با تحلیل شطرنج جنگ داخلی سوریه میتوان گفت در صحنه نبرد، شش طرف مشخص وجود دارند:
الف – دولت بشار اسد و حامیان او
ب- نیروهای وفادار به «ائتلاف ملی نیروهای انقلابی و اپوزیسیون سوریه»
ج – جبهه النصره (القاعده) و متحدین آن
د – گروه تروریستی داعش و متحدین آن
ه – «حزب اتحاد دموکراتیک» کردهای سوریه (همپیمان با «حزب کارگران کردستان» ترکیه موسوم به «پ ک ک») و متحدین آن.
ز- قدرتهای خارجی هم یا از در حمایت از یکی از این طرف ها وارد جنگ شدهاند و یا در قالب «ائتلاف بینالمللی ضدداعش» که تحت رهبری امریکا است و رسما «عملیات عزم قاطع» نام دارد.

دولت «جمهوری عرب سوریه» از سال ۱۹۷۰ میلادی در کنترل خانواده بشار اسد بوده است. «حافظ اسد»، پدر رییسجمهوری کنونی سوریه از سال ۱۹۷۰ تا ۲۰۰۰ ریاست جمهوری را بر عهده داشت و پس از مرگ او، پسرش جای او را گرفت. نیروهای این دولت چهار بخش اصلی دارند:
ارتش سوریه: که شامل نیروهای زمینی، دریایی، هوایی، پدافند هوایی و چند نیروی شبه نظامی میشود. سوریه هم مثل ایران، نظام وظیفه اجباری دارد و تمام مردان پس از ۱۸ سالگی باید مدت زمانی را در ارتش سپری کنند. پس از جنگ داخلی، بسیاری از مردان برای فرار از عضویت در ارتش، کشور را ترک کردهاند. حتی خود بشار اسد هم اعتراف کرده است که نیروهای مسلح او کمبود نیرو دارند. به تخمین سازمان «سیا»، ارتش سوریه در مجموع دارای حدود ۱۷۰ هزار نیرو است.
اداره عمومی امنیت (اداره الامن العام): که در واقع، دستگاه اطلاعاتی سوریه است. این اداره که بخشی از وزارت کشور به شمار می رود، به طور سنتی نقش سرکوب اعتراضات داخلی را برعهده داشته و در طول جنگ پا به پای ارتش به میدان آمده است. دو سال پیش کارشناسان تخمین میزدند که این سازمان حدود هشت هزار نیرو به جنگ آورده که این میزان امروز حتما کاهش هم یافته است.
نیروهای دفاع ملی : که در واقع، نیروهای شبهنظامی هستند که در تابستان ۲۰۱۲، حدود یک سال پس از آغاز اعتراضات، با حمایت مستشاران ایرانی شکل گرفتند تا جای ارتشی که نیروهایش هر روز بیش تر به اپوزیسیون میپیوستند را بگیرند. مشاهدات متعدد نشان میدهند که این نیروها مشابه نیروهای «بسیج» در ایران سازماندهی شدهاند و «قاسم سلیمانی»، فرمانده نیروی «قدس» سپاه پاسداران انقلاب اسلامی نقش مستقیمی در برپایی آنها داشته است. پادگانهای محلی این نیروها به سرعت در تمامی استانهای سوریه برپا شدند و تا سال پیش تخمین زده میشد که حدود 80 هزار نیرو در اختیار آن ها هستند. تعداد واقعی «نیروهای دفاع ملی» امروز تنها کسری از این عدد است.
- شیرزنان دفاع ملی: به عنوان یکی از خبرسازترین صفوف نیروهای دفاع ملی، تیپی از زنان است که به «شیرزنان سوریه» معروف هستند. این گروه بیش تر برای استفادههای تبلیغاتی تشکیل شده است و با این نگاه که کشته شدن زنان در جنگ باعث خبرسازی بینالمللی میشود. پخش تصاویر جنسیتی زنان تفنگ به دست گرفته کاری است که پیش از این خیلیها، از «معمر قذافی» تا شورشیان شرق اوکراین دست به آن زدهاند. به غیر از حضوری صوری در بعضی نبردهای استان «حمص»، گزارشی از حضور جدی این تیپ در جنگ مشاهده نشده است.
کتائب البعث : در این جنگی که هر روز بیش از پیش رنگ و بوی مذهبی به خود میگیرد، وجود افرادی از پیشینه قومی-مذهبی طرف مقابل میتواند بسیار مفید باشد. خانواده اسد در نزدیک به نیم قرن حکومت خود بر سوریه، قاعدتا تنها بر شش درصد علویمذهب های کشور سوار نبوده و هم چنان حتی در میان جمعیت سنیمذهبی که به ویژه پس از کشتار ۱۹۸۲ «حما» در تضاد با دولت فرقهای آنها قرار دارند، طرف دارانی دارند. تشکیل «کتائب البعث» که شامل نیروهای وفادار به حزب بعث میشود، تلاشی برای سازمان دهی این نیروهای سنی بود که به دلایل مختلف، به درون حزب بعث (که ایدئولوژی رسمی آن غیرمذهبی، سکولار و پان عربیست است) راه یافته بودند.
در تابستان ۲۰۱۲ که نیروهای اپوزیسیون بخش شرقی حلب را به دست گرفتند، رهبر اصلی بعثیها در این شهر، «هلال هلال» دست به سازمان دهی کتائب البعث زد. تشکیل این نیروها از موفقیتهای هلال بود که به پاداش آن، در ژوییه ۲۰۱۳ لقب «معاون دبیر منطقهای حزب» را دریافت کرد؛ یعنی معاون مستقیم بشار اسد شد(استفاده از لفظ «منطقهای» به دلیل ایدئولوژی پانعربیستِ حزب بعث است که تنها یک «ملت/کشور» را به رسمیت میشناسد و ملت «عرب» را به مثابه کل و در نتیجه، «سوریه» را به عنوان یک «منطقه» تعریف میکند. در صدر آن در سوریه، بشار اسد عنوان «دبیر منطقهای» را دارد). به نظر میرسد این کتائب در اوج خود حدود هفت هزار نیرو داشتهاند و به استانهای دیگری هم چون «لذاقیه» و «طرطوس» هم راه پیدا کردهاند.
رسانههای انگلیسی کم تر توجهی به ظهور کتائب البعث کردهاند گرچه روزنامه معتبر «الاخبار» لبنان گزارش مفصلی از آنها تهیه کرد و موسسه «کارنگی» نیز تحقیقاتی در مورد آن ها انجام داده است. تعلق حزبی این نیروها یادآور «جیش الشعبی» است که در دهه ۱۹۸۰ تحت نظر رییسجمهوری وقت، حافظ اسد، تشکیل شد؛ شاخه نظامی حزب بعث که در سرکوب خونین خیزش «اخوان مسلمین» و جنبشهای اسلامگرای مشابه نقش داشت.
همین چند ماه پیش بود که هفتهنامه مستقل «المصدر» خبر از نقش مهم کتائب البعث در آزادسازی فرودگاه نظامی «کویریس» در روستاهای شرق استان حلب داشت. این نیروهای حزبی در کنار تیپ معروف به «ببرهای ارتش بشار اسد»، این پایگاه را پس از سه سال از دست داعش درآوردند.
متحدین اسد:
اما غیر از این چهار نیروی مرکزی اسد، چندین نیروی نظامی دیگر هم متحد او هستند:
لوا ابوافضل العباس : ماهیت فرقهای و شیعه این گروه شبهنظامی از نام آن پیدا است. در اواخر سال ۲۰۱۲ و پس از حملات گسترده به اماکن مقدس شیعیان، هم چون حرم حضرت «زینب» در حومههای دمشق بود که «لوا ابوافضل العباس» تشکیل شد. گرچه تلاش میشد نقش شیعیان سوری مقیم دمشق در این گروه پررنگ شود، بخش عمده آنرا عراقیها تشکیل میدادند؛ حالا یا پناهندگان شیعه عراقی که مدتی مقیم دمشق بودند یا داوطلبینی که از عراق میآمدند و نیز شمار اندکی از شیعیان سایر کشورها. در ماه های می و ژوئن ۲۰۱۳ بود که خبرگزاری «رویترز» خبر از اختلافات عمده درون این گروه داد، به ویژه بین شمار اندک سوریها و عراقیهایی که رهبری این گروه شیعه اثنی عشری را به دست گرفته بودند. در بهار ۲۰۱۴ گزارشها حاکی از شکست و عقبنشینی این گروه از حلب داشت و چند ماه بعد، پس از سقوط موصل و اراضی عمده عراق به دست داعش، نیروهای آن که در اوج خود در سال ۲۰۱۳ به ۱۰ هزار نفر میرسیدند، عمدتا به عراق بازگشتند.
لوا الفاطمیون : خبر استفاده از شیعیان افغانستانی در دفاع از حکومت بشار اسد از همان اوایل جنگ بارها منتشر شد. سخت نیست ببینیم سه میلیون پناهنده افغانستانی در ایران چه طور میتوانند با دستمزد پایین مورد استفاده و سوء استفاده قرار بگیرند. همین در مورد حدود دو تا سه هزار پناهنده افغانستانی مقیم «سیده زینب» نیز صدق میکند. این پیکارجویان ابتدا در قالب لوا ابوافضل العباس میجنگیدند اما شمارشان چنان بالا رفت که در سال ۲۰۱۴ تیپ مجزای خود را تشکیل دادند.
طبق برخی گزارشها، تیپ «فاطمیون» بیش از ۲۰ هزار پیکارجو دارد. با اینکه ایران ابتدا حضور آنها را انکار میکرد، امروز در قطعه ۵۰ «بهشت زهرا» مزار دهها نفر از آنها قرار گرفته و مراسم دفنشان رسما به عنوان «شهدای تیپ فاطمیون» در تهران، اصفهان، مشهد و قم برگزار شده است. این گروه شبهنظامی در بازپسگیری دو ماه پیش «پالمیرا» از داعش نیز نقش داشت.
جیش الموحدین : اقلیتهای مذهبی سوریه از آغاز رابطهای پیچیده با جنبش انقلابی داشته اند. طبیعی است که این اقلیتها همیشه از بیثباتی سیاسی نگران باشند و سپس عروج گروههای اسلامگرا در طرف اپوزیسیون باعث دور شدن بیش تر آنها از آن اردو و نزدیکتر شدنشان به حاکمیت بشار اسد شد. اما در مورد مذهب «دروزه» (مذهبی از پیروان «شعیب»، پدر همسر موسی که در قرن یازدهم بنیان گذاری شد و به نوعی منشعب از تشیع «اسماعیلی» است) قضیه پیچیدهتر است و دو میلیون پیرو این مذهب در سوریه، لبنان و اسراییل همیشه پیچیدگیهای سیاسی خود را داشتهاند. بسیاری از دروزهها نیز در مخالفت با حکومت اسد دست به حرکت زدند. اما کشتار آنها به دست جبهه النصره و دست بالا گرفتن اسلامگرایان افراطی در اپوزیسیون باعث شد بسیاری از پیروان این مذهب نیز برای دفاع از خود دست به سلاح گرفته و عملا در کنار حکومت اسد قرار بگیرند.
«جیش الموحدین» (ارتش یکتاپرستان) نیز در آغاز سال ۲۰۱۳ و با همین عنوان در مناطق دروزه نشین، به ویژه در استانهای «سویدا» و «دمشق» بر پا شد. این گروه خود را دنبالهروی راه «سلطان اطرش» میداند؛ رهبر تاریخی دروزهها که طرف دار ایده تشکیل سوریه هم بود و در انقلاب ضد فرانسوی دهه ۱۹۲۰ شرکت کرد.
سوتورو : «سوتورو» در استان «حسکه» تشکیل شد و متشکل از نیروهای آسوری/سریانی و برخی از دیگر مسیحیان، هم چون ارمنیها میشود. هدف این گروه نیز دفاع از این اقلیت بود و مساله در استان حسکه، به ویژه از این رو پیچیده بود که نیروهای کرد وفادار به «پ ک ک» نیز علاوه بر اسد و اپوزیسیون حضور داشتند.
در اواخر سال ۲۰۱۳ بود که کار سوتورو بالاخره به انشعاب کشید و دو گروه با نامهای یکسان تشکیل شدند که یکی شد بال مسلح «حزب اتحاد سریانیها» که در اتحاد با «ی پ گ» میجنگید و دیگری سوتورویی که در کنار بشار اسد میجنگید و تاکید میکرد که ارتباطی با این حزب ندارد.
نیروهای این گروه حدود ۵۰۰ نفر هستند.
گارد ناسیونالیست عرب (الحرس القوم العربی): آنچه در میان جو فرقهای جنگ سوریه گاه فراموش میشود، این است که رژیم بشار اسد خود را نه بر مبنای اسلام که بر مبنای ایدئولوژی بعثیسم تعریف میکند که سکولار و طرف دار اتحاد تمام جهان عرب (پان عربیسم) است. استقرار این رژیم بر علویها نه به دلایل ایدئولوژیک-مذهبی که به علت متمرکز ساختن قدرت سیاسی بود و نزدیکی آن به ایران هم به علت تضاد آن با حزب بعث رقیب در عراق که در اواخر دهه ۶۰ به رهبری صدام حسین راه خود را از حزب مادر جدا کرد.
در پانتئون بعثیسم، «جمال عبدالناصر» (با وجود اختلافات شدید او با رهبران وقت حزب بعث هم چون بنیان گذار آن، «میشل افلق») جایگاهی بالاتر از امامهای شیعه یا حتی پیامبر اسلام دارد (اگر هم «محمدبن عبدالله» مورد تکریم باشد، به عنوان نوعی بنیان گذار ملت عرب است و نه به عنوان چهرهای اسلامی). اما طرفه آنجا است که طرف داران پان عربیسم (که امروز سایهای از آن جنبش نسبتا مترقی اوج دوران خود در دهههای ۶۰ و ۷۰ است) در قالبی دیگر، گاه خود را در ائتلاف با جمهوری اسلامی ایران و حزبالله لبنان تعریف میکنند و گاه در قالب «محور مقاومت» که آن را در تضاد با اسراییل و امریکا میبینند. در واقع، در شرایطی که دیگر عبدالناصرِ سکولاری نیست که بر طبل مبارزه با امپریالیسم، امریکا و دفاع از آرمان فلسطین بکوبد، آنها پشت پرچم امثال بشار اسد، «حسن نصرالله» و علی خامنهای گرد آمدهاند. آنها در توجیه این چرخش آشکار، معمولا گفتههای ضد امریکایی ناصر را برجسته میکنند؛ مثل این جمله: «اگر امریکا از من راضی باشد، میدانم که در مسیر غلطی قرار دارم.»
این شعار گروهی بود که خود را بر این بنیان سازمان داده و «گارد ناسیونالیست عرب» نام دارد. اولین بار در می ۲۰۱۴ بود که «رنا حربی»، خبرنگار «الاخبار»، نزدیک به طیف حزبالله با گزارش مفصلی به انگلیسی، از حضور این گروه در صحنههای مختلف نبرد سوریه خبر داد.
نیروهای گارد را اخیرا جوانان ۱۸ تا ۳۰ ساله تشکیل میدهند و بعضی نیروهای آن حتی ۱۶، ۱۷ ساله هستند. آنها فعالیت خود را اغلب از سازمان «جنبش ناسیونالیست عرب» آغاز کردهاند که بنیان گذاری آن به دهههای ۴۰ و ۵۰، یعنی پیش از به قدرت رسیدن ناصر برمیگردد. طرف داران این جنبش که به علت نام عربی آن (حرکه القومینن العرب)، به «قومیون» (ناسیونالیستها) معروف هستند، در بسیاری کشورهای منطقه حضور دارند.
در اوایل دهه ۱۹۹۰ و پس از شکست مفتضحانه صدام حسین توسط امریکا بود که برگزاری اردوگاههای «جوانان ناسیونالیست عرب» در کشورهای مختلف آغاز شد و نیروهایی که تحت این نام سازمان یافتند، از آن پس حضوری صوری و اندک در تخاصمهای مختلف داشتند؛ در عراق علیه اشغال امریکا، در غزه علیه اشغال اسراییل (بیش تر در قالب «جبهه مردمی برای آزادی فلسطین» که گروه اصلی مارکسیستی آن کشور است) و در لیبی علیه «ناتو» پس از سقوط «معمر قذافی» که خود از چهرههای مورد احترام پان-عربیستها بود.
در ماه می ۲۰۱۳ بود که ارتش سوریه اردوگاههای نظامی در کوه «قاسیون» بر پا کرد تا این ناسیونالیست های جوان را در دفاع از خود تعلیم و سازمان دهد. داوطلبانی از مصر، عراق، لبنان، فلسطین، تونس، سوریه و یمن در این اردوگاهها تعلیم دیدند و عازم نبرد شدند.
جمع نیروهای این «گارد» احتمالا به زحمت به هزار نفر میرسد و ارزش نظامی خاصی ندارند. نکته تراژیک اما در مورد آنها این است که اغلب جوان، تحصیلکرده و آرمانگرا هستند و اهدافی گاه مترقی دارند اما پیش از آنکه به افکار خود شکل منسجمی دهند، در صحنههای نبرد این جنگ خونین قربانی میشوند.
حزب سوسیال ناسیونالیست سوریه : این حزب نیز از آن احزاب قدیمی منطقه است که هرگز زوال نیافته و در جریان جنگ اخیر، دوباره قادر به ایفای نقش بوده است. تشکیل «حزب سوسیال ناسیونالیست سوریه» به ۱۹۳۲، یعنی چند ده سال پیش از تشکیل حزب بعث یا حتی کشور مدرن سوریه بازمیگردد. محوریترین ایدئولوژی این حزب، باور به «سوریه بزرگ» است که در نظر آن، شامل سوریه، لبنان، عراق، کویت، اردن، فلسطین، اسراییل، صحرای سینای مصر، جنوب شرقی ترکیه (که تا چند سال پیش از جنگ جهانی دوم هنوز بخشی از سوریه بود)، جزیره قبرس و حتی خوزستان ایران (یا به قول طرف داران این حزب، «الاحواز») میشود. نیروهای این حزب البته تنها در سوریه و لبنان حضوری جدی دارند گرچه واحدهایی در فلسطین، عراق و اردن هم دارد.
نیروهای آن بیش تر مسیحی بودهاند (هم چون بنیان گذار آن، «انتون سعاده» که ارتدوکس بود) و به بعضی ویژگیهای عجیب مشهور است؛ مثل حملات انتحاری که معمولا توسط زنان انجام میشدند (این حزب را اصلا میتوان از پیشگامان سنت شوم حملات انتحاری دانست) و کلاسهای ایدئولوژیک و اعتقاد به نوعی هویت پیشااسلامی سوری.
کارشناسان تخمین میزنند که شش تا هشت هزار نفر از نیروهای این حزب با حمایت ارتش بشار اسد در جنگ شرکت کردهاند. نقش آنها در دفاع از جوامع مسیحی در قریههای کوچکی هم چون «صدد» (که در میان صحرای حمص واقع شده و به شراب و عرق رازیانهاش معروف است) که مورد حمله القاعده و داعش قرار داشتند، باعث محبوبیت آن در بعضی مناطق شده است.
جبهه مردمی برای آزادی فلسطین – فرماندهی کل : چنانکه گفتیم، این جبهه، گروه اصلی مارکسیستی در جنبش فلسطین بود و پس از «فتحِ» یاسر عرفات، نیرومندترین سازمان این جنبش به حساب میآمد. اما هنوز یک سال از تشکیل آن نگذشته بود که «احمد جبریل»، متولد فلسطین و بزرگشده سوریه که سابقه خدمت در ارتش این کشور را هم داشت، نیروهای خود را از آن جدا کرد و گروه معروف به «قیاده العامه» (فرماندهی کل) را تشکیل داد. این گروه از ابتدا وفادار به دولت بعثی دمشق بود و بنیان آن، اردوگاههای پناهندگی فلسطینیان در اطراف دمشق. بعضی از حملات فجیعی که معمولا به نام جبهه مردمی شناخته میشوند، در واقع کار این گروه منشعب «جبریل» بودهاند؛ از جمله قتل عام «آویویم» در سال ۱۹۷۰ که در آن 9 کودک و سه بزرگ سال غیرنظامی اسراییلی با شلیک آر پی جی به یک اتوبوس مدرسه در نزدیکی مرز لبنان کشته شدند، بمب گذاری در هواپیمای زوریخ-تل آویو-هنگ کنگ «سوییسایر» در سال ۱۹۷۰، قتل عام ۱۸ اسراییلی غیرنظامی در «کیریات شمونا» در سال ۱۹۷۴ و حملاتی دیگر در دهه ۱۹۸۰.
تا پیش از آغاز جنگ داخلی، 20 سالی بود که خبری از حملات این گروه نبود اما در جریان جنگ داخلی، از معدود گروههای فلسطینی بود که به نفع اسد و ایران وارد معرکه شد.
این تصمیم به ویژه از آن جهت جنجالی بود که باعث ایجاد شکافهای جدی در اردوگاه «یرموک» شد. این اردوگاه سالها است خانه پناهجویان فلسطینی مقیم دمشق است. در همان ژوئن ۲۰۱۱ بود که یرموکیهای خشمگین از حمایت جبریل از اسد، ستاد این گروه در این اردوگاه را آتش زدند. نیروهای جبریل سپس با حمله به فلسطینیها، ۱۴ نفر از آنها را کشتند.
فاجعههای اصلی اما در سال ۲۰۱۲ از راه رسیدند؛ در ماه اوت، ارتش سوریه با حمایت استراتژیک جبریل، یرموک را بمباران کرد تا ۲۱ فلسطینی غیرنظامی کشته شوند. در ماه دسامبر نبردی خونین بین ارتش سوریه و جبریل از یک سو و فلسطینیهای وفادار به «ارتش آزاد سوریه» و سایر نیروهای اپوزیسیون از سوی دیگر درگرفت تا بسیاری فلسطینیها قربانی شوند.
از آن پس نیروهای جبریل در میان اکثر فلسطینیها به خاطر اختلافاتی که در یرموک ایجاد کردند، منفور هستند. خود جبریل دیگر امکان زندگی در یرموک را نداشت و به «طرطوس» گریخت تا در قلب مناطق وفادار به اسد باشد. بسیاری از اعضای مرکزی «قیاده العامه» این گروه را ترک کردند و یکی از آنها گفت: «جبریل اصلا متعلق به چپ فلسطین نیست و به گروههای راست افراطی نزدیکتر است تا چپ انقلابی».
«شورای ملی فلسطین» که در واقع، پارلمان سازمان آزادیبخش است نیز با محکوم کردن جبریل، او و گروهش را اخراج کرد.
مقاومت سوریه: این گروه قبلا «جبهه مردمی برای آزادی سنجاق اسکندرون» نام داشت و تلاش آن، نیروگیری از بین علویهای مقیم استان «هاتا» ترکیه بود که تا پیش از جنگ جهانی دوم، به «اسکندرون» معروف بود و بخشی از سوریه به حساب میآمد (واژه فارسی «سنجاق» در تقسیمبندیهای امپراتوری عثمانی، معادل «استان» بود).
در فضای سیاسی ترکیه، این گروه با گروههای چپ مسلح این کشور، به ویژه «جبهه آزادیبخش انقلابی» (دیوریمچی خلق کورتولوش جبههسی) همکاری میکرد و پس از ِآغاز جنگ داخلی در منطقه شمال غربی این کشور نیز وارد فعالیت شد. رهبر آن «علی کیالی»، از علویهای متولد و بزرگشده هاتا ترکیه است که به خدمت حکومت اسد درآمد و شهروند سوریه شد. او البته با نام ترکی «میهراچ اورال» فعالیت میکرد. این گروه امروز هم ادعای مارکسیسم-لنینیسم دارد اما بیش تر گروهی فرقهگرا است که رهبر آن آشکارا صحبت از کشتار سنیهای سوریه میکند.
تعداد نیروهای این گروه به دو هزار نفر میرسد. روزنامههای نزدیک به دولت ترکیه حدود یک ماه پیش گزارش داده بودند که «احرار الشام» رهبر آن را کشته اما این خبر تایید نشده است.
حزبالله لبنان: در مورد نقش داشتن این گروه شبهنظامی شیعه در جنگ داخلی سوریه لازم نیست چیز زیادی بگوییم. همین بس که حزبالله پس از نیروهای خودِ سوریه، بیش ترین نقش را در جنگ داخلی این کشور ایفا کرده و تحت رهبری و هدایت ایران، حضوری گسترده و موفق در بسیاری صحنههای نبرد داشته است. پربی راه نیست که بگوییم بدون حضور حزبالله، حکومت بشار اسد زودتر از اینها سقوط کرده بود.
کره شمالی : در میان فهرست حامیان خارجی بشار اسد، طبیعی است که نام ایران، روسیه و حزبالله برجسته شود. کشورهایی هم چون بلاروس نیز کمک مستقیم نظامی ارایه کردهاند و کمکهای غیرمستقیم از کشورهایی هم چون چین، ونزوئلا، کوبا، آنگولا، الجزایر و ارمنستان آمده است. اما یکی از غافل گیرکنندهترین این حامیان که حضور مستقیمی در صحنه نبرد داشته، متعلق به کشوری هزاران کیلومتر دورتر از صحنه نبرد است؛ کره شمالی.
در چند ماه گذشته، نیروهای اپوزیسیون خبر از حضور نیروهای دو گُردان متعلق به رژیم کره شمالی در اطراف دمشق دادهاند. «اسد زعبی» که چهره اصلی نظامی در «کمیته عالی مذاکرات» است، به خبرگزاری «آناتولی» ترکیه خبر از حضور دو گردان پیونگیانگ به نامهای «چالما ۱» و «چالما ۷» داد. پیش از آن هم مردم محل خبر از دستگیری «آسیاییهای گردان کرهایها» داده بودند.
بنابراین، پیونگ یانگ نه تنها حمایت موشکی و نظامی رسمی از رژیم اسد میکند که با نیروهای خود مستقیما در صحنه جنگ داخلی سوریه شرکت دارد.
روسیه: روسیه ابرقدرت البته نه شیعه است و نه سنی اما تضادش با آمریکا و کشورهای غربی که متحد کلیدی عربستان سعودی بودند از یک سو و اتحاد قدیمیاش با سوریه اسد از سوی دیگر باعث شد در یک طرف جنگ وارد میدان شود. سوریه میزبان تنها پایگاه نظامی روسیه خارج از شوروی سابق بود. مسکو تقریبا از همان ابتدا در تخاصم شرکت داشت اما از ۳۰ سپتامبر سال گذشته با ورود مستقیم نظامی بر پیچیدگیهای ماجرا افزود. با اینکه روسیه قطعا در حمایت از اسد به میان آمده، عضویت آن در شورای امنیت سازمان ملل و واقعیت «ابرقدرت» بودن آن باعث میشود درجهای از استقلال داشته باشد و به نوعی حاضر به معامله با طرف مقابل باشد. این البته در مورد دیگر «ابرقدرت» حاضر در جنگ، آمریکا، و متحدین اروپاییاش نیز صدق میکند.
ایران:
به جرات میتوان گفت هیچ کشوری خارجی نیست که به اندازه ایران وارد جنگ داخلی سوریه شده باشد. اگر آمریکا و روسیه با هواپیماهای جنگی و عربستان و ترکیه با ارتباط غیرمستقیم با شبهنظامیان وارد کار شدهاند، ایران هزاران نفر از نیروهای نظامی خود را وارد کار کرده و در ضمن نقش اصلی رهبری بخش عمده نیروهای وفادار به اسد را داشته است. حزبالله لبنان که اکنون به اهرم مهمی برای اسد تبدیل شده در واقع گروهی ساخته و پرداخته سپاه پاسداران ایران است. شبهنظامیان عراقی و افغانستانی که در بالا از آنها گفتیم نیز مستقیما تحت فرمان نیروی قدس سپاه ساخته و پرداخته شدهاند. در واقع اگر قاسم سلیمانی امروز به نامی آشنا بدل شده است این بخاطر نقش او در ساختن همین گروهها است.
حضور نیروهای سپاه در سوریه البته به پیش از آغاز جنگ سوریه برمیگردد. رژیم سوریه تنها متحد جدی ایران در جهان عرب است و ایران همیشه از خاک آن برای انتقال سلاح به حزبالله استفاده کرده است. در نتیجه تعجبی نیست که جمهوری اسلامی که تازه دو سال پیش از انقلاب سوریه تجربه سرکوب حرکتی مردم ۸۸ را داشت به متحد خود در این زمینه یاری برساند. در آوریل ۲۰۱۱، کمتر از یک ماه پس از آغاز جنبش، باراک اوباما، رئیسجمهور آمریکا، و سفیر وقت واشنگتن در سازمان ملل، سوزان رایس، ایران را متهم کردند که به اسد در سرکوب اعتراضات یاری میرساند. از همان ابتدا خبر فارسی حرف زدن بعضی نیروهای امنیتی منتشر شد.
چند ماه بعد، در سپتامبر ۲۰۱۱، این ژنویو عبدو، روزنامهنگار شهیر آمریکایی، بود که پرده از این برداشت که دولت ایران چطور به دمشق، فنآوری لازم برای نظارت بر اینترنت و تلفن را میدهد.
با به درازا کشیدن جنگ اما حضور ایران بیشتر و بیشتر شد. درست چهار سال پیش (مه ۲۰۱۲) بود که یکی از فرماندهان نیروی قدس در گفتگویی با ایسنا از ارسال نیروهای جنگی ایرانی به سوریه خبر داد اما این گفتگو به سرعت از ورودی ایسنا حذف شد و از آن پس موضع رسمی ایران همیشه این بوده که تنها «مستشار» به سوریه میفرستد. این نیروها معمولا «مدافع حرم» معرفی میشوند تا این تصویر داده شود که نقشی محدود در دفاع از اماکن مقدس شیعه، بخصوص حرم سیده زینب، خواهر امام حسین، در نزدیکی دمشق دارند.
واقعیت اما اینجا است که نیروهای ایرانی در سراسر نقاط جنگ سوریه حضور داشتهاند و قریب به ۵۰۰ نفر آنها، از ژنرال تا سرباز یک، کشته شدهاند. البته تعداد کشتهشدگان نیروهای عراقی، افغانستانی و پاکستانی که زیر فرمان مستقیم تهران میجنگند بسیار بیشتر از اینها است. در اکتبر ۲۰۱۵ بود که هنری جانسون، کارشناس مجله «فارین پالیسی» اعلام کرد ایران خونینترین ماه حضور خود در سوریه را پشت سر گذاشته و حداقل روزی یک کشته داده است. نقشهای که آقای جانسون در «فارین پالیسی» منتشر کرد تاییدی بر جمله اول این پاراگراف بود. و همین ماه اخیر ایرانیان با تعجب دریافتند که ۱۳ نفر از اعضای سپاه پاسداران استان مازندران در دهکده «خان طومان» استان حلب کشته شدند.
حضور نظامی ایران در سوریه البته پیچیدگیهایی نیز دارد. قاسم سلیمانی و همراهانش در سپاه خود را وفادار به آیتالله خامنهای میدانند و وقعی به دولت حسن روحانی نمیگذارند. روحانی و وزیر خارجهاش، ظریف، اما قصد دنبال کردن سیاست خارجی خاص خود را دارند و حضور گسترده سلیمانی برایشان قابل پذیرش نیست. در دو سال اخیر شاهد تلاش ظریف و روحانی برای کنترل بیشتر حضور ایران در سوریه بودهایم. بازگشت محسن رضایی به سپاه پس از چند دهه به زعم عدهای تلاشی برای کنترل سلیمانی بود. تورهای گسترده ظریف در خاورمیانه و دیدارهایش با حسن نصرالله، رهبر حزبالله، نیز. کاهش انتشار گسترده عکسهای نمایشی از سلیمانی از نتایج مشخص این تلاش بوده است. از سوی دیگر ارسال تیپ کلاه سبزهای ارتش، که ماهیتی مجزا از نیروهای سپاهی دارند، نیز میتواند در همین راستا باشد.

تحلیل و دستهبندی گروههای اپوزیسیون از همان ابتدا دشوار و جنجالی بوده و با گذشت زمان دشوارتر و جنجالیتر هم شده است. دشوار به این علت که بسیاری از گروههایی که در مخالفت با اسد سلاح بلند کردند، ماهیت محلی داشتند و در نتیجه، با چند صد گروه در سراسر کشور مواجه بودیم که معلوم نبود ارتباط و هماهنگی آن ها با یک دیگر دقیقا چه گونه است. جنجالی به این علت که با گذشت زمان، معلوم شد بسیاری از این گروهها ایدئولوژی افراطی اسلامی دارند و یا با القاعده همکاری میکنند یا خود دست کمی از القاعده ندارند.
در رسانههای انگلیسی، صفات غریبی برای توصیف آنها به کار برده شد. مدتی صحبت از «گروههای معتدل» (moderate) بود که واژهای نسبی است و منظور از آن، متمایز ساختن گروههای اسلامگرایی بود که مدعی بودند «افراط گرا» نیستند اما به شدت تاکید داشتند که «سکولار» هم نیستند و این واژه را بیش تر در مورد حکومت اسد به کار میبردند. مدتی بعد که رسانهها دریافتند واقعا دشوار است از نام «معتدل» برای این گروهها استفاده شود، صفت «بستر اصلی» (mainstream) باب شد که تنها اعترافی بود به حضور گسترده این نیروها.
در اینجا ما قضاوت در مورد میزان اعتدال و اسلامگرایی این گروهها را ملاک دستهبندی قرار ندادهایم و به روابط واقعی نظامی گروهها با یک دیگر و با مراجع سیاسی سوری و خارجی پرداختهایم. با این نگاه، میتوان صحنه اپوزیسیون سوریه را این گونه توصیف کرد: داعش و جبهه النصره (بخش رسمی سازمان القاعده) هویتی مستقل از تمامی سایر گروهها دارند و هم خود بر این هویت تاکید می کنند و هم سایر گروهها بر جدایی آن ها از این دو. تنها این دو گروه هستند که توسط سازمان ملل و امریکا به عنوان «تروریست» شناخته میشوند و در نتیجه، هیچ آتشبسی شامل حال آنها نمیشود (گرچه روسیه، ایران و حتی بعضی ناظرین مستقل خواهان افزودن نام بعضی گروههای دیگر هم چون احرار الشام و جیشالاسلام به این فهرست هستند). با این حساب، ما این دو گروه را خارج از اپوزیسیون و تحت دو ستون مجزا تعریف کردهایم اما با اعتراف نکتهای مهم که جبهه النصره در بسیاری از نقاط در همکاری نزدیک با سایر نیروهای اپوزیسیون بوده و حتی زیر چترهای نظامی واحد با آنها مشارکت داشته است (البته در چند هفته اخیر این گروهها گاه برای جدا کردن راه خود از جبهه النصره تلاش کرده اند).
اما میرسیم به گروههای اپوزیسیون که همه کم و بیش خود را شاخه نظامی «ائتلاف ملی نیروهای انقلابی و اپوزیسیون سوریه» و بال دیپلماتیک آن، یعنی «کمیته عالی مذاکرات» که چند ماه پیش با حمایت ریاض تشکیل شد، میدانند.
ارتش آزاد سوریه : ۲۹ ژوییه سال ۲۰۱۱، تنها چند ماه از آغاز انقلاب سوریه گذشته بود که هفت یا هشت نفر از افسران ارتش این کشور اعلام کردند برای سرنگونی بشار، «ارتش آزاد سوریه» را تشکیل دادهاند. با آغاز روند فروپاشی رژیم اسد، طولی نکشید که در هر گوشه و کنار، مردم سلاح بلند و اعلام میکردند بخشی از ارتش آزاد سوریه هستند. بسیاری از این گروهها اما در واقع «ارتش» نبودند و ارتباط چندانی با یک دیگر هم نداشتند. «ارتش آزاد» بیش تر یک برند سیاسی بود تا یک گروه منسجم. در سالهای ۲۰۱۲ و ۲۰۱۳ اما این گروههای سازمانیافته جهادگرا و اسلامگرای افراطی بودند که بیش تر و بیش تر با حمایتهای کلان خارجی پا گرفتند و آن ارتش آزاد اولیه عملا کنار رفت. امریکا و غرب نیز در این میان ساکت نبودند و برای تقویت نیروهای سکولار یا حداقل اسلامگرایان «معتدلتر» تلاش می کردند.
امروز که به صحنه نبرد نگاه میکنیم، ارتش آزاد نامی کلی است که خبر از گروهی منسجم و متحد نمیدهد. این به آن معنی نیست که نیروی سکولار و غیر اسلامگرا دیگر در سوریه وجود ندارد اما این نیروها در صحنههای مشخص نبرد، چارهای به جز همکاری با سایر نیروهای اپوزیسیون (که عمدتا اسلامگرا هستند) ندارند و به عنوان بخشی از جبهههای منطقهای فعالیت میکنند که اغلب اسلامگرایان در آن دست بالا را دارند.
- تیپ فرزندان صلاحالدین (لوا احفاد صلاحالدین) : از میان گروههای متعددی که هنوز زیر پرچم ارتش آزاد میجنگند، گروه کرد بیش تر در شمال استان حلب فعال است و مورد حمایت «شورای ملی کرد» قرار دارد. نیروی اصلی این شورا، «حزب دموکرات کردهای سوریه»، نزدیک به حزب دموکرات کردستان عراق و «مسعود بارزانی» است.این «شورا» جزیی از کمیته عالی مذاکرات است. این گروه نظامی تنها حدود ۶۰۰ نیرو دارد و رقیب نیروهای کرد نزدیک به «پ ک ک» است.
جبهه اسلامی :«جبهه اسلامی» در ماه نوامبر سال ۲۰۱۳ با حمایت عظیم مالی عربستان سعودی تشکیل شد. چهرههای اصلی آن درسخوانده عربستان بودند و نقطه اشتراک آن ها، داشتن ایدئولوژی اسلامگرایانه افراطی حاکم بر این کشور بود. مجموع نیروهای جبهه اسلامی بین ۵۰ تا ۷۰ هزار نفر است. دو گروه اصلی این جبهه، احرار الشام و جیش الاسلام هستند که هر کدام حدود ۲۰ تا ۲۵ هزار نیرو دارند و بسیار حرفهای، زبده و تعلیمدیده اند.
احرار الشام : این گروه را میتوان جنجالیترین گروهی دانست که با وجود این که حتی بعضی متحدین غرب (امارات و مصر) آنرا به عنوان سازمانی تروریستی میشناسند، جزو کمیته عالی مذاکرات، مورد تایید غرب است.
ریشههای این گروه به بهار ۲۰۱۱ باز میگردد که دولت اسد در پی اولین خیزشهای مردمی، عفو عمومی اعلام و بعضی زندانیان، از جمله زندانیان سلفی و اسلامگرای زندان مخوف «صیدنایا» در نزدیکی دمشق را آزاد کرد. «حسن عبود» یکی از این زندانیها بود و رفت تا احرار الشام را بنیانگذاری کند. البته فکر ایجاد چنین گروهی از همان زندان، در پی انقلاب مصر که در ماه ژانویه درگرفته و فضای جدیدی برای اسلامگرایان باز کرده بود، مطرح شده بود.
این گروه همیشه تاکید دارد که خود را بخشی از ارتش آزاد نمیداند و به شدت مخالف سکولاریسم است. در گفتمان آن، صحبت از لزوم جهاد علیه «دسیسه صفوی ایران» برای گسترش تشیع در سوریه و ضرورت برقراری قانون شرع اسلامی میشود.
عبود که در سال ۲۰۱۴ کشته شد، در گفت وگویی با شبکه تلویزیونی «الجزیره»، با محکوم کردن دموکراسی گفته بود: «دموکراسی یعنی مردم بر خودشان و طبق قوانینی که دلشان میخواهد، حکومت کنند. ما میگوییم که نظامی الهی داریم که قانون آن، قانون الله برای مخلوقین و بندگان او است که به عنوان نایب خود بر این زمین منصوب کرده است.»
جیش الاسلام: این گروه تا حدودی شبیه احرار الشام است اما منطقه فعالیت آن بیش تر حومههای دمشق، هم چون «دوما» و شرق «غوطه» هستند که به طور عمده تحت حکومت این گروه قرار دارند. این گروه نیز همیشه تاکید داشته که مخالف سکولاریسم و طرف دار برقراری قانون شرع است. مصر این گروه را نیز جزو گروههای تروریستی اعلام کرده است.
«زهران علوش»، رهبر این گروه که چند ماه پیش در حملات روسیه کشته شد، سخنان بسیار تندی علیه علویها و شیعیان بر زبان آورده و گاه خواهان کشتار وسیع آنها شده بود. چشماندازی که او از آینده سوریه تصویر میکرد، نوعی بازگشت به خلافت امویان بود. او خود متولد دوما بود و پدرش، «عبدالله» از علمای اسلامی دمشق. خودش هم مدرک فوق لیسانس قانون شرع از «دانشگاه اسلامی مدینه» را داشت که از مراکز سلفیگرایی در جهان به حساب میآید. علوش هم جزو آزادشدگان صیدنایا در ۲۰۱۱ بود.
مذاکرهکننده ارشد کمیته عالی مذاکرات، محمد علوش از بستگان زهران و از نیروهای همین جیش الاسلام است.
ارتش ترکمنهای سوریه (سوریه ترکمن اوردوسو): اما اگر عربستان از چهرههای سلفی سوریه حمایت میکند، ترکیه راه دیگری در اختیار دارد و آن بنیان نهادن خود بر شهروندان «ترکمن» سوریه است. واژه «ترکمن» که به ترکزبانهای سوریه اطلاق میشود، میتواند غلط انداز باشد چرا که اکثر این جمعیت، شباهت قومی و زبانی بسیاری به اکثریت مردم ترکیه دارند. آنها ربط مستقیمی به ترکمنهای استان گلستان ایران و کشور مستقل ترکمنستان ندارند و زبان بیشترشان با ترکی استانبولی یکی است (بر خلاف ترکمنهای عراق که زبانشان شبیه ترکی آذربایجانی رایج در تبریز و باکو است).
این است که دولت «رجب طیب اردوغان» روی این ترکمنها سرمایهگذاری کرده و گروههایی شکل داده که اسلامگرایی را با ترکگرایی مخلوط و اغلب پرچم دولت ترکیه مدرن را با خود حمل میکنند.
نقش داشتن این نیروها در کشتن خلبان هواپیمای روسی که ترکیه ساقط کرد، باعث شده رسانهها اخیرا کمی به آنها توجه کنند. تعداد نیروهای آنها به 10 هزار نفر میرسد.
ائتلافهای محلی
اما علاوه بر گروههای نظامی سراسری، ائتلافهایی محلی هم وجود دارند که نقش مهمی در سازماندهی اپوزیسیون بازی میکنند. در اینجا اشارهای به چند مورد از این ائتلافها داریم:
جبهه جنوب : این ائتلاف گروههای ارتش آزاد و اسلامگرا حدود ۷۰ درصد استان جنوبی «درعا»، زادگاه انقلاب سوریه را در اختیار دارد. این جبهه روی هم رفته حدود ۲۵ هزار نیرو دارد و میتوان گفت قویترین نقطه حضور نیروهای سکولار است. گرچه در اینجا نیز اسلامگرایان نقشی کلیدی دارند.
فتح الحلب: این ائتلاف در شهر و استان حلب وجود دارد که همین هفته پیش (در روز ۲۶ آوریل ۲۰۱۶) با مشارکت تمام گروههای مخالف اسد، به جز جبهه النصره تشکیل شد. از جمله گروههای محلی مهمی که با هیچ یک از گروههای سراسری یاد شده در بالا همپیمان نیستند اما در کنار آنها «فتح الحلب» را تشکیل میدهند، میتوان به «جیش المجاهدون» و «فیلق الشام» اشاره کرد که ریشه این آخری به نیروهای اخوان مسلمین در سوریه برمیگردد. تشکیل این ائتلاف جدید به خواست امریکا و برای بیرون گذاشتن جبهه النصره بود.
شورای فرماندهی انقلابی سوریه (مجلس قیاده الثوره السوریه) : ائتلافی از ۷۲ گروه و دسته است که در سوم اوت ۲۰۱۴ اعلام شد و اولین جلسه خود را در نوامبر همانسال در «غازی انتپ» ترکیه (نزدیک مرز سوریه) برگزار کرد. در حال حاضر بیش تر گروههایی که در بالا از آن ها نام برده شد، در این شورا حضور دارند. احرار الشام هم اول نبود اما سپس به آن پیوست. این شورا اکنون حکم اتاق فرماندهی نیروهای اپوزیسیون را دارد.

در مورد جبهه النصره (۲۰)، بخش رسمی سازمان القاعده در سوریه پیش از این توضیح دادهایم؛ این گروه روز ۲۳ ژانویه ۲۰۱۲ تشکیل و ۱۰ روز بعد توسط امریکا به فهرست سازمانهای تروریستی اضافه شد. با اینکه احتمالا بیش از ۲۰ هزار نیرو ندارد، بسیار حرفهای عمل میکند و در صحنههای مختلف نبرد، همپیمان با سایر گروههای اپوزیسیون بوده است. به طور مشخص، پس از سقوط استان «ادلب» و در آمدن آن از دست بشار اسد، جبهه النصره در اتحاد با سایر نیروها، «جیش الفتح» را تشکیل داد که اداره استان ادلب را در دست گرفت. این گروه مورد حمایت رسمی عربستان سعودی و ترکیه بود اما در چند ماه گذشته ریاض و آنکارا تحت فشار غرب، بین خود و القاعده فاصله بیش تری انداختهاند و جیش الفتح ظاهرا دیگر نامی بیش نیست.
قابل توجه است که حدود یک سال پیش دولت قطر تلاشهایی جدی برای پاکسازی تصویر بد جبهه النصره و معرفی آن به عنوان گروهی سوری داشت. قطریها تلاش کردند «ابومحمد الجولانی»، امیر این گروه تروریستی را قانع کنند تا از القاعده جدا شود. تلویزیون الجزیره که متعلق به دولت قطر است نیز هم به زبان انگلیسی و هم به عربی، کارزاری برای معرفی جبهه النصره به عنوان گروهی متعلق به «بستر اصلی» شورشیان سوری به راه انداخت. این کارزار اما هم اکنون به نظر می رسد تعطیل شده است، گرچه همکاری عملی القاعدهایها با سایر نیروهای اپوزیسیون در بعضی نقاط ادامه دارد.
متحدین:
چنانکه گفتیم، بعضی از گروههای اپوزیسیون هم در قالبهای مختلف با جبهه النصره همکاری نظامی کردهاند اما در اینجا منظور از «متحد»، گروههایی هستند که عموما تحت فرمان این گروه و رهبری کلی القاعده به سوریه آمدهاند.
غربا الشام : این گروه از تروریستها که اصلیت آن ها به ترکیه یا بلوک شرق سابق باز میگردد، از زمان جنگ عراق در آن کشور فعال بوده و سپس وارد سوریه شدهاند.
فتح الاسلام: این گروه در سال ۲۰۰۶ در یکی از اردوگاههای فلسطینیان (نهر البارد) در لبنان تشکیل شد و از آن پس بلای جان فلسطینیها بوده است. نیروهای این گروه در چند سال اخیر وارد جنگ سوریه شدهاند و امریکا آن را در فهرست سازمانهای تروریستی خود قرار داده است.
طالبان پاکستان: رهبران طالبان پاکستان بعضی نیروهای خود را برای کمک به القاعدهایها، به سوریه فرستادهاند؛ واقعیتی که دولت پاکستان که مشغول مذاکره با این طالبان است، هرگز به رسمیت نپذیرفته است. شواهد بسیاری در این زمینه وجود دارد.
حزب اسلامی ترکستان : گروهی تروریستی است که در میان اویغورهای ترکزبان چین فعال است و هدفش را بر پایی امارت اسلامی «ترکستان شرقی» در استان «شینژیانگ» چین میداند. نیروهای این گروه هم در سوریه حضور دارند.
جماعت امام بخاری : نام گروهی از ازبکتبارهایی است که با هماهنگی طالبان افغانستان به سوریه آمدهاند. آنها نام گروه خود را از «امام بخاری»، عالم ایرانی قرن نهم اهل بخارا گرفته اند. البته به جز اینکه امروز بخارا در ازبکستان است، این گروه تروریستی ربطی به مرحوم بخاری ندارد.
کتائب عبدالله عزام : شاخه القاعده در لبنان است که در سال ۲۰۰۹ فعال شد و در کشورهایی همچون مصر، عراق، اردن و نوار غزه هم واحد دارد.

داعش: مخوفترین گروه جنگ داخلی سوریه به نوعی شاید مخوفترین کل جهان هم هست و نام و پرچمش بر همه رعشه میاندازد.
راههای بسیاری برای معرفی داعش هست اما یک راه این است که آنرا گروهی اساسا عراقی ببینیم که بخشهای عظیمی از سوریه را اشغال کرده است. هسته اصلی داعش پس از اشغال عراق به دست آمریکا با جمع کردن نیروهای سابق رژیم ساقط صدام حسین توسط گروه محلی القاعده شکل گرفت. این گروه در اکتبر ۲۰۰۶ اعلام «دولت اسلامی» در عراق کرد و در اوت ۲۰۱۱ از شرایط پیشآمده در سوریه استفاده کرد تا وارد این کشور شود. تولد واقعی داعش اما در آوریل ۲۰۱۳ بود که اعلام کرد «دولت اسلامی عراق و شام» را تشکیل میدهد و اینجا بود که «جبهه النصره» به رهبری جولانی از او انشعاب کردند و راه القاعده و داعش جدا شد.
در سپتامبر همان سال داعشیها شهر عزاز را از «ارتش آزاد سوریه» گرفتند و به زودی در تمام نقاط کشور بیش از آنکه با اسد درگیر باشند با سایر نیروهای اپوزیسیون درگیر بودن.د در ژانویه ۲۰۱۴، تمام گروههای اپوزیسیون از رقه رانده شدند و این شهر به پایتخت داعش بدل شد.
حالا این گروه که بخش گستردهای از خاک سوریه را در اختیار دارد همه، حتی القاعده را، دشمن خودش کرده و تقریبا کشوری در جهان نیست که خواست شکست آنرا رسما اعلام نکرده باشد.
این گروه اصولا کوچک ترین مخالفی را بر نمیتابد و بنابراین، «متحد» نظامی برای آن هیچ معنایی ندارد چون گروهها اجازه فعالیت مستقل ندارند و باید به «دولت اسلامی» بپیوندند. با این وجود، حداقل دو گروه هستند که ضمن حفظ هویت خود، در اتحاد با داعش حرکت میکنند:
تیپ شهدای یرموک : اسم این گروه از آنجا دارای اهمیت است که از یک سو یادآور اردوگاه فلسطینیها در یرموک است که پیش از این از نقش آن در جنگ داخلی سوریه گفتیم و از سوی دیگر یاد آور نبرد یرموک در صدر اسلام است که اولین شکست مهم امپراتوری «بیزانس» به دست ارتش اسلام بود. جالب اینجا است که یکی از گروههایی که به این تیپ پیوست، گردان «المثنی، جلاد ایرانیان (یا فارسها)» نام داشت و به نام «مثنی بن حریثه» نامگذاری شده بود. او از سرداران صدر اسلام در نبرد مشهور «قادسیه» بود؛ سرداری که مقدمات سقوط ۱۱۰۰ سال امپراتوری ایران را فراهم کرد.
دوکوماجیلار: گروهی تروریستی که به طور مشخص از ترکهایی تشکیل شده که قصدشان نبرد با یگانهای مدافع خلق است. 60 تا 70 تروریست ترکتبار از استان «آدیامان» ترکیه این گروه را تشکیل میدهند. احتمال داده میشود که چند بمب گذاری علیه کردها در ترکیه کار آنها بوده باشد. در ضمن، این احتمال که این گروه مستقیما از دولت اسلامگرای ترکیه کمک میگرفته، مطرح شده، گرچه هرگز مستقیما اثبات نشده است.

یگانهای مدافع خلق (ی پ گ) : نیروی نظامی آن دسته از کردهای سوریه که نزدیک به «حزب کارگران کردستان» ترکیه (پ ک ک) هستند نیز خوب شناخته میشوند. از مهمترین اقدامات آنها در چند ماه گذشته، اعلام تشکیل «فدراسیون شمال سوریه» بوده است که البته با مخالفت بقیه اپوزیسیون، ازجمله کردهای طرف دار مسعود بارزانی (شورای ملی کرد) مواجه شده است. این نیروها در همین منطقه که شامل دو استان حسکه و رقه میشود، فعال هستند.
دولت ترکیه به رهبری رییسجمهوری اسلامگرا، «رجب طیب اردوغان» در دو سال گذشته جنگ داخلی خود علیه «پ ک ک» را که مدتی به علت آتشبس تعطیل بود، آغاز و اردوغان رسما اعلام کرده است که «پ ک ک» برای او حکم داعش را دارد. این موضع گیری او، لایه پیچیده دیگری به جنگ افزوده است.
اما این یگانها که به علت مبارزات قهرمانانه خود علیه داعش در شهرهایی همچون «کوبانی» در سراسر جهان مشهور شدهاند، در سال گذشته با حمایت امریکا که پشتیبانی پی گیر نظامی از آنها میکند، به چندین گروه دیگر پیوستند تا «نیروهای دموکراتیک سوریه» را تشکیل دهند که نیروی نظامی موثری در مبارزه با داعش بوده است. هدف اعلامشده آن، ایجاد سوریهای دموکراتیک است که در آن عدالت واقعی در طول زمان اجرا شود. پیکارجویان آن نه فقط کرد و عرب که آسوری، ارمنی، ترکمن، چرکسی و چچن هستند.
9 گروهی که نیروهای دموکراتیک سوریه را تشکیل میدهند، از این قرار هستند: «یگانهای مدافع خلق»، «یگانهای مدافع زنان» (که شاخه زنان مدافع خلق است)، «نیروهای صنادید»، «شورای نظامی سریانیها»، «تیپ انقلابیون رقه»، «آتشفشان فرات»، «ارتش انقلابیون»، «تیپ گروههای الجزیره» و «تیپ ۹۹ موشات».
معرفی بعضی از این گروهها:
قوات الصنادید (نیروهای بیباک): این گروه شبهنظامی از نیروهای قبیله «شمرعرب» است که در همان ابتدا بر خلاف بسیاری از سایر عشایر منطقه که فریب داعش را خورده بودند، به رژاواییها پیوست و علیه داعش به پا خاست. این گروه حدود ۹هزار و ۵۰۰ نیرو دارد.
شورای نظامی سریانیها : این گروه در واقع شاخه نظامی حزب اتحاد سریانیها است که در بالا از آن سخن رفت و حدود دو هزار نیرو در اختیار دارد.
تیپ انقلابیون رقه و ارتش انقلابیون (جیش الثوار): این دو از گروههای سوری متعلق به جریان ارتش آزاد سوریه هستند که به علت فعالیت خود در این منطقه، دست به این تصمیم جنجالی زدند که به جای همکاری با ترکیه، با دشمن اصلی آنکارا، یعنی «ی پ گ» اتحاد کنند.
اما علاوه بر گروههای درون نیروهای دموکراتیک که در اتحاد بسیار نزدیک با «ی پ گ» قرار دارند، چند متحد قابل توجه دیگر نیز هستند:
تیپ سلجوقها (لوا السلاجقه): در شرایطی که ترکیه با سرمایهگذاری بسیار کوشیده گروههایی اسلامگرا و ترکگرا میان ترکمنها بسازد، این گروه از ترکمنهای سوریه در اتحاد با «ی پ گ» هستند. البته بعضی نیروهای «جیش الثوار» نیز ترکمنتبار هستند، از جمله «لوا سلطان سلیم»، «لوا السلاجقه ترکمن» و «لوا احفاظ العثمان».
گردان بینالمللی آزادی : گروهی متشکل از چپهای کمونیست و آنارشیست است که با الهام از بریگادهای بینالمللی که در دهه ۱۹۳۰ برای مبارزه با فاشیسم وارد جنگ داخلی اسپانیا شدند، تشکیل شده است. نیروهای «حزب کمونیست مارکسیست-لنینیست ترکیه/کردستان شمالی» بخش عمده این گردان را تشکیل میدهند و بخش عمده سازمان دهی را انجام دادهاند. آنها به ویژه در کمک به کوبانی که نزدیک به مرز سوریه است، نقشی قهرمانانه داشته اند و دهها نفرشان به دست داعش کشته شده اند. جوانانی از ترکیه، اسپانیا، یونان، آلمان، آلبانی و سایر کشورها به این گردان پیوستهاند.
واحدهای مقاومت شنگال/سنجار: (شنگال صورت کردی سنجار است) : این گروه شبهنظامی «ایزدیان» است که از قربانیان اصلی داعش در منطقه بودهاند. این گروه که قبلا «ملک الطاووس» نام داشت (به نام یکی از نمادهای مذهبی مهم ایزدیان)، خود را غیرسیاسی میداند اما برای مقابله با داعش، با «ی پ گ» ائتلاف کرده است. این در حالی است که ایزدیهای عراق بیش تر در کنار کردهای نزدیک به بارزانی جنگیدهاند و این باعث اختلافاتی درون ایزدیها شده است.
قبیله بقاره : نیروهای این قبیلۀ عرب سنی نیز در کنار «ی پ گ» و علیه داعش میجنگند؛ شاید به خاطر اینکه از نوادگان «محمدباقر» هستند که امام پنجم شیعیان بود. گرچه خود آنها امروز سنی هستند.

بیش از ۵۹ کشور رسما جزو عملیات عزم قاطع هستند که قرار است تحت رهبری امریکا، داعش را نابود کند. اما اکثریت آنها هیچ کاری برای کمک به این عملیات انجام نمیدهند. تنها 14 کشور کمک نظامی به این عملیات (در مورد سوریه) کردهاند؛ امریکا، بریتانیا، فرانسه، استرالیا، کانادا، دانمارک، هلند، عربستان سعودی، اردن، بحرین، امارات، مراکش، قطر و ترکیه.
آلمان و قبرس هم البته کمکهای غیرنظامی کردهاند.
آمریکا: ابرقدرت جهانی طبیعتا نقش رهبری را در عملیات عزم قاطع داشته و بیش از ۹۰ درصد حملات را مستقیما انجام میدهد. این ابرقدرت در ضمن حدود هفت ماه دیگر رئیسجمهور عوض میکند. بسیاری با امید یا نگرانی منتظر عواقب آن اتفاق و تاثیر ناگزیر آن بر جنگ داخلی سوریه هستند.
بریتانیا: عملیات این کشور علیه داعش «عملیات شیدر» نام دارد و در سپتامبر ۲۰۱۴ پس از تقاضای رسمی دولت عراق آغاز شد. نیرو هوایی بریتانیا البته پیش از این در رساندن کمکهای بشردوستانه به کوه سنجار/شنگال (و نجات پناهندگان از منطقه) نقش داشت. هنوز یک ماه نگذشته بود که کار به سوریه هم کشید و نیرو هوایی پروازهای تجسسی بر فراز خاک آن کشور انجام میداد. در دسامبر ۲۰۱۵، مجلس بریتانیا در رایی جنجالی با که با مخالفت جرمی کوربن، رهبر حزب کارگر، و اکثریت نمایندگان این حزب مواجه بود رای به حملات هوایی علیه داعش در سوریه داد.
طبق گزارش دو ماه پیش وزارت دفاع، بیش از ۱۰۰۰ سرباز بریتانیایی در صحنه جنگ هستند و نیرو هوایی بیش از ۶۴۰ حمله هوایی انجام داده که موفق به کشتن نزدیک به هزار نیروی داعش شدهاند.
فرانسه: حملات تروریستی داعش به پاریس در نوامبر ۲۰۱۵ عزم فرانسه را برای حضور قاطعتر علیه این گروه جزم کرد. اما عملیات «شامال» (Chammal که البته از واژه عربی «شمال» آمده) پیش از آن آغاز شده بود. فرانسه از سپتامبر ۲۰۱۴ حمله به داعش در عراق را آغاز کرد و از پایان سپتامبر ۲۰۱۵ در سوریه نیز. فرانسوا اولاند، رئیسجمهور، البته تاکید کرده که نیروهای فرانسوی به هیچ وجه اعزام نخواهند شدند و پاریس از فقط روی هوا به جنگ میپیوندد. البته ناوگانی همچون ناو هواپیمابر «شارل دوگل» یارای عملیات هستند.
استرالیا: استرالیا با آنکه هزاران کیلومتر با صحنه نبرد فاصله دارد بارها به متحدین غربی خود ثابت کرده آماده اختصاص نیرو هست. در سپتامبر سال گذشته بود که این کشور اولین حملات خود علیه داعش در خاک سوریه را انجام داد. این البته پس از یک سال مشارکت نیرو هوایی این کشور در بمباران مواضع داعش در عراق بود.
کانادا: یکی از تغییراتی که پس از به قدرت رسیدن جاستین ترودو، نخست وزیر لیبرال، اعمال شد بیرون کشیدن هواپیماهای هورنت ۱۸ این کشور از حملات هوایی علیه سوریه بود. این هواپیماها از نوامبر ۲۰۱۴ بیش از ۵۰۰ بمب روی داعش انداخته بودند. ترودو البته تاکید کرد که به کمک خود به ائتلاف ادامه میدهد و حتی نیروهای کانادایی بیشتری به صحنه نبرد اعزام میکند، به شرط اینکه این نیروها مشغول تعلیم و فعالیتهای مستشاری باشند و دست به حمله مستقیم به داعش نزنند.
دانمارک: هواپیماهای اف-۱۶ دانمارک و بیش از ۴۰۰ نیروی کشور قرار است در تابستان امسال به پایگاه اینجیرلیک در ترکیه اعزام شوند. رسانههای آمریکایی بارها به این اشاره کردهاند که این کشور، با جمعیتی کمتر از شهرهای بزرگ آمریکا، شاید بیشترین اختصاص نیروی سرانه به این عملیات را دارد. از جمله وظایف نیروهای دانمارکی تعلیم نیروهای عراق و سوریه، بخصوص نیروهای کرد است.
هلند: دیگر کشور کوچک اروپایی که با اف-۱۶های خود به جنگ داعش آمده، هلند است. اسکادران چهار فروندی جتهای جنگنده این کشور مدتی است در اردن مستقر هستند اما تازه همین چند ماه پیش قرار شد علاوه بر عراق به سوریه هم حمله کنند. این همزمان با تلاش لاهه برای ایفای نفش فعالتر از طریق پیوستن به گروه بینالمللی حمایت از سوریه است. حزب کارگر هلند هم با حضور هلند در این جنگ موافق است. موضوع دخالت خارجی در هلند همیشه جنجالی بوده و یکی از دولتهای قبلی در سال ۲۰۱۰ در جنجال بر سر اینکه این کشور باید در جنگ علیه طالبان در افغانستان حضور داشته باشد یا نه سقوط کرد.
عربستان سعودی: عربستان سعودی را پس از ایران میتوان دخیلترین قدرت منطقهای در سوریه دانست. اولین بار در ماه مه ۲۰۱۳ بود که روزنامه بریتانیایی «فایننشال تایمز» خبر از تامین تسلیحاتی و مالی گسترده اپوزیسیون توسط این کشور کرد. گزارشها نشان میدهد که عربستان بعضی سلاحهای یوگسلاوی سابق همچون «ام ۷۹ اوسا»ی ضدتانک را از کرواسی به اردن و از آنجا به سوریه میفرستد. نیروهای این کشور در ائتلاف ضدداعش نیز نقش داشتهاند گرچه با نوسان. در بهار ۲۰۱۵ جتهای تایفون نیرو هوایی سلطنتی عربستان حملات متعددی علیه داعش انجام دادند اما سپس شاهد ماهها توقف آنها بودیم چرا که عربستان بر جنگ خود در یمن تمرکز کرده بود.
اردن: اردن به عنوان همسایه سوریه از مهمترین متحدین عملیاتی ائتلاف ضدداعش به حساب میآید و نیرو هوایی این کشور نیز از همان ابتدا در ائتلاف نقش داشته. اما این نقش وقتی بیشتر شد که داعش در یکی از مشمئزکنندهترین فیلمهای خود آتش زدن یک خلبان اردنی را در ژانویه ۲۰۱۵ نشان داد. حملات بلافاصله اردن بیش از ۱۰۰۰ نیروی داعش را کشت.
بحرین: بحرین پایگاه ناوگان پنجم نیرو دریایی آمریکا است و از این رو در هر عملیات نظامی تحت رهبری این کشور در خاورمیانه نقش دارد. بحرین از کشورهایی که فقط در سوریه (و نه در عراق) علیه داعش میجنگد. این کشور کوچک حداقل دو جنگنده اف ۱۶ تقدیم این جنگ کرده.
امارات: امارات در سالهای آخر از زیر سایه عربستان بیرون آمده و خود را به عنوان قدرت نظامی و دیپلماتیک نسبتا مستقلی در منطقه مطرح کرده. اما این کشور در بهار سال گذشته، پس از فاجعه سوزاندن خلبان اردنی، از ادامه حملات هوایی ضدداعش انصراف داد تا مورد انتقادهای بسیار قرار بگیرد. امارات پیش از آن با چهار دستگاه اف ۱۶ و فقط در سوریه علیه داعش نبرد میکرد و البته پایگاه کمکهای کشورهای دیگر هم بود.
مراکش: مراکش کشور کوچکی است که در آن هنوز ۴۰ درصد جمعیت کشاورز هستند اما در سالهای اخیر این کشور کوشیده خود را به قطبی از مونتاژ و ساخت هواپیما در منطقه تبدیل کند. این کشور به ائتلاف ضدداعش هم در عراق و هم در سوریه کمک رسانده. این کشور حداقل ۶ اف ۱۶ و شماری از نیروهای خود را به امارات اعزام کرده تا در اختیار ائتلاف قرار بگیرند.
قطر: پس از عربستان و ترکیه، قطر مهمترین حامی اپوزیسیون سوریه بوده است. دو جت میراژ ۲۰۰۰ این کشور در سوریه علیه داعش جنگیدهاند. قطر در ضمن به همراه اردن، عربستان و امارات از کشورهایی بود که از همان روز اول (۲۲ سپتامبر ۲۰۱۴) در حملات هوایی ائتلاف تحت رهبری آمریکا شرکت کرد.
ترکیه: از دخالت گسترده این کشور در جنگ داخلی این کشور همسایه گفتهایم. عدم ورود ترکیه به نبرد داعش و مبارزین کرد نزدیک به «پ ک ک» و موضع رسمی آن که داعش و این نیروها هر دو تروریست هستند و از نظر این کشور یکی به حساب میآیند باعث انتقادهای گسترده شده است. با این حال ترکیه تحت فشار شدید آمریکا بالاخره سال گذشته اجازه داد از پایگاه اینجیرلیک برای عملیات ضدداعش استفاده شود و در ضمن بسیاری از هواپیماهای اف ۱۶ خود را در اختیار گذاشت. حداقل پنج سرباز ترکیه در صفوف ائتلاف کشته شدهاند.