غلامعلی رشید که صحبتهای حساسترین یگان عملکننده برای آغاز عملیات کربلای ۴ را میشنود موارد ردوبدل شده بین خود و شهید طوسی را به محسن رضایی در قرارگاه خاتمالانبیاء اطلاع میدهد و میگوید بهتر است عملیات را آغاز نکنیم! چراکه نهتنها گردانهای غواص لشکر ۲۵ کربلا نتوانسته بودند به ام الرصاص برسند بلکه گردانهای غواص تیپ ۲۱ امام رضا و گردانهای غواص لشکر ۴۱ ثارالله نیز در وضعیت مشابه ای بودند، محسن رضایی نیز به هاشمی رفسنجانی که برای اولین بار وی جهت انجام عملیات به قرارگاه خاتمالانبیاء نیامده بود و در منطقهای در امیدیه مستقرشده بود اطلاع میدهد اما به ناگاه پس از هشدارهای شهید طوسی به غلامعلی رشید و همچنین فرمانده لشگر ۴۱ ثارالله، قاسم سلیمانی به محسن رضایی در قرارگاه خاتمالانبیاء هاشمی رفسنجانی حدود ساعت ۲۲: ۴۵ رمز عملیات کربلای ۴ (یا محمد) را اعلام میکند و فرمان آغاز عملیات کربلای ۴ را میدهد!
با اعلام رمز و فرمان اجرای عملیات و با توجه به ناکامیهای لشگر ۲۵ کربلا و تیپ ۲۱ امام رضا نهایتاً در حوالی ساعت ۵ صبح قاسم سلیمانی (فرمانده لشگر ۴۱ ثارالله) و مرتضی قربانی (فرمانده لشگر ۲۵ کربلا) پشت بیسیم اعلام میکنند که وارد «ام الرصاص» شدهاند و اگرچه مابقی گردانها به آنها نرسیدهاند اما اجازه عبور میخواهند تا وارد «ام الخصیب» شوند، اما غافل از آنکه تسخیر ام الرصاص فریب آشکار عراقیها بود و آنها ام الرصاص را داده بودند تا حلقه محاصره ایران تکمیل شود.
غلامعلی رشید درباره این لحظات عملیات کربلای ۴ میگوید: «بنا بود که ما ساعت ۱۰: ۳۰ شب عمل کنیم که ۹: ۳۰ بخشی از غواصهای ما در مقابل همین جزیرهام الرصاص کشف شدند و بعد دیگر تا یگانها درگیر شدند شد ساعت ۱۰:۳۰ الی ۱۱، آقا محسن به من و آقای شمخانی فرمودند که شما بروید یک کم استراحت کنید تا من و آقا رحیم چندساعتی ادامه بدهیم و بعد شما بیایید که ما رفتیم حدود دوساعتی استراحت کردیم از ۱:۳۰ تا ۳:۳۰ استراحت کردیم اما بعد که بیدار شدیم، دیدیم عملیات خوب پیش نمیرود و آقا محسن فکر کنم آمد استراحت کند که دید نمیشود؛ البته ساعت ۵ صبح آقای قاسم سلیمانی و مرتضی قربانی پشت بیسیم فریاد میزدند که وارد ام الرصاص شده و میخواهیم عبور کنیم و وارد ام الخصیب شویم، یعنی باروحیهای بسیار قوی دم از پیروزی میزدند، ولی سایر واحدها اینطور نبود. مباحث همینطور پیش رفت که ساعت ۷ یا ۸ صبح آقا محسن به این نتیجه رسید که تداوم این عملیات به مصلحت نیست و دستور توقف دادند؛ یکجا من یادم هست که در قرارگاه گفت عملیات در رده بکلی سری لو رفته است. بعد حواشی ظهر بود که به ما گفت بروید امیدیّه و ماجرا را به آقای هاشمی توضیح بدهید و بگویید ما در شلمچه عمل میکنیم که این برای خود من خیلی سخت بود.
ما رفتیم و آقایان رفیقدوست، عراقی و علائی بودند، فکر میکنم آقای باقری و آقای سنجقی هم بودند که رفتیم و سوار بالگرد شدیم و رفتیم امیدیه، آنجا وارد یک سالن بزرگ شدیم که آقایان هاشمی و حسن روحانی بودند و یک تعدادی از عزیزان ارتشی هم حضور داشتند که ماجرا را توضیح دادیم و گفتیم که آقا محسن هم گفته ما در شلمچه عمل میکنیم، حتی آقای هاشمی فکر کرد همین امشب که گفتیم نه! موقعی که برگشتیم پیش آقا محسن، احساس کرد که با تردید و ابهام [موضع سپاه و وضعیت عملیات ] را مطرح کردیم، لذا خودش فردای آن روز یعنی پنجم دیماه آمد به ما گفت برویم امیدیه و آنجا مفصلاً با آقای هاشمی صحبت کرد و گفت که بهتر است متوقف شویم و بعداً ما در شلمچه عمل خواهیم کرد.»