اکرم نقابی، مادر سعید زینالی، دانشجویی که در جریان اعتراض دانشجویی ۱۸ تیر ۱۳۷۸ بازداشت شد و از آن هنگام تا بحال هیچ خبری علیرغم پیگیری های مداوم آن خانواده از سوی مسئولان امنیتی و قضایی به وی داده نشده در روز پایانی نمایشگاه نقاشی محمد نوریزاد بار دیگر تاکید کرد که همچنان در انتظار آن است که جنازه یا قبر فرزندش را به وی نشان دهند.
سعید زینالی یکی از جوانانی بود که در جریان اعتراضات دانشجویی پس از حمله به کوی دانشگاه در ۱۸ تیر ۱۳۷۸حضور داشت ، او هیچ وابستگی به گروههای سیاسی و یا دانشجویی نداشت اما ظاهرا در آن ایام با تعدادی از وابستگان به گروه اتحادیه اسلامی انجمنهای دانشگاهها و مراکز آموزش عالی (گروه حشمت الله طبرزدی) آشنا شده بود و با آنها در اعتراضات خیابانی شرکت می کرد ، پس از شناسایی و دستگیری تعدادی از فعالان آن اتحادیه در فیلمهای ضبط شده از حضور آنها که توسط نهادهای امنیتی سپاه پاسداران ضبط گردیده بود و با توجه به اعترافات تعدادی از بازداشت شدگان هویت سعید زینالی نیز شناسایی می گردد و حفاظت اطلاعات سپاه پاسداران از شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب به ریاست قاضی حداد درخواست بازداشت وی را می نماید .
سعید زینالی در ۲۳ تیر ۱۳۷۸ بازداشت و به بازداشتگاه ۵۹ سپاه پاسداران برده می شود و کار بازجویی از وی آغاز می گردد تا اینکه با دستور ریاست شورایعالی امنیت ملی مبنی بر آزادی تمام دانشجویان بازداشت شده و تحویل دیگر متهمان به وزارت اطلاعات پرونده سعید زینالی نیز از سوی سپاه پاسداران به وزارت اطلاعات تحویل داده می شود و وی در آذر ۱۳۷۸ به زندان توحید منتقل می گردد احتمالا در همین ایام است که به سعید زینالی اجازه می دهند تا تماسی کوتاه با خانواده اش بگیرد و خبر سلامتی خود را به آنها بدهد، تعداد دیگری از زندانیان بازداشت شده در همان ایام هم در رفت و آمدهای سلولشان به اتاق بازجویی صدای او را در جریان بازجوییها و صحبتهای مخفیانه در سلولهای انفرادی در زندان توحید شنیده اند.
سعید زینالی در جریان بازجویی ها و اخذ اعتراف مورد شکنجه های جسمی و روحی شدیدی واقع می شود و در نتیجه همین رفتار در دی ماه ۱۳۷۸ در زیر شکنجه حالش به اغما می رود و به «بیمارستان قمر بنی هاشم » تهران متعلق به وزارت اطلاعات اعزام می گردد و در همان بیمارستان متاسفانه جان می سپارد .
با فوت سعید زینالی در بیمارستان ، حسام الدین آشنا مدیر کل سرویس و امور ویژه وزارت اطلاعات که پرونده سعید زینالی در اختیار آنها بوده است دستور نگهداری پیکر سعید را در سردخانه آن بیمارستان تا حصول نتیجه می دهد .
در اسفند ۱۳۷۸من که در ۲۸ تیرماه سال همان سال به علت افشاگری و سخنرانی بر علیه انصار حزب الله در کوی دانشگاه بازداشت شده بودم با دستور شورایعالی امنیت ملی آزاد شدم ، بعد از آزادی از زندان بود که تعدادی از دوستانم به دیدارم آمدند و هنوز نمی دانستند که چرا بازداشت شدم و دلیل استعفای من چه بود و از کم و کیف ماجرا از من سئوال میکردند در همان روزها یکی از دوستانم که پزشک بیمارستان قمربنی هاشم وزارت اطلاعات بود برایم از سرنوشت سعید زینالی گفت و تعریف کرد که او بر اثر ضربه به گردنش در زندان توحید نخاعش آسیب دیده و در بیمارستان جان سپرده و هنوز پیکرش در سردخانه بیمارستان هست .
من ۲۹ اسفند سال ۱۳۷۸ آزاد شدم و آن روزها تعطیلات نوروزی بود و عملا کاری نمی شد کرد اما به واسطه یکی از بستگان موفق شدم به بهانه دیدار نوروزی با ایشان به منزل آقای کروبی که آن زمان ریاست مجلس را بر عهده داشت بروم و با ایشان از آنچه که بر سرم آمده بود و همچنین خبری که در مورد فرشته علیزاده در همان روزهای قبل بازداشتم درتیر ۱۳۷۸ به دست آورده بودم و همچنین خبری که از سعید زینالی داشتم صحبت کنم که آقای کروبی گفتند موضوع را به اطلاع آقای حسین انصاری راد رئیس کمیسیون اصل ۹۰ مجلس می رسانند و از من هم خواستند که بعد از تعطیلات به کمیسیون اصل نود بروم که البته میسر نشد و من ۱۴ فروردین ۱۳۷۹ به دفتر خانم عبادی رفتم که وکالت من را در دوران بازداشتم برعهده گرفته بودند و اتفاقات دوران بازداشتم را توضیح دادم و پس از آن هم به همراه ایشان و آقای دکتر محسن رهامی به دادسرای نظامی تهران رفتیم و به پیشنهاد دادستان نظامی قرار شد تا همه اطلاعات من ضبط بشود و برای ایشان فرستاده شود که فردای همان روز انجام شد و خانم عبادی بردند و تحویل دادند ، درست از فردای روز تحویل آن نوار تهدیدهای تلفنی شروع شد و من احساس کردم که رفت و آمدهایم کنترل می شود ، برای همین به یکی از دوستانم اطلاع دادم و به او از احساس خطری گفتم که آن روزها مبتلایش بودم ، او هم از طریق روابطش موضوع را به اطلاع آقای محمد رضا خاتمی رساند و همان روز قرار دیداری با دو تن از نمایندگان ایشان گذاشت و…
فردای همان دیدار یعنی در صبح ۱۹ فروردین وقتی که از خانه بیرون آمدم در اتوبان فرحزادی از آینه ماشین متوجه شدم مجددا یک خودرو در تعقیب من است که با همان دوستم تماس گرفتم و به او گفتم و او گفت سریع خودت را به وزارت کشور برسان و هماهنگ کردیم و برو دفتر آقای موسوی لاری و جالب آنکه تا مقابل وزارت کشور همچنان آن خودرو در تعقیب من بود وارد پارکینگ وزارت کشور شدم و فردی آمد و گفت در داخل ماشینتان بنشینید کسی می آید دنبالتان ، ساعتی بعد فردی آمد و من را به دفتر آقای نیری مدیر کل حراست وزارت کشور برد و بعد از چند لحظه هم به همراه ایشان به اتاق آقای موسوی لاری رفتیم و آقای تاج زاده هم آمدند و من از آنچه که گذشته گفتم و اینکه این روزها من را تعقیب می کنند ، آقای تاج زاده از موضوع نوار اطلاع داشتند و چند سئوال در مورد حرفهایم داشتند و بعد آقای لاری گفت آقای کروبی در مورد فرشته علیزاده و سعید زینالی بمن گفته اند و من هم هرچه می دانستم گفتم ، آقای لاری بیشتر از اصل ماجرا مشتاق بود که بداند ماجرای سعید زینالی را چه کسی به من گفته است و من هم از آوردن نام ایشان طفره می رفتم و گفتم کاری ندارد شما همین الان بگویید بروند و سردخانه بیمارستان قمربنی هاشم را ببینند که آقای لاری به نیری گفت ایشان را به اتاقتان ببرید تا ببینیم چه کنیم !
تا ساعت ۱۰ شب من در همان اتاق آقای نیری بودم که بالاخره آمدند و گفتند شورای امنیت کشور تصمیم گرفته فعلا شما در یک خانه امن باشید چون گزارشهایی که ما داریم حاکی از در خطر بودن جان شماست و باهم به زیر زمین وزارت کشور آمدیم و کلید ماشین من را گرفتند و گفتند این را تحویل خانواده تان می دهیم و من را هم با یک ماشین به خانه امنی در بلوار کشاورز بردند دو هفته در همان خانه امن بودم و مدام از ریاست جمهوری و وزارتخانه های اطلاعات و کشور می آمدند و درباره حرفهایم صحبت میکردند من در خلال همه صحبتهایم اشاره ای هم به فرشته علیزاده و سعید زینالی میکردم ، اما کاملا واضح بود که آنها دنبال سرنوشت این دو نفر نیستند و یا بهتر از من از سرنوشتشان اطلاع دارند نهایت بعد از دو هفته هم که بازداشت شدم و ابتدا به بازداشتگاه ۵۹ سپاه و بعد از آن به زندان توحید منتقل شدم .
در جریان بازداشت و بازجویی و ایام دادگاه هم که مجلس ششم هیات تحقیق و تفحصی برای نحوه بازجویی و بازداشت و رسیدگی به پرونده قضایی ام تشکیل داده بود و اگر اشتباه نکنم دو بار هیات آمد زندان و با من صحبت کردند و در همان جلسات هم درباره سعید زینالی و فرشته علیزاده صحبت کردم و نمی دانم چرا باز آنها نیز فقط درباره فرشته علیزاده صحبت کردند و اگر باز اشتباه نکنم آقای علی اکبرموسوی خوئینی بعد از همان دیدار زندان بود که درباره فرشته علیزاده صحبت کردند .
گذشت هرچه که بود و از زندان هم که آزاد شدم مجددا به کمیسیون اصل نود مجلس مراجعه و از وزارت اطلاعات و قوه قضائیه شکایت کردم که در همان ایام پیگیری شکایتم در کمیسیون بارها از سعید زینالی و فرشته علیزاده و عزت ابراهیم نژاد گفتم که نتیجه اش آن شد یکبار خانواده فرشته علیزاده آمدند و یک بار هم خانواده عزت ابراهیم نژاد که در همان جلسات از نقش مهدی صفری تبار در کشته شدن عزت ابراهیم نژاد گفتم و ماجرای بازداشت و کشته شدن فرشته علیزاده را هم شرح دادم منتهای مراتب چون در هر دو حادثه کشته شدن عزت و فرشته سپاه دست داشت نمی دانم چرا آنها پیگیری می شد و حتی با تعدادی از نمایندگان و مدیران وزارت اطلاعات به محل بازداشت و نگهداری فرشته علیزاده هم رفتیم و فیلم هم گرفتند و آن دو فردی را هم که فرشته علیزاده را در میدان ولیعصر بازداشت کرده بودند را وزارت اطلاعات احضار کرد و البته از عاقبت آنکه آنها چه شدند اطلاعی ندارم اما در مورد سعید زینالی چون خود وزارت اطلاعات مقصر و متهم بود علاقه ای برای پیگیری نبود ، در طول جلسات کمیسون اصل ۹۰ مجلس بهمن اخوان که ایشان هم عضو کمیسیون بودند مدام تشنج ایجاد میکردند و می گفتند که این حرفها دروغ است و سعید زینالی آزاد شده و الان پناهنده است و بعد گفت من این قضیه را پیگیری می کنم و جلسه بعدی کمیسیون که آقای کروبی نیز در اواسط آن جلسه آمدند و آقای تاج زاده از وزارت کشور و یک آقایی هم از وزارت اطلاعات هم حضور داشتند، فیلمی را آورده بودند که در آن سعید زینالی و چند نفر دیگر در مقابل پمپ بنزین خیابان امیرآباد در حال سنگ پرت کردن به یک ماشین نیروی انتظامی بودند به اینجا که رسید نماینده وزارت اطلاعات فیلم را نگه داشت و از من پرسید خب کدام اینها سعید زینالی هست ؟ این در حالی بود که من هیچ وقت مدعی آشنایی با سعید زینالی نبودم !
چند هفته بعد از آن جلسه بود که من به دعوت انجمن اسلامی دانشگاه علوم پزشکی تهران برای سخنرانی و شرکت در جلسه پرسش و پاسخ دعوت شدم و آنجا گفتم که پیروز دوانی با حکم محسنی اژه ای به قتل رسیده است ( دی ماه سال ۱۳۸۲- میزگرد پرسش و پاسخ انجمن اسلامی علوم پزشکی تهران ) و این سئوال را مطرح کردم که چرا به این مسئله رسیدگی نمیشود؟ فردای آن روز آقای محسنی اژه ای هم در مصاحبه با خبرگزاری ایرنا موضوع را تکذیب کرد و اعلام کرد که این مطلب هم از مطالب کذب فرشاد ابراهیمی است ! متعاقبا انجمن اسلامی همان دانشگاه هم ایشان را در این مورد دعوت به مناظره کردم که البته هیچ پاسخی نیامد تا اینکه از سوی آقای علی ربیعی برایم پیغام آمد که بروم نزدش و وقتی رفتم دفتر ایشان گفتند که در صحبتها و احیانا سخنرانی هایت به همان موضوع انصار حزب الله بسنده کن و در مورد پیروز دوانی و یا سعید زینالی و برنامه هویت حرفی نزن و دقیقا اشاره کرد :«این حرفها بوی خون می دهد و فرجام خوبی برایت ندارد و تو هم به اندازه کافی مشکل برای خودت داری، پایت را از این ماجرا بکش بیرون که خیلی خطر دارد» و خب اعتراف می کنم که من هم بواسطه مشکلات بسیاری که آن روزها داشتم رهایش کردم و چند ماه بعدش هم که از ایران خارج شدم .
در تمام این مدت هم هرجا امکانی فراهم می شد تا در مورد آن روزها حرفی زده شود من در مورد فرشته علیزاده و سعید زینالی گفته ام و نوشته ام ولی نمی دانم که چرا اهتمامی برای روشن شدن ماجرای سعید زینالی نیست ، به عنوان مثال سال گذشته یکی از سایتهای نزدیک به اصلاح طلبان با من در مورد حادثه کوی دانشگاه مصاحبه کرد و وقتی به سعید زینالی رسیدم گفت : ظاهرا داستان سعید زینالی هم مثل داستان ترانه موسوی خیالی است و به آن نپردازیم بهتر است ! حتی همین چند روز پیش هم که صحبتهای مادر سعید زینالی را شنیدم مطلبی را برای یکی از سایتهای نزدیک به جنبش سبز نوشتم ولی چون در آن نوشته بودم که مسئولیت پرونده سعید زینالی آقای حسام الدین آشنا مدیر کل سرویس و امور ویژه وزارت اطلاعات بوده که هم اکنون از مشاوران آقای روحانی شده اند از انتشار آن سرباز زدند !
حالا پس از ۱۵ سال اکرم نقابی مادر دردمند سعید زینالی همچنان دارد از فرزندش می گوید و اینکه فرزندش جزو سه دانشجویی بوده که پس از شکنجه در زندان اوین، به بیمارستان قمر بنیهاشم منتقل شده و پس از جان باختن، جنازهشان در مکانی نامعلوم دفن میشود و همچنان پرونده سعید زینالی در هاله ای از ابهام است و پر واضح است که چرا کسی هم در جمهوری اسلامی نمی خواهد به آن بپردازد.