همزمان با تشدید بحران سیاسی و اقتصادی در کشور، سپاه پاسداران نیز درگیر بزرگترین بحران تاریخ پس از انقلاب خود شده است. این بحران پس از کودتای 22 خرداد شدت یافته و هر روز بیشتر بالا می گیرد. مشروعیت سپاه براثر نقش آن در کودتا از یکسو و دخالت در نابسامانیهای اقتصادی از سوی دیگر و بحران هسته ای و خطرهایی که برای کشور بوجود آمده و سپاه در آنها نقش کلیدی را داشته از هر سو به چالش کشیده شده است.
این سرنوشتی است که حتی موافقان ولایت فقیه هم می دانند که پس از بیش از دو دهه رهبری بی کفایت علی خامنه ای گریبانگیر همه ارگان های انتخابی و انتصابی جمهوری اسلامی شده است. کافی است نگاهی به سطح و عمق بحران همه جانبه ای که کشور را فرا گرفته انداخته شود تا تمام گنده گونی ها و ادعاهای پوچ علی خامنه ای نقش برآب شود. او که در تمام مسائل کشور دخالت مستقیم و غیر مستقیم دارد، مسئول اصلی وضع کنونی در ایران و در جمهوری اسلامی است. از صف طویل مرغ یخ زده تا صف بندی نظامی در کل منطقه علیه ایران. آیا سپاه پاسداران از مجموعه این بحران فراگیر در امان است؟ به هیچ وجه و هر سرنوشتی که بحران کنونی و جنبش کنونی پیدا کند، یا گریبان سپاه را خواهد گرفت و یا سپاه خود در سرانجام آن دخالت خواهد داشت.
سپاه با پنج اتهام و پنج بحران دست به گریبان است
1- سازماندهی کودتای 22 خرداد علیه رای مردم، به میدان کشیدن نیروها، سازماندهی اوباش و سرکوب تظاهرات مسالمت آمیز مردم.
2- تشکیل امپراتوری اقتصادی، خصوصی سازی اموال دولتی و چنگ انداختن بر آنها و دخالت در همه امور اقتصاد و تبدیل شدن نه تنها به رقیب بخش خصوصی کوچک و متوسط، بلکه به رقیب دولت و بخش دولتی اقتصاد.
3- دخالت در امور سیاسی کشور، تقسیم پست و مقام و منصب میان سرداران در همه ارکان سیاسی کشور از دولت گرفته تا مجلس و قوه قضاییه.
4- داشتن نقش در تحریم اقتصادی و زیان هایی که از این بابت به اقتصاد کشور وارد شده.
5 – دست داشتن در پروژه و بحران اتمی و به خطر انداختن امنیت و استقلال کشور.
ترکیب این عوامل نگاه جامعه به سپاه را بکلی تغییر داده است. اگر در گذشته به سپاه همچون قهرمانان و شهدای جنگ نگاه می شد، اکنون چهره سپاه در جامعه به هر شکل عبارتست از سرداران تاجر پیشه ای که برای حفظ ثروت و قدرت خود، نه تنها خون سپاهیان سابق را پایمال کرده اند، بلکه به روی مردم نیز شلیک کرده اند. این نگاه بیرونی جامعه به سپاه طبعا به درون آن نیز منعکس می شود که به شکل جدا شدن و ریزش نیروها از یکسو، یا ضرورت اخراج منتقدان از سوی دیگر خود را نشان می دهد. بعبارت دیگر بحران درونی سپاه ناشی از بحران رابطه سپاه با مردم است. این ریزش درونی و این اخراج ها بنوبه خود نیاز به یافتن نیروهای جایگزین را بوجود می آورد. این نیروهای جایگزین ناگزیر باید به شکلی بسته گزینش شوند تا حلقه ریزش و اخراج دوباره شکل نگیرد. بدینسان سپاه پاسداران با این ریزش درونی و اخراج منتقدان، با تبدیل شدن به یک حزب سیاسی- پادگانی، با مبدل شدن به کارتل اقتصادی و دستگاه سرمایه دار سازی روزبروز بیشتر به تشکیلاتی بسته از پایین و از بالا تبدیل میشود. در پایین اعضای وابسته و گوش به فرمان و در بالا حلقهای از سرداران سرمایهدار که قدرت و ثروت کل جامعه را میخواهند میان خود تقسیم کنند. ولی محدودیت و بسته شدن این حلقه در تضاد است با فضا و دایره نامحدودی که سپاه برای فعالیت خود تعیین کرده است. ضمن اینکه وارد شدن ثروت و سیاست به درون سپاه مقدمه اختلافها و دسته بندیهای درونی آن نیز هست. سپاه با خارج شدن از نقش و وظیفه اصلی خود و با اشغال همه فضای سیاسی و اجتماعی و اقتصادی همه تضادهای سیاسی و اجتماعی و اقتصادی را نیز به درون خود انتقال میدهد.
از هر دو اینها مهمتر تضاد شدت یابنده ای است که میان دایره نامحدود فعالیت و درآمد و ثروت سپاه با محدود شدن فزاینده درآمد و ثروت قشرهای مختلف اجتماعی در حال بوجود آمدن است.
تصور سپاه در گذشته آن بود که هر قدر بیشتر در فعالیت های اقتصادی وارد شود، از این طریق می تواند توزیع ثروت اجتماعی را بدست گیرد و قشرهای مختلف اجتماعی را بخود وابسته کند. این محاسبه اگر هم در شرایط عادی می توانست برای مدتی درست از آب درآید در شرایط بحران به ضد و عکس خود تبدیل می شود. زیرا اکنون مردم توزیع فقر و بحران را از چشم سپاه می بییند. بنابراین نه تنها بخش خصوصی کوچک و متوسط سپاه را همچون رقیب خود می بینند، بلکه توده های وسیع مردم نیز بیش از پیش سپاه و سرداران سرمایه دار و تاجرپیشه آن را مسئول نابسامانی اقتصادی و اجتماعی عمومی به حساب می آورند.
اکنون مجموعه عواملی دست به دست هم می دهد که سپاه را از درون منفجر و از بیرون آن را زیر ضربه و فشار خردکننده جامعه قرار دهد. شکنندگی موقعیت سپاه پاسداران ریشه در این واقعیتها دارد. وضعی که به شدت گرفتن شکاف ها در راس حاکمیت می انجامد زیرا سرداران سپاه بنوبه خود ناگزیرند گناه را به گردن روحانیت، دولت و در نهایت بیت رهبری بیاندازند. بدینسان بر بستر جدا شدن سپاه از وظیفه اصلی خود و گسترش مداخله آن در همه عرصه های اقتصادی و اجتماعی شرایط برای انفجار درونی سپاه از یکسو و انفجار کل حاکمیت از سوی دیگر آماده می شود.
منبع:پیک نت