سی سال از زمانی که انقلاب سال ۵۷ به رهبری آیت الله خمینی به پیروزی رسید میگذرد. جنبش اعتراض آمیز ملی گسترده که از شبهات موجود درباره تقلب در انتخابات ریاست جمهوری ۱۲ ژوئن ۲۰۰۹ (۲۲ خرداد ۱۳۸۸) نشأت گرفته است می تواند ضربه شدیدی به حکومت اسلامی ایران وارد سازد. در حقیقت همانطور که پروفسور ماسایوکی یامائوچی استاد دانشگاه توکیو این بحران پس از انتخابات را توصیف کرده است، ممکن است «آغاز یک پایان» باشد (یومیوری شیمبون، ۵ جولای ۲۰۰۹)، نقطه عطف تاریخی نه تنها برای ایران بلکه برای کل خاورمیانه.
نظام فعلی ولایت فقیه که رهبری آن را آیت الله خامنهای بر عهده دارد با چنان چالش جدی مواجه است که احتمال بازگشت وضعیت سیاست ایران به شرایط پیش از انتخابات بسیار ضعیف بنظر می رسد. بنابراین وضعیت سیاسی ایران در آینده نزدیک چه مسیری را در پیش خواهد گرفت؟ با بررسی جنبش اعتراض آمیز ملی و سرکوب خشونت بار آن می توان سرنخ های مهمی به دست آورد.
این بحران پس از انتخابات به روشنی نشان داده که بنیان سیاسی اجتماعی رژیم فعلی بواسطه وجود چهار شکاف، دچار مشکل شده است. نخست شکاف بین «اصلاح طلبان و اصول گرایان»؛ دوم شکاف بین «شهرها و روستاها»؛ سوم (در مرکز رژیم) شکاف بین «گروه خامنه ای و گروه رفسنجانی»؛ و چهارم شکاف مابین «اسلام و جمهوری».
هر شکاف معانی پیچیده ای در سطح اجتماعی دارد. اما با اینکه محمود احمدی نژاد چهره پوپولیستی از خود نشان داد، اقدامات مختلفی که در پیش گرفت این شکاف های داخلی را تشدید کرد و احتمال برخورد و درگیری اجتماعی را افزایش داد.
احمدی نژاد طی نخستین دوره ریاست جمهوری خود همواره انتخاب مجددش را حائز اهمیت بسیار و اولویتی مهم می دانست. ادامه ریاست جمهوری وی نفوذ سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را، که منبع پایدار و ثابت قدرت سیاسی وی محسوب می شود، تثبیت و تقویت میکرد. سپاه پاسداران که طی هشت سال جنگ تحمیلی ایران و عراق (که در سال ۱۹۸۰ آغاز شد) هدایت این جنگ را به عهده داشت، در بحرانهای دیپلماتیک متعدد متعاقب وفادارانه و با ثبات قدم از حکومت اسلامی حمایت کرد. اکنون که دولت اوباما تمایل و آمادگی خود برای آغاز گفتگو با ایران را نشان داده، ظاهراً سپاه دچار تردید و بلاتکلیفی شده است.
بنظر میرسد انتخاب باراک اوباما تا حدی روی جو سیاسی ایران تأثیر گذاشته باشد. اگر نوامبر سال گذشته جان مککین در انتخابات ریاست جمهوری پیروز شده بود، به احتمال زیاد احمدی نژاد بدون هیچ مشکلی مجدداً به عنوان رئیسجمهور انتخاب می شد. این امر تسلط سپاه بر قدرت را تثبیت کرده و راه دستیابی به هدف آنها، یعنی ایجاد یک نخبه سالاری نظامی را هموار میکرد.
و احتمالاً احمدی نژاد ترجیح می داد علاقه مردم به انتخابات ریاست جمهوری را کاهش داده، میزان مشارکت کمتری در انتخابات داشته باشد و پیروزی مطلق و بی چون و چرایی به دست آورد.
اما به چند دلیل این سناریو درست پیش از انتخابات از کنترل خارج شد. نخست آنکه میرحسین موسوی رقیب اصلی احمدی نژاد مبارزه انتخاباتی گسترده و موثری را آغاز کرد که عمدتاً بر اینترنت متکی بود. وانگهی، نزدیک انتخابات خصومت قشر شهرنشین نسبت به احمدی نژاد افزایش یافت. حدوداً یک هفته پیش از رأیگیری احمدی نژاد در نخستین مناظره تلویزیونی کاندیداهای ریاست جمهوری در ایران شرکت کرد. وی امیدوار بود قسمتی از آرای از دست رفته اش را بازیابد اما حضورش در این مناظرات بر شدت مخالفت ها افزود. وانگهی، موسوی که در ابتدا کاندیدای ضعیفی در نظر گرفته می شد بطور غیرمنتظره ای تبدیل به نماد آرمانی جنبش ضد احمدی نژاد شد. و به احتمال زیاد جناح احمدی نژاد آنقدر روحیه خود را از دست داده و تضعیف شده بود که برای پیروزی به نقض قوانین انتخاباتی و حتی تقلب نیاز داشته باشند.
تبعیض و بی عدالتی در روند انتخابات و نتایج آن بطرز شبهه برانگیزی مشهود گردید. شمار آرای اعلام شده در هر استان شباهت زیادی به نتایج انتخابات پیشین داشت. و میزان آرای کسب شده توسط سومین کاندیدا یعنی مهدی کروبی بطرز غیرقابل باوری کمتر از یک درصد بود. و در آخر شورای نگهبان نتایج انتخابات را بطور شتابزده ای تأیید کرد که این امر اعتبار انتخابات را زیر سوال برد.
در حال حاضر ساختار قدرت احمدی نژاد-آیتالله خامنهای نمی تواند شرایط سیاسی ایران را به پیش از انتخابات ۱۲ ژوئن (۲۲ خرداد) بازگرداند. بلکه ساختار قدرت طبق یکی از سناریوهای ذیل تغییر خواهد کرد: شکلگیری یک نخبه سالاری نظامی تحت کنترل سپاه پاسداران؛ استعفای احمدی نژاد از ریاست جمهوری؛ یا فاجعه ای تمام عیار برای جمهوریاسلامی.
سناریوی اول تحقق یافتن هدف سپاه پاسداران است که در اوایل سال ۲۰۰۵ آشکار شد. طی چهار سال گذشته دولت احمدی نژاد از درآمد نفتی برای تقویت سازمان سپاه پاسداران تا حد ممکن استفاده کرده است. اما شکافی که از زمان ۱۲ ژوئن در کشور ایجاد شده آنقدر افزایش یافته است که معلوم نیست سپاه بتواند بر وضعیت تسلط یافته و قدرت خود را بازیابد.
حتی اگر دولت ایران سعی کند اعتراضهای مردمی را با استفاده از خشونت سرکوب کرده یا مانع از انعکاس این سرکوب در رسانه های بین المللی شود، پنهان کردن رویدادهای سیاسی از دید جامعه بین الملل و مردم غیرممکن است. در نتیجه تا زمانی که رژیم فعلی نتواند اعتماد مردم را مجدداً به دست آورد بازگشت به وضعیت عادی بسیار دشوار است.
بنابراین سناریوی دوم محتمل تر بنظر میرسد. اگر رفراندوم قانونی درباره نتایج انتخابات برگزار شود که به استعفای احمدی نژاد منجر گردد، حداقل مشروعیت حکومت حفظ خواهد شد. اگر چنین سناریویی محقق شود، نظام سیاسی ایران به سوی دموکراسی و آزادی سیاسی پیش خواهد رفت.
اما در صورتی که هر دوی این سناریوها محقق نشوند، نتیجه امر آشفتگی سیاسی و آیندهای غیرقابل پیش بینی خواهد بود که نمیتواند از مداخله نظامی همسایگان ایران، منجمله اسرائیل، جلوگیری کند.
بطور کلی می توان این وقایع را دوره «پسااسلامی» جدیدی در ایران، خاورمیانه و جهان اسلام نامید.