پنجشنبه, 14 بهمن 1389 ساعت 12:26
ازميان نامه هاي رسيده به كانون :من دارای دو ثبت اختراع و چند حرفه ی فنی می باشم.وقتی که اختراع هایم را برای ثبت به اداره ثبت مالکیت های صنعتی واقع در تهران بردم به من گفتند که باید یک مرکز علمی ان را تایید نمایید و در این صورت اختراعات را به ثبت می رسانیم. من هم این موضوع را با دانشگاه که در ان درس
می خواندم (آزاد شیراز) در میان گذاشتم و انها قبول کردن ولی به شرطی این که اسم دانشگاه و یکی از اساتید دانشگاه در ان قید گردد و من هم از روی اجبار قبول کردم و اختراعات را به ثبت رساندم.
پس از چند مدت در دانشگاه جلسه ای بین مخترعین دانشگاه و بعضی از شرکت های صنعتی شیراز برگزار شد تا بتوان طرح ها را با انها در میان گذاشت تا در صورت تایید به تولید رسانند و پس از صحبت های فراوان به ما چنین گفتند که شما برای طرح های خود توجیه اقتصادی بیاورید و مشتری هم پیدا کنید تا ما انها را تولید کنیم پس از تعجب فراوان و بحث در مورد این که یک مخترع وظیفه نواوری را دارد و در بازاریابی و کارها اقتصادی هیچ تجربه ای ندارد و چنین کار هایی وظیفه شرکت ها می باشد و بعد از این که به نتیجه ای نرسیدیم من به انها چنین گفتم : اگر مخترع قادر به انجام چنین کارهایی بود خود ان هم تولید می کرد و نیازی به شراکت با شماها نبود. پس از این پاسخ من دیگر در جلسات دعوت نمی شدم و از طرف حراست دانشگاه یک توبیخ در پرونده من قرار داده شد و مدارک ثبت اختراع که نزد دانشگاه امانت بود به من باز گردانده نشد و با تمام اعتراض های من به هیچ نتیجه ای نرسید. و من باز به روند اعتراض های خود ادامه دادم هم در دانشگاه و هم در ادارات مربوطه و راه به جایی نبردم و این شد که من تمام کارهای مربوط به اختراع را کنار گذاشتم و مشغول به ادامه تحصیل شدم تا اینکه یک روز یک خانم از دفتر روزنامه خبر جنوب با من تماس گرفت و گفت به مناسبت سال نواوری و شکوفایی می خواهیم با شما مصاحبه نماییم و من هم قبول نکردم و پس از یک روز دوباره تماس گرفت و از من خواست تا به انجا بروم تا باهم صحبت کنیم و در صورت تمایل برای روزنامه گزارشی تهیه کند که باز من قبول نکردم و ان هم هر روز به من و خانه تماس می گرفت و می خواست تا مصاحبه کنم و من به دلیل این که ضربه های زیاد و هزینه هایی زیادی در این مسیر متحمل شوده بودم و نمی خواستم تا دیگر فشاری بر روی خودم و خانواده ام وارد شود از مصاحبه کردن امتناع می ورزیدم با اینکه حرف های زیادی برای گفتن داشتم ولی همه ان حرف ها اعتراض بود و می دانستم که تمام حرف های من هم در روزنامه نمی نویسند و انها را سانسور می کنند پس از تماس های مکرر و اصرار پدر و همسرم من راضی به مصاحبه شدم و با ان خبرنگار هم شرط کردم که تمام حرف های من را بدون هیچ گونه سانسور در روزنامه چاپ کند و ان هم قبول کرد.
این مصاحبه در زمان ترم اخر کاردانی من انجام شد و پس از پایان مقطع کاردانی من در تاریخ 1/5/88 کنکور کاردانی به کارشناسی دانشگاه دولتی شرکت کردم و بعد از جواب ان من در دانشگاه شیراز قبول شدم ولی بعد از مراجعه به دانشگاه من را ثبت نام نکردند و هر چند به سازمان های مختلف رفتم و نامه زدم به هیچ نتیجه ای نرسیدم و دلیل ثبت نام نکردنم را هیچ کس نمی دانست و می گفتند که به ما گفتند این شخص را ثبت نام نکنید و ما هم به هیچ وجه نمی توانیم ثبت نام کنیم.
بعد در کنکوردانشگاه ازاد در پاییز 88 شرکت کردم و جواب قبولی در دانشگاه شهرستان مرودشت امد و بعد برای ثبت نام به انجا مراجعه نمودم و باز هم به ممانعت از ثبت نام برخورد کردم این بار پس از بررسی های فراوان از طرق یکی از دوستان داییم که من در ستاد تبلیغاتی ایشان برای انتخابات مجلس حضور داشتم و این شخص نماینده دانشگاه ازاد در مجلس هم هست به من این جواب رسدیم که بخاطر مصاحبه ای که با روزنامه انجام داده بودم دانشجوی ستاره دار شده بودم و دستور داده بودند که من را در هیچ دانشگاه ثبت نام نکنند و پس از درخواست ما به ایشان برای این که کاری کند که من را در دانشگاه ثبت نام کنند چنین بود که چون از طرف دولت دستور داده شده هیچ کاری نمی توان کرد