تاریخ انتشار: ۲۸ بهمن ۱۳۸۹
هوشنگ رادمند
پس از قیام مردم تونس و مصر، این آموزه سربرآورده است که «عصر ارتباطات عمر دیکتاتوری ها را کوتاه خواهد کرد». از آنجا که شبکه های اجتماعی مجازی در نمایش قیام مردم تونس و مصر نقش اساسی داشته است، این تصور به وجود آمده است که انقلاب مصر و تونس زادۀ «عصر ارتباطات» است. به عبارت دیگر، گویی «گزارش» از خود «رخداد» پیش افتاده است. گویی گزارش تظاهرات خیابانی مصر و تونس باعث انقلاب شده است و نه مبارزات مخاطره آمیز شبانه روزی خود مردم در خیابان ها (یا به عبارت دیگر، سیاست ورزی «بیست و چهار ساعته»ی مردم).
بر اساس همین تصور، مردم دیگر کشورهای خاورمیانه نیز فکر می کنند که با اعلام «روز خشم» و انتشار ویدیوهایی از تظاهرات در اینترنت، می توان نسخه ی چند دیکتاتور دیگر را نیز در هم پیچید. هرچند انقلاب مصر و تونس «شور سیاسی» را به خاورمیانه ی استبدادزده بازگردانده، اما به نظر می رسد که «دشواری سیاست» را نادیده گرفته است. دشواری سیاست که هم فردی است و هم همگانی. از یک سو «پذیرش» امر سیاسی از سوی یک شهروند، از سوی دیگر سازمان دهی شهروندان سیاسی و تبدیل سیاست ورزی شان به نیرویی برای تغییر بنیادین.
در گام نخست مساله این است: چگونه می توان کسی را به سیاست فراخواند؟ به مانند دعوت کسی به پذیرش دین و آیینی، سیاسی شدن نیز فراشدی «هرمنوتیکی» است. او نخست باید حرف ما را بشنود. یعنی بگذارد که کسی برایش از سیاست بگوید. «بحث سیاسی ممنوع» عبارتی است که همواره راه را بر ما بسته است. در آغاز همه از سخن سیاسی می گریزند. از این رو، دعوت به سیاست سخت ترین کارهاست و شکیبایی پیامبرانه را طلب می کند.
در گام بعدی، مساله سازمان دهی سوژه ها یا شهروندان سیاسی پیش می آید. اینجا مرحله عمل است. حتی کسانی که سیاست را دنبال می کنند و صبح و شب پیگیر اخبارند در این مرحله باز دچار تردید می شوند. گویی دشواری سیاست تمام نشدنی است. به خیابان بروم، به اعتصاب بپیوندم، یا از پشت کامپیوتر حوادث را دنبال کنم، یا به خاطر معاش خانواده ام اعتصاب را بشکنم. این پرسش ها نشان می دهند که سازمان دهی شهروندان، وقتی که پذیرشی نباشد، چقدر دشوار است. تنها در صورت پذیرش فرد است که شبکه های اجتماعی مجازی «کارکرد می یابند».
اما این مفصل بندی، با بی انصافی، دشواری کار را به تمامی بر دوش مردم می نهد. گویی حاکمیت سرکوبگر از این دایره بیرون است. گویی این سرکوب وحشیانه نیست که فرد را در تصمیم اش مردد می کند؛ تا آنجا که کنش سیاسی، بدل به انتخابی میان «مرگ و زندگی» شده است. گاهی سرکوب آن چنان کارگر است که مردمی جنبش بارورشده شان را از یاد می برند. گویی همان ها نبوده اند که روز 25 خرداد خیابان ها را از آن خود کرده بودند.
از چشم انداز این دشواری می توان دید که در این میان اینترنت و رسانه های دیگر چه نقش کوتاه و اندکی در انقلاب های مردم دارند: نقش مشهور «بازنمایی». تنها خود مردم اند که بر این دشواری جانسوز فائق می آیند. این مردم اند که خطر می کنند. پی رفت شخصی زندگی شان را رها می کنند و به پی رفت «ضرورت تاریخی» می پیوندند. و این سان خواب را از چشمان دیکتاتورها می گیرند.
اما کسانی که در 25 بهمن به خیابان آمدند و به رغم سرکوب وحشیانه تا ساعاتی از شب مقاومت کردند، نشان دادند که «با هم بودن» می تواند این دشواری تاریخی را از میان بردارد. از چشم انداز سیاست، سرنوشت همه «یکی» است. پس چرا «با هم نباشیم»؟