علت واقعی مرگ خمینی چه بود؟
ناگفتههای بیماری و بیمارستان خصوصی و محرمانه روح الله خمینی
اختصاصی ایران بریفینگ / امیر فرشاد ابراهیمی / خاطرات پزشکان معالج روح الله خمینی حاکی از آن است که هر روز نزدیک به ۱۶ پزشک مشاور درباره درمان و سلامت وی معایناتی با حضور سیداحمد خمینی و برخی مسئولان تشکیل میدادند، این چکاپ روزانه تقریبا از حوالی سال ۱۳۶۴ و با وخامت حال قلبی وی با توجه به حملات قلبی پیشین وی که از حوالی سال ۱۳۵۸ آغاز شده بود تقریبا روزانه و حتی در مواقعی در دو یا سه وعده انجام می شد، مراقبتهای پزشکی آنچنان جدی بود که حتی در کنار حسینیه جماران محل اقامت رهبر جمهوری اسلامی سپاه پاسداران بصورت کاملا سری و محرمانه با نظارت دو وزارتخانه بهداشت و درمان و وزارت امورخارجه بیمارستانی مجهز را از آلمان به صورت یکجا خریداری و در مجاورت حسینیه جماران بنا کردند.
در خاطرات هاشمی رفسنجانی در ۶ فروردین ۱۳۶۳ آمده است:
… ظهر احمد آقا آمد. اطلاع دادند که دادگاه عالی آلمان آقای صادق طباطبایی را تبرئه کرده است و باید مخارج وکلاء و خسارت وارده را بپردازند و کشف شده که ضد انقلاب توطئه کرده بود….از دکتر معتمدی هم پیام آورد که تجهیزات را شناسایی کرده و باید در سه هواپیمای بزرگ جاسازی شود، قرار شد به بانک مرکزی سفارش شود هزینه ها به آلمان داده شود.
این بخش از خاطرات هاشمی رفسنجانی بسیار گنگ و نامعلوم است و مشخص نمی کند چه تجهیزاتی و چه مقدار باید به آلمان پرداخته شود و چرا ؟
بسیاری تا مدتها بر این باور بودند با توجه به آنکه صادق طباطبایی در آن سالها در زمینه ملزومات تسلیحاتی جنگ در آلمان فعالیت داشته پس احتمالا محموله سه هواپیمای بزرگ نیز محموله جنگی و تسلیحات بوده، اما بعدها با توجه به گفته های دکتر معتمدی و دکتر عارفی پزشکان خمینی و دکتر غلامرضا باطنی مسئول تیم پزشکی آیت الله خمینی مشخص می شود جمهوری اسلامی به صورت محرمانه یک بیمارستان فوق تخصصی قلب را در شهر دارمشتات آلمان شناسایی و خریداری و با سه هواپیمای باری به ایران منتقل کردند تا به صورت اختصاصی سلامت رهبر ایران را تامین کند.
یک بیمارستان فوق سری
این بیمارستان فوق سری بود. حتی بسیاری از پرسنل بیت خمینی هم نمی دانستند در کنار حسینیه جماران بیمارستان است.
دکتر باطنی در همین رابطه می گوید :«حتی خود امام گاهی که می دیدند این جا ساخت و ساز می شود، سؤال می کردند چه کار دارند می کنند. می گفتیم: داریم یک بهداری درست می کنیم برای بچه هایی که این جا کشیک می دهند امام هم، چون بچه های سپاه را دوست داشت می گفت: اشکال ندارد بسازید»
دکتر غلامرضا باطنی مسئول تیم پزشکی خمینی که ریاست این بیمارستان فوق محرمانه را هم بر عهده داشته در گفتگوی از نحوه تاسیس بیمارستان قلب جماران و نظر موافقین و مخالفین ساخت آن و همچنین از خاطرات آن روزها سال ۱۳۹۲ در گفتگویی مفصل و کمتر خوانده شده گفته است: « وقتی حضرت امام به ایران برگشتند مدتی در تهران، مدرسه علوی مستقر بودند. بعد که اوضاع و احوال سروسامانی گرفت حضرت امام تشریف بردند قم. بعد از چند ماهی یک شب امام در قم دچار مشکل قلبی شدند. امام را منتقل کردند به بیمارستان قلب شهید رجائی در خیابان ولی عصر تهران. چند وقت آنجا بستری بودند. حکم تنفیذ بنی صدر را هم در آن بیمارستان دادند. بعد که امام از بیمارستان مرخص شدند پزشک ها گفتند: «با توجه به سن بالای شما و این مشکلات قلبی که دارید صلاح نیست بروید قم. بهتر است همین تهران بمانید.»
امام هم پذیرفتند. چون اگر مشکل قلبی پیش بیاید این قدر وقت ندارید که از یک شهر به شهر دیگری بروید، حداکثر چهار پنج دقیقه وقت دارید که بیمار قلبی را به جایی برسانید. به هر حال امام این را پذیرفتند. حضرت امام را بردند دربند در یکی از خانه های مصادره ای طاغوتیها، امام پنج شش ماهی که آن جا بودند، سپس می گردند و جماران را پیدا می کنند.
حضرت امام در اواخر اردیبهشت ماه سال ۱۳۵۹ تشریف می آورند به جماران و این جا مستقر میشوند. وقتی میآیند جماران {چندی بعد} بعضی از مسئولین تیم پزشکی امام تصمیم می گیرند برای ایشان یک بیمارستان در کنار منزل درست کنند. بعضی ها موافق بودند و بعضی ها مخالف. مخالفین دلیلشان این بود که امام به شدت ساده زیست است و اگر به ایشان بگوییم قطعاً مخالفت می کند. چون می خواهیم یک بیمارستان برایشان درست کنید.
پس چگونه بیمارستان جماران را ساختید؟
زمانی که امام به جماران آمدند این جا{حسینیه جماران} هنوز در و پیکری نداشت و آجری بود. بعد که شروع کردند به ساخت و ساز، تصمیم گرفتند این جا را مثل خیلی از مساجد و حسینیه ها کلاً سنگ و گچبری و آینه کاری و مرتب کنند که حضرت امام مخالفت کردند. و حسینیه به این شکل باقی ماند و الآن که به آن جا بروید قسمت پایینش سنگ شده و بالایش گچ و خاک است.
به هر حال مخالفان ساخت بیمارستان می گفتند با توجه به روحیه ساده زیستی امام، اگر بخواهید بیمارستان بسازید قطعاً مخالفت می کند. برای همین بدون این که با امام هماهنگ کنند مشغول ساخت و ساز این بیمارستان شدند.
چه کسانی بیشترین موافقت را در ساخت بیمارستان داشتند؟
مرحوم حاج احمد آقا و آقای هاشمی مدافع سفت و سخت ساخت بیمارستان بودند و حتی کار شناسایی و خرید تجهیزات را هم ایشان دنبال می کردند.
بیمارستان در چه سالی تکمیل شد و نحوه گزینش پرسنل آن به چه شکلی بود؟
سال۱۳۶۳ بیمارستان ساخته شد و از نظر ساختمان و تجهیزات و پرسنل تکمیل شد. پرسنل هم گلچین می شدند و کارهایی رویشان انجام می شد. چون این بیمارستان فوق سری بود. یعنی حتی کسانی که در بیت بودندهم نمیدانستند این جا بیمارستان است. به هر حال سال ۱۳۶۳ این بیمارستان ساخته می شود. تیم پزشکی می آمدند و کشیک می دادند و می رفتند. یعنی آماده به کار بودند که اگر اتفاقی افتاد مشغول شوند و اگر اتفاقی نیفتاد که هیچ چیز. زنگ هایی هم در جاهای مختلف خانه حضرت امام، مثل پذیرایی و اتاق خواب و آشپزخانه و دستشویی، گذاشته بودند و به امام گفته بودند: هر وقت شما حالتان بد شد یکی از این زنگ ها را فشار دهید که تیم پزشکی بیایند.
در طول این سالها مواقعی هم پیش آمد که حضرت امام در بیمارستان طولانی مدت بستری شوند؟
سال۶۴ عملیات والفجر۸ را که انجام دادیم که یکی از موفق ترین عملیات ها در جنگ بود و فاو را گرفتیم. فروردین ماه سال ۶۵ امام در منزلشان دچار سکته و ایست قلبی شدند. یعنی قلبشان اصلاً از کار افتاد. اگر تیم پزشکی نبود و بلافاصله کار را شروع نمی کرد همان سال امام فوت شده بودند. تیم می آید بالای سر امام و امام را احیا می کند. قلب امام بر می گردد. امام را منتقل میکنند به همین بیمارستان. امام که بستری می شوند مرحوم حاج احمد آقا روزی دو سه بار با خانواده، یعنی همسر و عروس ها و دخترهای امام، می آمدند برای ملاقات و می رفتند. امام چون هنگام بیهوشی به بیمارستان منتقل شده بود نمی دانست به کجا رفته و فکر نمی کرد چنین چیزی کنار خانه اش باشد. فکر میکردند در همان بیمارستان شهید رجائی هستند. به حاج احمد آقا میگویند: «این خانواده را هر روز چند بار این همه راه می بری می آوری اذیت می شوند. هفته ای یک بار بیاوری کافی است.» آن جا برای اولین بار مرحوم حاج احمد آقا به امام می گویند: این بیمارستان کنار منزل است و رفت و آمد خانواده هم سخت نیست.
ایشان چند مدت بستری بودند؟
امام آن دوره حدوداً دو ماه در بیمارستان بستری بودند. هرچه فیلم در بیمارستان از امام می بینید که سرحال است، روزنامه می خواند، دیدار دارد و با تلفن صحبت می کند ،مسئولان به ملاقاتشان آمدند و.. مربوط به آن دوره بستری است نه این اواخر بستری شدن و نزدیک به ارتحال ایشان، منتها چون در زمان جنگ و اوج پیروزی های ما در جبهه ها بود خبر آن بستری امام به هیچ وجه به بیرون درز نکرد. هیچ کس هم هیچ چیز نفهمید. خود امام هم این جا یک رادیو داشتند که با آن مرتب رادیوهای بیگانه را می گرفتند و گوش می دادند. یک ورقه ای هم بالای سرشان بود که رویش موج و ساعت برنامه های رادیوها را نوشته بود. مثلاً نوشته بود رادیو آمریکا ساعت فلان موج فلان، بی.بی.سی ساعت فلان موج فلان، اسرائیل ساعت فلان موج فلان. همه را میگرفتند و مستقیم با این رادیو گوش می کردند. رادیوش هم سونی بود. این را هم بگویم ژاپنی ها که می آمدند این جا می گفتند یک عکس از آن رادیو با امام به ما بدهید. پیگیر تبلیغات خودشان بودند.
پس در آن مدتی که امام بستری بود هیچ خبری از بیماری قلب امام منتشر نشد؟
هیچ جا. امام رادیوها را هم گوش می کرد و هیچ کدامشان خبری از بیماری و بستری شدن امام نمی دادند.
چه کسی تلاش کرد که خبر کتمان بماند؟ امام فرمودند یا تدبیر حاج احمد آقا بود؟
تدبیر حاج احمد آقا و آقای هاشمی بود. آن تیمی که انتخاب می کردند هم چنین تیمی بودند. افراد فوق العاده رازدار با شرایطی خاص و ویژه انتخاب می شدند. شرایط خاصی بود که هر کس آن جا نیاید که یک وقت برود اطلاعات بدهد. با شرایط خاصی افراد می آمدند. آن زمان جنگ بود. اگر دشمنان می فهمیدند چنین اتفاقی افتاده هم آن ها جری می شدند و هم انتشار خبر در روحیه رزمنده های ما تأثیر منفی می گذاشت. بعد از دو ماه که حضرت امام از بیمارستان مرخص شدند، چون به هیچ وجه اطلاعات بستریشان به بیرون درز نکرده بود، ساخت بیمارستان را تأیید کردند اما گفتند: برای ادامه کار بیمارستان من یک شرط دارم. این که بیمارستان فقط مختص من نباشد. مردم هم بتوانند از آن بیمارستان استفاده کنند. این شد که در زمان امام با شرایط خاصی برای اینکه هم حرف امام را گوش کرده باشیم و هم رعایت امنیتی بکنیم بعضی از پرسنل سپاه و یا کارگزاران نظام و خانواده هایشان هم از بیمارستان استفاده می کردند.
در این دو ماه حضرت امام هیچگونه دیدار مردمی نداشتند؟
داشتند. می آمدند حسینیه و سخنرانی می کردند و بر می گشتند بیمارستان. منتها قلبشان تله می شد. یعنی دستگاه به اعضا وصل و آن طرف قلب را چک می کردند. از سال ۶۵ تا آخرین روز عمر حضرت امام قلب ایشان مرتب چک می شد. یعنی یک دستگاه تله به امام بسته بودند که ضربان قلب را تله می کرد و آن طرف در دستگاه، بچه ها می دیدند. همیشه هم این دستگاه به ایشان وصل بود. چه وقتی که حسینیه می رفتند چه وقتی که در خانه بودند و چه در دیدارهایشان. تا اگر اتفاقی افتاد زودتر بفهمند. گاهی اوقات هم خود امام زودتر می فهمیدند که مشکلی پیش آمده. به هر حال در آن مدت امام به دیدارهای عمومی هم می رفت که به عدم حضور امام خیلی مشکوک نشوند. دیدار خصوصی و ویژه را هم که در بیمارستان داشتند.
بعد از دستور امام شرایط استفاده مردم از بیمارستان چطور بود؟
شرایط خاصی بود. آن زمان فقط سه بیمارستان قلب در کل کشور بود؛ بیمارستان قلب شهید رجائی، بیمارستان امام خمینی و یکی هم ما. ما یک دفتر پذیرش در میدان انقلاب داشتیم. یکی از پزشک هایمان دکتر پورمقدس، اصفهانی، بود. از اصفهان بعضی از مریضها را که مثلا از بچه های سپاه و یا خودیها بودند را برای آنژیوگرافی قلبشان به دفتر ما در انقلاب می فرستاد. این مریض ها می آمدند میدان انقلاب. ما تحویلشان می گرفتیم. بعد آن ها را در یک آمبولانس مینشاندیم که کلاً شیشه هایش رنگ شده بود و بیمار اصلاً بیرون را نمی دید. آمبولانس می آمد در لابی بیمارستان. دنده عقب می آمد داخل. بیمار پیاده می شد. بدون این که بیرون را ببیند پیاده می شد و روی تخت می خوابید. کارش هم که تمام می شد همین طور سوار آمبولانس میشد و می رفت انقلاب. بیمارستان را نمی دیدند ولی کارشان انجام می شد.
یا مثلا یادم هست وقتی در روزهای آخر حیات امام از صداوسیما خبر بیماری ایشان پخش شد بسیاری به مقابل بیمارستان قلب شهید رجایی رفته بود آنجا تجمع کرده بودند و برای سلامت ایشان دعا میکردند.
یا اینکه دکتر پورمقدس هم گاهی اوقات تعریف می کرد: یکی از بیمارانش که از اعضای وزارت اطلاعات بود در اصفهان بعد عمل قلبش به مطب او رفته بود و گفته بود: دکتر فکر نکنی ما نفهمیدیم ما را کجا بردی. او گفت من قلبم می ریخت که این ها فهمیدند به جماران رفتند. می گفتم: شما را کجا بردم؟ مریض ها می گفتند: تو ما را بردی زندان اوین. فکر می کردند این تشکیلات آن جاست. هیچ کس نمی فهمید کجا آمده. این بود که بهر حال استفاده عمومی هم می شد از این بیمارستان.
آن زمان بیمارستان از چه بخش هایی تشکیل می شد؟
آن زمان به خاطر حضرت امام یکی از کارهای ما قلب بود. یعنی برای انجام کارهای قلبی هرچه لازم بود داشتیم. مثلاً در کشور کلاً سه دستگاه آنژیوگرافی بود که یکی این جا بود یا تنها دستگاه پت سکن در کشور آنجا بود و حتی بسیاری از پزشکان نمی دانستند پت اسکن چیست و فکر می کردند دستگاه رادیولوژی است ولی در کنارش بقیه وسایل هم برای بقیه کارها بود که اگر نیازی بود برای امام انجام شود. یعنی تقریباً هر کاری می شد انجام داد. محدودیت خاصی در کار درمانی وجود نداشت.
حضرت امام چند نوبت در این بیمارستان بستری شدند؟
امام هم شاید چهار پنج نوبت این جا بستری شدند. طولانی ترینش همان دو ماه بود. مثلاً دفعات بعد چند بار آمدند و رفتند. مشکل خاصی هم نبود، اما معمولا دو هفته یکبار و یا ماهی یکبار هم برای چکاپ کلی می آمدند.
بستری بود یا فقط در حد معاینه؟
بستری هم بود. مثلاً یک بار دو هفته بودند. گاهی هم فقط برای معاینه می آمدند. بعضی وقت ها فقط دو شب می خوابیدند و استفاده می ردند. منظورم این است که این جا فقط مختص قلب نبود بلکه کارهای مختلف دیگر هم انجام می شد.
شما جزو تیم اولیه پرستاری از امام و تأسیس بیمارستان بودید. این گروه چند نفر بودند؟
۳۲ نفر پرسنل بودند.
شما در کدام قسمت بودید؟
من در اتاق عمل بودم. آن موقع تکنسین بیهوشی و در اتاق عمل بودم.
با توجه با این گفته ها و علم به اینکه یک بیمارستان فوق تخصصی و البته اختصاصی در اختیار آیت الله خمینی بوده است و نظارت مستمر و روزانه تیم پزشکی وجود هر گونه عارضه قلبی و بیماری طبیعتا نمی بایست برای وی به وجود می آمده،و با توجه به دستگاه و تجهیزات دیگری همچون پت اسکن یا ام آر آی و معاینات چکاپ دست کم ماهانه یکبار طبیعتا نباید پزشکان از وجود بیماریای غافلگیر بشوند و یا دیر به وقوع آن پی ببرند، این در حالی است که به ناگاه از اوایل خرداد ۱۳۶۸ حال وی به وخامت رفته و نهایتا در شامگاه ۱۳ خرداد ۱۳۶۸ وی فوت می نماید.
باور بسیاری بر آن بوده که وی بر اثر عارضه کهن قلبی فوت کرده آنچنان که در اطلاعیه های رسمی حکومتی همین عارضه اعلام شده و از ایرانیان درخواست «دعای عاجل برای شفا و سلامتی» وی شده است.
اما اکنون و از حوالی سالهای ۱۳۹۸ دیگر مشخص شده است که وی نه بر اثر عارضه قلبی بلکه بر اثر سرطان معده و روده فوت کرده و دلیل اصلی فوت وی نیز متاستاز شدن بدن و تاخیر در روند درمان سرطان روده که پس از مدتی معده را هم دربرگرفته است بوده.
اکنون این سئوال مطرح است که چگونه است با وجود یک بیمارستان فوق تخصصی و مجهز و نظارت شدید و مستمر روزانه هیچ پزشکی از وجود سرطان معده خمینی مطلع نشده است ؟
سیر بیماری منجر به فوت آیت الله خمینی از روز اول خرداد ماه سال ۱۳۶۸ آنهم با اعلام خوداو و نه تشخیص پزشکان آغاز می شود.
آنطور که در گفته هایی که در پی می آید از اوايل خرداد ۱۳۶۸ خمینی به فرزندش اطلاع می دهد دل درد شدیدی دارد و تغییر رنگ مدفوعش را حس کرده ، احمد خمینی به هاشمی و پزشکان اطلاع میدهد و پزشکان پس از آزمایشهایی که زیر نظر هاشمی رفسنجانی کنترل می شده مطلع می شوند دست کم وی بیش از دو سال است به سرطان معده و سپس سرطان روده مبتلا شده و از حوالی ۵ تا ۶ خرداد پزشکان مداوای سرطان وی را آغاز کرده و تیم پزشکان تصمیم به جراحی دستگاه گوارش وی می گیرند، اما این عمل به واسطه تاخیر در تشخیص و متاستاز شدن کامل بدن قبل از عمل موثر واقع نمی شود و سرانجام آیت الله خمینی در ساعت ۲۲:۲۰ روز شنبه سیزدهم خرداد ماه سال ۱۳۶۸ فوت نموده.
آنچنان که ذکر شد خمینی از زمان ورود به ایران و استقرار در قم بارها دچار حملات و عوارض قلبی شدند، اما جدیترین حملهای که به ایشان دست داد مربوط به تاریخ سوم بهمن ماه سال ۱۳۵۸ بود.
«او در صبحگاه دچار حمله قلبی شده و برای مداوا تحت نظر پزشک به بیمارستان قلب تهران منتقل می شود»
در همین زمینه خاطرات دکتر حسن عارفی درباره نحوه انتقال خمینی به تهران می گوید :« امام خمینی پس از ۳۹ روز مداوا در بیمارستان قلب تهران، به توصیه پزشک به قم بازنگشتند تا در صورت نیاز دوباره به بیمارستان منتقل شوند. ایشان موقتاً در منزلی واقع در منطقۀ دربند تهران ساکن شدند و سپس به منزلی که در محله جماران قرار داشت و متعلق به آیتالله سیدمهدی امام جمارانی بود نقل مکان کردند.
وضعیت بیماری قلبی امام خمینی تا سال ۱۳۶۵ کاملا تحت کنترل بود و بعد از آن نیز ما مدام بصورت هفتگی از ایشان آزمایش خون و… می گرفتیم و حتی در روز دو تا سه بار پزشکان ایشان را معاینه می کردند»
دکتر سید حسن عارفی، سرپرست اولیه تیم پزشکی خمینی، در کتاب «طبیب دلها» همچنین درباره ایست قلبی خمینی نوشته است:« ایشان در بعد از ظهر روز ششم فروردین ۱۳۶۵ در حالی که برای ریختن چای به آشپزخانه تشریف برده بودند احساس ضعف شدید میکنند و کلید مخصوصی را که در آشپزخانه وجود داشت فشار میدهند تا پزشکها را خبر کنند. به دنبال ضعف شدید، امام خمینی دچار افت فشار خون و وقفه قلبی میشوند.
زمانی که دکتر پورمقدس به آشپزخانه میآیند متوجه میشوند که ایشان علایم حیاتی مثل تنفس، نبض و ضربان قلب ندارد و به دلیل عدم ضربان قلب، خون به مغز نرسیده و بیهوش شدهاند. دکتر پورمقدس، بلافاصله شروع به ماساژ قلبی و تنفس دهان به دهان میکند ضمن اینکه برادران دیگر پرستار فرا میرسند و با تجویز اکسیژن و وصل کردن سرم به داخل ورید، موفق به کار انداختن مجدد قلب و تنفس میشوند»
پس نتیجه اینکه به گفته پزشک معالج خمینی، بیماری قلبی وی تا پایان عمرش تحت کنترل بوده و بنابر اظهارات تیم پزشکی، آنچه در نهایت منجر به وخامت حال روح الله خمینی شد، سرطان معده و روده بوده .
چگونه است که در آزمایشهای هفتگی هیچ پزشکی متوجه سرطان وی در این سالها نشده است ؟
حتی بنابر آنچه دکتر باطنی مدیریت دوم تیم پزشکی خمینی نیز اعلام کرده وقتی در تاریخ ۲۸ اردیبهشت ۱۳۶۸ خمینی علائمی همچون درد شدید شکم و خونریزی روده بزرگ را متوجه شده اند باز به وجود سرطان واقف نشده تا آنکه چند روز بعد و پس از آنکه خودش به احمد اطلاع میدهد و آزمایش هایی با نظارت هاشمی رفسنجانی آنطور که در خاطرات هاشمی آمده است انجام می گیرد نهایتا تیم پزشکی پی به تشخیص سرطان معده و روده دادهاند.
خاطرات پزشکان معالج خمینی از اوایل خرداد ۱۳۶۸ حاکی از آن است که هر روز نزدیک به ۱۶ پزشک مشاور درباره نحوه کنترل بیماری ایشان جلساتی با حضور سیداحمد خمینی و برخی مسئولان تشکیل میدادند. در نهایت با توجه به این نکته که خونریزی شدید میتوانست خطرناک و تهدید کننده باشد، تیم پزشکی عمل جراحی را اجتناب ناپذیر دانستند، عملی که بسیار دیر صورت گرفته بود.
در خاطرات دکتر عارفی در این مورد آمده است :« امام خمینی با تشخیص پزشکان موافق بودند و به انجام عمل جراحی رضایت دادند. پس از انجام عمل جراحی امام به هوش آمدند و به نظر میرسید حال عمومی ایشان خوب است. به گفته پزشکان امام تا ۱۱ روز حال مساعدی داشتند، اما در بعدازظهر شنبه ۱۳ خرداد امام دچار سکته قلبی شدند. پزشکان سریعا امام را به دستگاههای احیای قلبی و ریوی متصل شدند اما اوضاع جسمانی ایشان لحظه به لحظه وخیمتر میشد. سرانجام امام خمینی در شامگاه همان روز جان به جان آفرین تسلیم کردند»
البته در صدق خاطرات دکتر عارفی که مرگ را بر اثر سکته قلبی عنوان کرده و همین علت در قرائت رسمی حکومتی هم اعلام شده تشکیک جدی وارد است، چرا که دکتر غلامرضا باطنی و دیگر نزدیکان خمینی بعدها اعلام کردند وی بر اثر ابتلا به سرطان فوت کرده است.
غلامرضا باطنی آخرین سرپرست تیم پزشکی خمینی نظرات دیگری را عنوان کرده که بیشتر به واقعیت نزدیک است :
از دوره بستری بودن امام در بیمارستان بگویید!
از جنبه های درمانی می گویم. امام اواخر اردیبهشت سال ۶۸ یک سری عوارض را در مزاج خودشان به حاج احمد آقا گزارش دادند که مثلاً مدفوعشان به رنگ سیاه و مثل قیر شده، پزشکان آمدند و بررسی کردند آن زمان ابتدا گمان داشتیم امام خونریزی گوارشی دارند و کار درمان را آغاز کردیم، اما کمی بعد دوباره حضرت امام به حاج احمد آقا می گویند درد شدت بیشتری گرفته و در گوارش مشکل دارند، اینبار جدی تر اسکن و پاتولوژی و این ها انجام شد. که اینبار تشخیص داده شد امام به یک نوع سرطان دستگاه گوارش مبتلا شده و همچنین چند زخم خونریزی دهنده در معده و روده امام بود. این ها خونریزی می کردند. امام هم کم خونی خیلی شدید پیدا کرده بود. درمانش هم در قدم اول عمل جراحی بود اما متاسفانه زمان زیادی طی شده بود و از نظر پزشکی زمان هم نداشتیم، تصمیم گیری هم برای پزشک ها کار سختی بود هم برای مسئولین. این طور نبود که امام را راحت بیاورند اتاق عمل. چون هم ایشان سن بالایی داشت هم دو سه نوبت سکته کرده بودند. این بود که شور و مشورت های زیادی شد. در نهایت به خود حضرت امام گفتند و ایشان هم موافقت کردند که این کار انجام شود. امام ساعت ۱۰:۳۰ شب اول خرداد آمدند بیمارستان بستری شدند. آن شب مثل بقیه شب ها نماز شبشان را خواندند. یکی از آقایان هم از نماز شب امام فیلم گرفت. روز دوم خرداد امام نماز صبحشان را ایستاده خواندند. امام کیسه خون به دستشان بود و با کمک دوستان رکوع و سجود می رفتند. آن تقریباً آخرین نماز ایستاده امام بود. دو ساعت بعد، ساعت ۷:۳۰ صبح امام به اتاق عمل رفتند. عمل امام سه ساعت طول کشید و خیلی عالی انجام شد. یعنی نگرانی پزشکان بابت قلب امام و این که نمی تواند این بیهوشی و عمل سنگین را تحمل کند برطرف و عمل خیلی خوب انجام شد. امام حدوداً ساعت ده و نیم صبح از اتاق عمل آمدند بیرون. بعد رفتند در آی.سی.یو بستری شدند. بعد از آن دیگر روی تخت بودند. بقیه مراقبت ها همان جا انجام می شد. مثلاً نمازشان را هم کلاً روی همان تخت خواندند.
خاطره ای از دوره بعد از عمل امام بگویید؟
روز دوم بعد از عمل خواستند برای امام سوند وصل کنند. دکترها از امام اجازه گرفتند. آن موقع تخت امام صاف و رو به قبله بود. بعد امام سؤال کردند: اگر سوند بزنید بول از من خارج می شود؟ گفتند: بله. گفت: پس تخت را از قبله برگردانید. در آن شرایط روز دوم بعد از چنین عمل سنگینی که امام اصلاً خیلی هوشیار هم نبود. این قدر به امام دارو می زدند که خیلی سرحال نبود. اما در آن حال هم مواظب این بود که مسائل شرعی کاملاً رعایت شود. تخت را یک خرده کج کردند. بعد خواستند کار را شروع کنند که امام گفت: کافی نیست، بیشتر. تا روز دهم روال کار خیلی خوب پیش می رفت. بعد از روز دهم و به واسطه عملی که انجام داده بودیم بدن واکنش نشان داد و سرطان به بقیه جاها سرایت کرد،شیمی درمانی برای امام شروع شد ولی فردایش شب سیزدهم که متاسفانه رحلت نمودند.
در آن بستری دوماهه در سال ۶۵ هیچ عملی روی ایشان انجام نشد؟
نه. سال ۶۵ نه. عمل نبود. مراقبت قلبی بود.
امام در استفاده از داروها چقدر منظم بودند وچقدربه توصیه پزشکان توجه داشتند؟
امام بسیار منظم بود. هرچه می خواست بخورد رابطه آن را با سلامتی اش می پرسید. می گفت: این را بخورم برای کجا خوب است و چه اثراتی دارد. دیگر این که پزشکانی که با امام کار می کردند هر کدام کلی مریض داشتند. می گفتند: مطیع ترین بیماری که در عمرمان دیدیم امام بود. یعنی امام به آن ها در حد یک مجتهد نگاه می کرد و به نظرشان در حد یک مجتهد عمل می کرد. اصلاً هر دارویی به امام می دادند مقید بود سر ساعت بخورد. بعضی موقع ها زمان مصرف دارو نیمه شب می شود. خب سخت است امام را ساعت دو بیدار کنید که قرص بخورد. امام می گفتند: «اگر نمی توانید من را بیدار کنید، قرص را کنار من بگذارید و فقط رویش بنویسید برای چه ساعتی است. من خودم بیدار می شوم می خورم.» این قدر در مصرف دارو منظم بودند. کمتر مریضی این طور است. خود ما هم وقتی چهار تا قرص برایمان تجویز کنند یکی اش را می خوریم یکی اش را نمی خوریم و دو تا را هم می ریزیم دور. ولی امام اینطور نبودند. خیلی مقید بودند به دستورات پزشک مو به مو عمل کنند و هیچ چیزی را از قلم نیندازند.
در این مدت غیر از بیماری های قلبی بیماری خاصی هم از امام مشاهده کردید؟
نه. مشکل اصلی همان بیماری قلبش بود. البته بعضی بیماری ها در سن بالا پیش می آید. ولی آن ها دیگر خاص نبود. عارضی بود. خوب می شد.
برای عمل جراحی باید شخصی از بستگان و نزدیکان بیمار اجازه عمل را بدهد. مجوز عمل امام را چه کسی داد؟ خود امام، احمد آقا یا سران نظام؟
شخص خود امام. حاج احمد آقا عین پروانه دور امام می چرخید. من اصلاً ندیدم بخوابد. شاید یک ساعت دو ساعت ایشان را نمی دیدیم. عین سیزده چهارده روزی که امام در بیمارستان بستری بودند کنار امام حضور داشت. همه کار را هم ایشان هماهنگ می کرد و با نظر مستقیم ایشان بود. به خصوص روزهای آخر که خود امام خیلی هشیار نبود هیچ کاری بدون اجازه حاج احمد آقا انجام نمی شد. همه کارها با هماهنگی ایشان بود.
این بیمارستان در حفظ سلامت امام چقدر توانست مفید باشد؟
گفتم چقدر برای امام مفید بود. اگر این بیمارستان نبود امام را همان سال ۶۵ که در منزل برایشان مشکل پیش آمد از دست می دادیم. برای همین تأثیرش خیلی مهم است.
از نظر خدمت به مردم هم این را بگویم خیلی ها دنبال تعطیلی این بیمارستان بودند ولی خودن یا بستگانشان بعداً برای درمان، عمل جراحی و کارهای دیگر به این جا مراجعه کردند و کیفیت بالای این جا را دیدند. این شد که خودشان تلاش کردند این بیمارستان بماند. یعنی خودشان دیگر راضی نبودند این جا تعطیل شود. مثلاً دانشگاه بقیة الله گفت: ما در بیمارستان بقیة الله همه کار قلبی انجام می دهیم، درِ این جا را ببندید. بعد مادرزن رئیس بیمارستان مشکل پیدا کرد. آن جا کاری نکردند آوردندش این جا. این جا خدمات گرفت و با رضایتمندی رفت. خود آن ها امروز می گویند بیمارستان قلب جماران مثل نگین درخشان دانشگاه بقیة الله می ماند. در حالی که ما در مقابل بقیه الله عددی نیستیم. در کشور هم همین احساس را دارند. هر رشته ای مثل جراحی، کاردیولوژی یا الکتروفیزیولوژی یک رئیس دارد. اکثر رؤسای این رشته ها از پزشکان بیمارستان ما هستند. به بقیه رشته ها کاری ندارم اما بیمارستان ما در بیماری های قلبی خیلی تاثیرگذار بوده و رضایتمندی خیلی خوبی دارد.
خاطرات بسیاری درباره بیماری روح الله خمینی و مرگ وی وجود دارد و آنطور که گفته شد دست کم تا سال ۱۳۹۸ همه روایات دال بر مرگ وی بر اثر عارضه قلبی است اما دختر وی ، زهرا مصطفوی در مصاحبهای که مجله حضور در سال ۱۳۹۸ با او انجام داد ، روند بیماری آیت الله خمینی را در اول خرداد ۱۳۶۸ اینگونه شرح داده :« روزی که پزشکان بعد از اطلاع حاج احمد آقا به آنها متوجه حال نامساعد امام خمینی شدند، امام دچار ضعف شدید جسمانی بودند، تا حدی که نمیتوانستند قاشق را بردارند»
بنابر خاطرات زهرا مصطفوی تا بعد از انجام عمل جراحی فقط حاج احمد آقا از ابتلای خمینی به سرطان اطلاع داشتند، این در حالی است که با توجه آزمایشهای جدی آن زمان و نظارت هاشمی رفسنجانی قطعا وی نیز از ابتلای خمینی به سرطان مطلع بوده و مشخص نیست این حذف اطلاع هاشمی از ابتلای خمینی به سرطان به دلایل هاشمی ستیزی سالهای کنونی باز میگردد یا رویهای دیگری است.
مؤخرة :
با گذشت بیش از سه دهه از مرگ بنیانگذار جمهوری اسلامی هنوز بسیاری از خاطرات و وقایع اطراف وی در هالهای از ابهام است و حکومت نیز هیچ اصراری بر بیان آنها ندارد، به عنوان مثال هنوز هیچ اطلاعی از اقامت دست کم شش ماهه خمینی در خانهای در دربند آنطور که گفته شده است مصادرهای و متعلق به یکی از وابستگان نظام پهلوی منتشر نشده ، نه تصویری از آن خانه منتشر شده و نه اطلاعات دیگر در این مورد البته شاید بشود علت را یافت آنکه رهبر انقلاب اسلامی و مرجع تقلیدی که خود خواندن نماز را در مکانی غصبی حرام دانسته و یا در حال اغما مراقب نماز اول وقتشان هستند چگونه شش ماه در آن خانه نماز خوانده است ؟
دیگر آنکه باور بسیار و اعلام رسمی حکومت آن است که او در تمامی سالهای رهبری و اقامتش در تهران در حسینیهای نیمه مخروبه میزیسته اما حالا مشخص است بیمارستانی مجهز و فوق تخصصی در کنار منزلش ساخته شده و حتی تنها تجهیزات مثل پت اسکن به آنجا منتقل شده و یا چند سالی است که بسیاری از نزدیکان وی اشاراتی داشته اند که در واقع محل زندگی وی در باغ و کاخی به نام باغ خسرو شاهی در پشت حسینیه جماران بوده است.
صرف نظر از نحوه و کیفیت زندگی وی مرگ وی بزرگترین ابهام پایان عمر بنیانگذار و رهبر جمهوری اسلامی است،اگرچه همچنان در مورد بیماری سرطان با قطعیت نمی توان گفت اما به گفته بسیاری از پزشکان متخصص انکلوژی، صفر تا صد بیماری سرطان معده و یا روده در وخیم ترین حالت آن ۵ سال است و این بیماری به راحتی از طریق آزمایش خون و یا آندوسکوپی قابل تشخیص است، سرطان معده چنانچه از سال دوم و سرطان روده چنانچه از سال چهارم مداوا و یا کنترل نشود به متاستاز کشیده می شود و غیر قابل درمان .
پروفسور جیمز . اوو. بلومر فوق تخصص انکولوژی بیمارستان شریته برلین ( بزرگترین مرکز پزشکی آلمان و اروپا) در گفتگویی که با وی داشتم متاستاز شدن و مرگ بیمار مبتلا به سرطان معده و روده را در مدتی کمتر از دو هفته را امری غیرقابل باور دانسته و بطور کل مردود اعلام کرده و کمترین زمان منجر به متاستاز و مرگ بیماران سرطانی معده و روده را دست کم یک سال دانسته.
و اینچنین است که ما هنوز پس از گذشت ۳ دهه از مرگ جنجالی ترین رهبر انقلابی خاورمیانه هیچ اطلاعی نداریم !
#از_کاخ_خسروشاهی_تا_کاخ_خمینی!
▫️
حتی محل زندگی #خمینی در رسانهها هم دروغ بود و خود خمینی شخصا در راستای فریب اذهان عمومی دست داشت!
چه دروغهای دیگری از خمینی سراغ دارید؟
▫️#خبر #روزانه_خبر #اخبار #فرقه_تبهکار #جماران #کاخ_خمینی #کاخ_خسروشاهی #خسروشاهی #خمینی #خامنهای pic.twitter.com/SUNGlVcxxJ— RoozaneFarsi (@roozanefarsi) November 26, 2021
اما بعد از مرگ مرموز او بعد نیست کمی درباره محل زندگی و نحوه اقامت او در جماران بدانیم:
تصویر خانه و محل سکونت آیتالله خمینی به روایت سایت جماران ما
آیتالله خمینی روز ۲۸ اردیبهشت ۱۳۵۹ به جماران، محلهای در شمال نقل مکان کرد و بر اساس روایتهای رسمی تا پایان عمر هیچگاه از جماران نقل مکان نکرد.
به گفته سیدمهدی امام جمارانی این روایتها محل زندگی آیتالله خمینی متعلق به او بوده است. در جلسهای چهار نفره با حضور احمد خمینی، محمد موسویخویینیها، مهدی امام جمارانی و جعفر شجونی، خانه امام جمارانی برای سکونت آیتالله خمینی پیشنهاد و قرار بر آن میشود که «خانههایی متصل» هم به آن اضافه شود.
بر اساس گزارشی که روز ۱۴ خرداد ۱۳۹۷ در سایت همشهریآنلاین منتشر شده خانه آیتالله خمینی «مجموعا از چهار خانه واقع در پشت حسینیه جماران که منزل اجدادی آیتالله سیدمهدی امامجمارانی، دو برادر و همشیره او بوده، تشکیل شده است. خانه امامجمارانی بهعنوان اندرونی، خانه مرحوم حجتالاسلام سیدحسین جمارانی ـ برادرشان ـ بهعنوان دفتر و منزل خواهرشان که دارای اتاقی با یک کاناپه و طاقچه بود برای دیدارهای خصوصی امام در نظر گرفته شد. با اتصال این منازل به یکدیگر و ارتباط آن با حسینیه جماران مجموعهای ایجاد شد که بیت امام خمینی خوانده میشود و امام تا پایان عمر، در این مجموعه ساده زندگی کردند».
در این گزارش به باغی هم اشاره شده «که در مجاورت این خانه قرار داشت و چشمهای هم در آن جاری بود، خریداری و به این خانه افزوده شد».
در منابع رسمی اشاره دیگری به این باغ نشده اما میتوان در گزارشهای پراکنده به مواردی برخورد که نشان میدهد منظور از «باغ» همان باغ علی خسروشاهی، بنیانگذار گروه صنعتی مینو است.
با این همه در برخی خاطرات افراد نزدیک به آیتالله خمینی –از جمله سید هاشم رسولی محلاتی– باغ مجاور خانه امام جمارانی، «باغ سزاوار قمی» معرفی شده است. تحقیقات بیشتر نشان میدهد در واقع در جوار خانه امام جمارانی دو باغ –باغ سزاوار و باغ خسروشاهی– وجود داشته که به گفته اکبر هاشمی رفسنجانی، هر دو محل در اختیار رهبر پیشین ایران قرار گرفته است.
او در یک مصاحبه غیررسمی که در سال ۱۳۸۸ درباره معماری مساجد انجام داده و در وبسایت رسمی او در دسترس است، درباره محل سکونت آیتالله خمینی در جماران چنین گفته است:
زمانی هم که به تهران آمدند، خانهای که ما به آنجا میرفتیم و شما دیدید. بله، به همین شکل ساده بود. اما وقتی به دو طرف این خانه نگاه میکنید، دو باغ بزرگ میبینید. یکی از این باغها، متعلق به خسروشاهی بود که ۱۴هزار متر وسعت و سه چهار قنات آب دارد. در این باغ چند ساختمان وجود دارد که امام با توصیه پزشکان (به خاطر ناراحتی قلبی که داشتند) به یکی از ساختمانها که قدیمی بود، رفتند.
آن طرف تر، یک ساختمان نقلی قشنگی وجود داشت که حاج احمدآقا در آن زندگی میکردند. در طرف دیگر آن، ساختمانی بود که محافظین و خدمه ایشان در آن زندگی میکردند. البته بعد از فوت امام خواستند مرا به آنجا ببرند که قبول نکردم و به جای من، آقای موسوی خوئینیها رفتند.
باغ دومی، باغ سزاوار بود که از باغهای قدیمی بود. سزاوار در گذشته، وکیل مردم قم بود. (این باغ الان متعلق به مرقد امام است) این باغ هم درختهای بسیار زیاد، استخر و امکانات دیگری داشت که یکی از دربهای آن به خانه امام راه داشت. ما در این باغ پناهگاهی برای امام ساختیم تا اگر بمباران شد، به آنجا پناه ببرند. البته امام هیچ وقت به پناهگاه نرفتند. ولی ما میبایست وظیفه خودمان را انجام میدادیم.
اگر این روایت را یک فکت معتبر در نظر بگیریم، معمای محل سکونت آیتالله خمینی و خانواده اش در باغ خسروشاهی در جماران حل شده است. اما به جز این شواهد دیگری هم وجود دارد که رهبر پیشین جمهوری اسلامی ایران در ساختمانی آجری در بخشی از باغ علی خسروشاهی زندگی میکرده است.
باغ علی خسروشاهی کجاست؟
باغ علی خسروشاهی با وسعت ۱۵ هزار متر در شمال جماران قرار دارد. به نوشته سایت جماران ما «در سالهای اول حضور آیتالله خمینی در در جماران، این باغ به دلیل مسائل امنیتی و حفاظتی از مالک آن اجاره شد. با اجرای طرح ساماندهی جماران توسط شهرداری تهران از وراث مرحوم خسروشاهی خریداری و به عنوان سرای محله جماران در اختیار شورای محله قرار گرفت».
این باغ دارای ساختمانی زیبا در میانه خود است. به گفته برخی فعالان میراث فرهنگی، حتی پس از بهرهبرداری عمومی از سرای محله، حدود ۷هزار متر مربع از این باغ در اختیار موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی است. این باغ پیش از انقلاب محل سکونت علی خسروشاهی بوده است.
علیاصغر سعیدی، جامعهشناس و استاد دانشگاه تهران و نویسنده کتاب «موقعیت صاحبان صنایع در ایران عصر پهلوی/ زندگی و کارنامه علی خسروشاهی» شرح گروگانگیری مینو توسط کارگران را شرح داده و پایان داستان خسروشاهی در ایران را این طور روایت کرده است:
روز ششم اسفند ۱۳۵۸، با حضور نماینده دادستان کل انقلاب، خسروشاهی پذیرفت اولا حل نهایی مسائل مربوط به کلیه داراییهای خود و خانوادهاش را به حکمیت بسپارد. دوم اینکه خواستههای کارکنان در مورد سود ویژه سالهای ۱۳۵۶ و ۱۳۵۷ و همچنین عیدی سال ۱۳۵۸ مورد بررسی دقیقتر قرار گیرد و مورد پرداخت سود ویژه بر مبنای حداقل سالی چهار ماه متوسط آخرین حقوق و عیدی معادل یک ماه توافق به عمل آید و حتیالمقدور پرداخت آنها سریعاً انجام شود. با وجود این توافقات، در فروردین ۱۳۵۹، ابوالحسن بنیصدر در نامهای به وزارت صنایع اعلام کرد که شورای انقلاب جمهوری اسلامی ایران در جلسه ۲۷ اسفند ۱۳۵۸ خود، بر اساس پیشنهاد وزارت صنایع، اداره کارخانجات گروه صنعتی مینو را به این وزارتخانه سپرده است. آخرین امیدهای علی خسروشاهی بعد از واقعه گروگانگیری نقش بر آب شد و او چند ماه بعد از واگذاری کارخانهها در سال ۱۳۵۹، کشور را ترک کرد. با پایان جنگ، یک بار دیگر امید بازگشت در دل او زنده شد اما هیچ تغییری در مالکیت شرکت صورت نگرفت.
شواهد دیگری بر سکونت و استفاده آیتالله خمینی از باغ خسروشاهی
خاطرات دیگری هم هست که نشان میدهند رهبر سابق انقلاب ایران از این باغ استفاده میکرده. مثلا در صفحه ۵۰ کتاب خاطرات خادمان و پاسداران امام خمینی نقل شده است که:
«در حیاط منزل امام جا نبود لذا سفره را در باغ آقای خسروشاهی پهن کردند. حضرت امام نماز مغرب و عشا را خواندند و رفتند و ما سفره را پهن کردیم و افطاری دادیم. البته از آن دو سال یک شب را در همین خانه و دو شب دیگر را در باغ آقای خسروشاهی سفره پهن کردیم.
یکی دیگر از شواهد موجود فیلمی با عنوان «زندگی خصوصی امام خمینی» است که در آن تصاویری از قدم زدن آقای خمینی و فرزندش در باغی را نشان میدهد که احتمالا بخشی از باغ خسروشاهی استاین فضا در هیچ کدام از تصاویر رسمی که از خانه آیتالله خمینی در رسانهها منتشر شده وجود ندارد. تاریخ فیلم رمضان ۱۴۰۴ هجری قمری، مصادف با خرداد ۱۳۶۳ است.
- مسلما خانه کوچکی که با یک تخت به حسینیه جماران وصل میشود خانه و محل زندگی آیتالله خمینی نیست، بلکه محل ملاقاتهای او است. بر اساس روایتهای رسمی منزل رهبر پیشین جمهوری اسلامی ایران پشت این ساختمان کوچک واقع شده است. مطابق تصاویر این خانه یک ساختمان نه چندان بزرگ دو طبقه (یک طبقه زیر زمین) است که با سیمان سفید پوشیده شده، با این همه در برخی روایتهای رسمی به خانهای آجری هم اشاره شده که محل زندگی آقای خمینی بوده است. تصویری از این خانه آجری در دست نیست.
- اکبر هاشمی رفسنجانی در یک مصاحبه غیررسمی گفته است: «زمانی که [آیتالله خمینی] به تهران آمدند، خانهای که ما به آنجا میرفتیم و شما دیدید، به همین شکل ساده بود. اما وقتی به دو طرف این خانه نگاه میکنید، دو باغ بزرگ میبینید. یکی از این باغها، متعلق به خسروشاهی بود که ۱۴هزار متر وسعت و سه چهار قنات آب دارد. در این باغ چند ساختمان وجود دارد که امام با توصیه پزشکان (به خاطر ناراحتی قلبی که داشتند) به یکی از ساختمانها که قدیمی بود، رفتند. آن طرف تر، یک ساختمان نقلی قشنگی وجود داشت که حاج احمدآقا در آن زندگی میکردند».
- باغ خسروشاهی بعد از سال ۱۳۹۳ به تملک شهرداری تهران در آمده و تبدیل به سرای محله جماران شده است. وسعت این باغ ۱۵ هزار متر مربع است که گفته میشود همین الان هم حدود نیمی از آن تحت تملک موسسه تنظیم و نشر آثار امام است. در وسط این باغ عمارتی نسبتا مجلل قرار دارد که شایعه شده آقای خمینی در آن زندگی میکرده. هیچ مدرک و سندی مبنی بر زندگی آیتالله خمینی در این عمارت وجود ندارد، اما در فیلم تبلیغاتی که شهرداری تهران تهیه کرده به صراحت از بنایی آجری (متفاوت از عمارت) در باغ سخن گفته شده که آیتالله خمینی مدتی در آن اقامت داشته است.
منابع :
- گفتهها و مصاحبه مفصل دکتر غلامرضا باطنی ابتدا در رسانه حریم امام، شماره ۱۱۷ منتشر شد،کمی بعد این مصاحبه از روی سایت برداشته شد و آنچنان که در شماره ۱۱۷ وعده داده شده بود قسمت دوم این مصاحبه هرگز منتشر نشد. با این حال هنوز بخشهای تقطیع شده این مصاحبه در پورتال خمینی موجود است.
- خاطرات هاشمی سال ۱۶۳صص ۲۶ تا ۲۹
- کتاب طبیب دلها ، نوشته سید حسن عارفی ص ۷۴