیف او در تلویزیون، اشتباهات زبانی مکرر و استرس او در مناظرههای تلویزیونی از او چهرهای ضعیف و بیاراده نشان داد. پس از انتخابات هم این نمایش فاجعه بار در قامت رئیسجمهوری ادامه یافت.
برای حضور بیدردسر او در انتخابات ریاستجمهوری، تقریبا هر کسی که اندکی سخنور و یا سیاسیتر بود به دست شورای نگهبان حذف شد. علی لاریجانی، برادر صادق لاریجانی هم با آسانسور ابراهیم رئیسی مواجه شد و کنار گذاشته شد.
اگر تمام این صحنه برای آن درست شده باشد که به ابراهیم رئیسی، مشروعیت حداقلی برای جایگاه رهبری ببخشد، این پروژه را شکستخورده میتوان خواند. رئیسی اگر در فردای پس از مرگ خامنهای در جایگاه رهبری بنشیند، رهبری بیاراده و کمفروغ است که ناگهان از گلخانه سیاست به جنگل قدرت پرتاب شده است. از هماکنون میتوان این موضوع را حدس زد که چنین رهبری، سرنوشت خوبی در انتظارش نیست. در مقابل سپاه و مجتبی خامنهای کلید رهبری آینده را در دست دارند. آنها نهایتا یکی از مدلّهای «ولایت موروثی» یا «ولایت پشتپرده» را انتخاب خواهند کرد.
هماکنون جمهوری اسلامی تنها یک گزینه برای جانشینی آماده کرده است؛ ابراهیم رئیسی. اگر مانع مفهومی موروثی شدن قدرت مشکلساز باشد، مجتبی خامنهای میتواند مانند احمد خمینی به سراغ گزینه «رهبری در سایه» برود. به این صورت که ابراهیم رئیسی رهبر باشد ولی عملاً مجتبی گرداننده قدرت باشد.
مانع اجرای چنین پروژهای فعلا ناتوانی مطلق ابراهیم رئیسی برای نشان دادن حداقلهایی از توانایی برای نشستن در ویترین رهبری است. اینکه مقداری سخنور باشد، چهره ترسخورده نداشته باشد و بتواند کاریزمایی حتی به صورت نمایشی از خود نشان دهد. رئیسی هیچ کدام از این ویژگیها را ندارد.
اما یک بعد دیگر اجرای سناریوی رهبری در سایه آن است که مجتبی خامنهای این درس را از پدرش آموخته که قدرت بلامنازع رهبری با «شراکت» جور در نمیآید و نهایتاً آنکه بر صندلی مینشیند، پس از تثبیت، میتواند شرکا را با چرخش قلمی حذف کند؛ کاری که پدر خودش با شرکایش انجام داد.