تاریخ انتشار: ۱۷ بهمن ۱۳۸۹, ساعت ۱۱:۵۵
میثم مهاجر
جنبش های اخیر در ایران و مصر و تونس و یمن و اردن، نظریات پیشین انقلاب ها را منسوخ کرده است.
بسم الله الرحمن الرحیم
پرده اول
جنبشی بی سر برای زندگی نه در «جمهوری اسلامی»
قاهره این روزها آیینه ای از تهران 88 را در اذهان زنده می کند. روزهایی سرشار از تلاش برای زندگی، برای احقاق حقوق، برای رهایی از منت سفلگان چسبیده به دولت نفتی و برای لذت بردن از آزادی. خونی که در رگ جنبش سبز ایران، که اینجا تمامی شهرها و روستاهای کشور را درنوردیده بود، می جوشید ناگهان از میان خلیج فارس و دریای احمر گذشت، صحرای تفتیده حجاز را زیر پا نهاد و از سینا نرم نرمان خرامید و به تونس و سپس به قاهره رسید و جنبش 6 آوریل را خلق کرد که مادر نهضت کنونی مصر بود. آن روز پیام سبز ایران نخست تونس را شورانید و سپس گام در مصر نهاد. مصر سرزمین آبا و اجدادی جنبش های معاصر و نهضت های آزادیبخش و ضد استعماری که صد افسوس هر بار، دیکتاتوری را با دیکتاتوری دیگر عوض کرده بود، این بار به راهی دیگر افتاد.
جنبش های اخیر در ایران و مصر و تونس و یمن و اردن، نظریات پیشین انقلاب ها را منسوخ کرده است. همواره انقلاب ها بر سه پایه: رهبری، ایدئولوژی و مردم تعریف می شدند و خشونت جزئی از ذات انقلاب شمرده می شد. اما جنبش های اخیر نشان داد که انقلاب های مردمی دموکراسی خواه و آزادی جو در غیاب ایدئولوژی ها و رهبران صورت می گیرند و از خاکستر شبکه های بهم فشرده و متراکم اجتماعی معترض سر بر می آورند. به نظر می رسد می توان از این فرض دفاع کرد که جنبش ها در غیاب ایدئولوژی ها، استبداد را با استبداد جدیدی معاوضه نمی کنند. تنها برای حذف مستبد حاکم براه نیفتاده اند بلکه بدنبال آزادی، احقاق حقوق ملت و رعایت الزام آور حقوق بشر و دموکراسی و نان و عدالت هستند. گویا سابقه انقلاب های مبتنی بر ایدئولوژی و رهبران ایدئولوگ که از تعریف نظری آزادی و برابری و حقوق ملت فراتر نرفتند، در این تغییر بنیادین بی تاثیر نبوده است. جنبش سبز ایران تنها در پی یافتن پاسخی شکل گرفت که برای فهم و درک آن نیاز به نظریه و فلسفه نداشت. این جنبش به دنبال پرسش از حقی بنیادین شکل گرفت. این پرسش و ملتی که پاسخ آنرا می طلبید نیازی به ایدئولوگ و نظریه پرداز برای فهم و پیگیری حق فطری خود نداشت. او خود این حق را یافته و با آن زندگی کرده بود. دموکراسی نیاز به تمرین داشت نه معلم و زیستن در کنار هم به ملت نشان داد که چه ظرفیت های نهفته ای برای زندگی آزادانه و مبتنی بر ایمان و اسلام در این کشور وجود دارد. اینجا بود که شعور یک ملت؛ فارغ از مذهبی و غیرمذهبی، پیر و جوان، تحصیل کرده و بیسواد، ثروتمند یا فقیر یک خواست را هدف گرفت و بدل به «جنبش ملی» شد و هزینه ملی داد. این خط را بگیرید و به مصر و تونس بیایید. انقلاب برای آزادی و رفع فقر و برقراری دموکراسی و عدالت، دیرفهم و دشواریاب نیست. اینها همه نیازهای آنی ملی است. این جنبش دارای سرها و شبکه های بیشماری است که نسبت به درد خود وقوف و آگاهی دارند و از همین روست که می توان امیدوار بود جنبش های بی سر و صدا، یعنی بی رهبر و ایدئولوژی کنونی، استبداد را با استبدادی دیگر جایگزین نکنند و تنها به حذف دیکتاتور نیندیشند. اتفاقی که دقیقا در ایران افتاد و پیام مشترک و ساده معترضانه خود را از دل همه این جنبش ها به گوش فراعنه رساند: برای حکومت به چقدر زمان نیاز دارید تا خود را عرضه کنید و صبر مردم را بیازمایید؟ پرسش مستتر ساده اما بنیادین در هر دو جنبش این بود؛ در ایران برای بسیاری پس از خطبه های 29 خرداد رهبر ایران رخ داد و در مصر، از پیش در محور گفتگوهای حوزه عمومی مطرح بود. اینجاست که آیت الله خامنه ای با وجود ابراز دشمنی با مبارک به او بسیار نزدیک می شود و در اعمال دیکتاتوری و مضحک کردن جمهوری از او پیشی می گیرد. اگر فرض کنیم که آیت الله خامنه ای به این شباهت و قرائن واقف نیست و خود را مصلح و ناجی ملت می داند، قاعدتا پاسخ اخوان المسلمین او را از تغافل خارج کرده است. اخوان صریحا گفته است که نه به انقلاب اسلامی و نه به حکومت اسلامی فکر نمی کند. اخوان جنبش مصر را ملی و آمیخته ای از همه اقوام و مذاهب و ادیان و مکاتب سیاسی توصیف کرده و با این کار میزان علاقه خود به آنچه که اینک نتیجه اش را در رهبری جمهوری اسلامی و نظام سیاسی آن می بیند، نشان داده است. از این نیز بی توجه نگذریم که رهبری جمهوری اسلامی با این خطای سیاسی خود بزرگ ترین خدمت را به دیکتاتور مبارک و تندروهای اسرائیل می کند چرا که به اسرائیل و نیز اروپا و آمریکا نشان می دهد، نتیجه جنبشی که اخوان در آن به قدرت برسد، چیزی شبیه به جمهوری اسلامی است و بنیادگرایی اسلامی در مصر در طمع قدرت له له می زند. او با این موضع گیری تاییدی بر سخن مبارک نیز می گذارد که نتیجه جنبش را به قدرت رسیدن اسلام گرایان تندرو دانسته بود اما اخوان با سابقه روشن و نیز مرزبندی با تندروهای التکفیر و الجهاد، دغدغه های اصلی خود را به روشنی نشان داده و فاصله واضح خود را با جمهوری اسلامی تعریف کرده است. آیت الله خامنه ای و صدا و سیمای جمهوری اسلامی یک نمازجمعه مصر را بارها تکرار کرده و از آن دم زدند تا بگویند مردم مصر این همه جهاد کردند تا به برگزاری نماز جمعه و اجرای احکام اسلام برسند اما در این مصادره ناشیانه به این توجه نکردند که مدل حکومت مورد تنفر و اعتراض ملت مصر چقدر به نظام جمهوری اسلامی شبیه است. آنان از خود نپرسیدند که چرا یک مصری در این همه روز فریاد حکومت اسلامی سر نداد اما تمام ندای خود را در آزادی و عدالت و رفع فقر خلاصه کرده و سقوط دیکتاتور را می جست. آیت الله خامنه ای سال هاست از یاد برده است که می توان نماز جمعه خواند و در آن تهمت و افترا و تهدید و دروغ و ناسزا و دشمن تراشی و تملق و چاپلوسی و مدح رهبری تک نفره نداشت. می توان اسلام را دوست داشت و مسلمان بود اما در زندان و شکنجه و نفرت و کینه نزیست. هیچ دیکتاتوری دوست ندارد با دیدن سرنوشت بن علی و مبارک، روحیه خود را از دست دهد و به شباهت ها بیندیشد. عموما رفتار کلی در این زمان این است که به دنبال تفاوت ها بروند و آن را برجسته کنند و تفاوت برجسته ای که میان مصر و ایران بود در سکولار بودن دیکتاتوری بود که به کار رهبر ایران نیز می آمد. این نکته را در بخش دوم توضیح خواهم داد اما پیام مصر و بویژه اخوان المسلمین این پندار باطل را به آسانی فرو ریخت. مشکل از حافظه آیت الله خامنه ای بود یا از دمادم طوفانی بحران ها که آدم باید تغافل پیشه کند؟ آیا باید اخوان المسلمین چنین پاسخی می داد تا آیت الله خامنه ای به یاد آورد که مدل حکومت اسلامی که در آن پای هاشم خواستار، یک معلم بیمار معترض در بیمارستان با غل و زنجیر بسته شود، ارزش جایگزینی ندارد. مدل حکومت اسلامی که در آن زبان آقای اسانلو، یک راننده باوجدان و شجاع و آزادیخواه اتوبوس بریده می شود و خودش وسط خیابان در روز روشن ربوده می شود و خبری به خانواده اش داده نمی شود و اکنون مدتهاست که ازسرنوشت او خبری در دست نیست، ارزش الگوگیری ندارد. مدل حکومت اسلامی که در آن خانم ستوده، به عنوان یک وکیل آزاده و غیور به سالها زندان وبند کشیده می شود، ارزش تطابق ندارد. مدل حکومت اسلامی که یکی از بهترین هنرمندان خود، آقای پناهی را بیست سال محروم و محکوم و ممنوع از خلق اثر هنری کند و شش سال به زندان بفرستد، متاع با ارزشی برای عرضه ندارد. مدل حکومت اسلامی که برای یک معلم شاعر، آقای عبدالرضا قنبری به جرم شرکت در تظاهرات روز عاشورا و به جرم کتک خوردن و ناسزا شنیدن و پاسخ تلفنی از خارج از کشور را ندادن! حکم اعدام دهد در حالیکه همسر معلم او باید هر روز از پاکدشت ورامین تا اوین به دنبال خبری از همسرش بیاید و دختر ده ساله اش در آرزوی دیدار پدر اشک بریزد، محبت و عاطفه ای برای عرضه ندارد. حکومتی که خواهر آقای عبدالرضا تاجیک را به جرم! پیگیری وضعیت برادر و اعتراض به هتک حیثیت او در زندان به زندان محکوم کند، سال هاست ارزش های خود را زیر پا نهاده است. حکومتی که آقایان سحرخیز، تاجزاده و وحید طلایی را به جرم مخالفت با کودتا و یاری به آسیب دیدگان حوادث پس از انتخابات محبوس می کند و خانواده ایشان را از وضعیت عزیزانشان به عمد و اصرار بی خبر نگه می دارد، صورت و سیرت مهربانی ندارد تا همراهی مسلمانان دیگر کشورها را به دست آورد.
مصر، تونس، اردن و یمن و … تمام جوانان مسلمان این کشورها به یاد رهبری جمهوری اسلامی آوردند، مدل حکومت اسلامی که تبدیل به بزرگترین زندان خاورمیانه شده و افتخارش اینست که در یک ماه 97 نفر را اعدام کرده است و هنری جز پیر کردن جوانان و پوساندن پیران آزادیخواهش ندارد، اصلا شایسته یک جامعه اسلامی نیست. این همه به آیت الله خامنه ای یادآوری کرد که مدل حکومتی که شما اینک طوق کهریزک آنرا بر گرده ملتتان افکنده اید و اوین اینک از تمام نمادهایتان بزرگ تر و برجسته تر و پرجمعیت تر شده است، از اساس اسلامی نیست و آنرا نسبتی با اسلام نیست.