آقای کاووسی با بغضش ادامه دادند که بعد از دو روز نیمه شب با تنی زخمی و شکسته بر او چشم بند میزنند که برای مرگ آماده باشد و سوار خودرو می کنن . حس می کند که جایی می بردند که به قول آنها خلاصش کنند که در جایی پیاده ش می کنند و تهدید میکنند که بعد یک دقیقه چشمبندش را باز کند وگرنه خواهد مرد . پیمان خود را در اتوبان سعیدی می بیند در آنشب و بعد از چند ساعت خود را به خانه میرساند . پیمان بدلیل جراحات وارد شده و عفونت حاصل شده از مزدوران ذوب شده در اندیشه سید علی در مطب خصوصی مورد جراحی قرار می گیرد و بعد از آن افسرده گی شدید وی را احاطه کرده و از نرم زندگی ی عادی خارج می گردد .
در این شب سیاهم گم گشت راه مقصود
از گوشه یی برون آی ای کوکب هدایت
بی گمان هرآنکه دل در گرو انسانیت دارد و در مقابل ظلم و جور ساکت نمی نشیند ٬ نمی تواند براحتی از کنار حکومت جمهوری اسلامی بگذرد ٬ حکومتی که از بدو ورودش جز تحقیر و تجاوز ره آوردی نداشت و طی عمری که سایه ی شوم و سیاهش بسان بختک بر سر مردم افتاده ست علاوه بر غصب و چپاول داراییهای ایران از انواع شکنجه و کشتار و تعدی و زندان دریغ نورزیده است .
یکی از روشهایی که این رجاله گان برای شکنجه و آزار از همواره بکار بسته اند و همه بعنوان تجاوز جنسی به آن می نگرند و از منظر متجاوزین باعث خشنودی الله شان است فتوای اباحه است که با این فرمان ضد بشری مخالفین خود را مورد آزار جنسی قرار میدهند و تحقیر می کنند که بسیاری از مبارزین در زمان حیات ننگین این حکومت اینچنین مورد حمله قرارگرفته وحتا بعد از آن کشته اند و یا اگر هم بظاهر جان سالم بدر برده اند چنان از لحاظ روحی و روانی تحت فشار قرار گرفته اند که گاهن خود دست به از بین بردن خود زده اند و یا زندگی ی عادی برایشان دشوار گردیده و کنج انزوا را برگزیده اند .
پیرو این توضیحات کوتاه به معرفی یکی از هموطنانمان می پردازم که متاسفانه عمل شنیع فتوای اباحه در مورد ایشان توسط سرداران سپاه اسلام به اجرا درآمده است .
پیمان کاووسی تاکنون سکوت کرده بود اما به یکباره سکوتش را شکست برای بیشتر رسوا نمون رژیم رسوای حاکم بر ایران ٬ تا بعنوان سندی زنده و شاهدی بر خودش که بر همه جهانیان روشن شود بر مردم ایران چه گذشته و میگذرد و فرزندان ایران را چگونه از پای در میاورند تا صدای مخالفت و بیداری و اعتراضشان را خفه کنند ٬ پیمان کرد است و زادگاهش کنگاور از شهرستانهای استان کرمانشاهان٬ و مهندسی برق دارد که در تهران سکونت داشته است بنا بر موقعیت شغلی اش او می گوید یک هفته بعد از انتخابات بود خیابانها هر روز شلوغ می شد برای همین بدنبال همسرش میرود تا با هم به خانه بروند در آنجا به چند مامور بر میخورد که در کنار خیابان در حال آزار دختری هستند که دستگیرش کنند ٬ ایشان وساطت میکند و با آنان درگیر میشود که خوشبختانه آن خانم نجات پیدا می کند و متاسفانه خودش توسط لباس شخصیها دستگیر و بر دستانش دستبند می زنند و بوسیله ی یک خودروی پژو او را به مکانی که نمی داند کجاست منتقل می کنند . پیمان بیان می دارد که در این مکان صدای ناله و فریادهای زیادی میشنود ٬ که خودش را چشم بند به چشم به اتاقی تاریک منتقل می کنند و مورد توهین و کتک فراوان قرار میگیرد و به تجاوز تهدید می کنند ٬ وی میگوید ٬ هرگز نمیتوانستم قبول کنم که آنان بسادگی به یک انسان تجاوز کنند و خیال می کردم تنها قصد ایجاد وحشت را دارند ٬ که به یکبار چند نفر بر او حمله ور میشوند که تو کرد هستی خرابکاری و میگویند سرافکنده ات خواهیم کرد ٬ پیمان ابراز داشت : بطور وحشیانه یی لباسهایش را از تنش درآوردند و شروع به آزار و اذیت او می کنند که ناگهان وقتی با مقاومت شدیدش مواجه می شوند با شیء تیزی بر گردن وی می کوبند و با شل شدن جسمش فتوایشان را جاری می کنند . پیمان تمام دنیا بر سرش خراب میشود و به باد فحش و ناروایشان می گیرد که حتا لگدی محکم با چشم بسته بر یکی از آنها می نوازد که بوسیله باتوم بر سر او می زنند و کشان کشان به اتاقی دیگر منتقل می کنند و به رادیاتوری دستبند می زنند و می گویند این حق کسی است که با سربازان آقا درگیر شود . . . .
آقای کاووسی با بغضش ادامه دادند که بعداز دو روز نیمه شب با تنی زخمی و شکسته بر او چشم بند میزنند که برای مرگ آماده باشد و سوار خودرو می کنن . حس می کند که جایی می بردند که به قول آنها خلاصش کنند که در جایی پیاده ش می کنند و تهدید میکنند که بعد یک دقیقه چشمبندش را باز کند وگرنه خواهد مرد . پیمان خود را در اتوبان سعیدی می بیند در آنشب و بعد از چند ساعت خود را به خانه میرساند . پیمان بدلیل جراحات وارد شده و عفونت حاصل شده از مزدوران ذوب شده در اندیشه سید علی در مطب خصوصی مورد جراحی قرار می گیرد و بعد از آن افسرده گی شدید وی را احاطه کرده و از نرم زندگی ی عادی خارج می گردد .
درد و بغض همراه پیمان مدام او را میازارد تا اینکه برای بیرون انداختن خشم و نفرتش از متجاوزین در تظاهرات عاشورا در کنار مردم قرار گرفته و در صف اول مبارزه ی آن روز شرکت میکند ٬ که شناسایی میشود و تحت پیگرد قرار میگیرد و ناخواسته جلای وطن نموده و بصورت پنهانی به نروژ پناه می برد که بعد از بیست روز با خواهش پدر که به ضمانت سردار فضلی در امان است به ایران و با هزینه ی خانواده اش و بنا به عشقی که به ایران دارد به وطن باز میگردد و بعداز چند روز او را به قرارگاه شمال غرب تهران فرا می خوانند که حق ماندن تهران را نداری و هرجا هم که رود هر روز باید خودش را به اداره ی اطلاعات آنجا معرفی کند.
پیمان پس از چندی بدون همسرش مجبور به ترک تهران شده و در شاهرود و در نیروگاه گازی آنجا بعنوان مدیر الکتریکال مشغول بکار میشود و می گوید هر روز ساعت شش نیز خودم را معرفی میکردم و حتا برای دیدن همسرش هم در تهران باید اجازه ی خروج از شاهرود را می گرفت .
در یکی از روزهایی که قرار است نیروگاه محل کار پیمان مورد بازدید نمایندگان قرار گیرد بر پیمان دیکته می کنند که بعد از پایان مراسم شعار آرزوی ایران اتمی را بر زبان آرد که ایشان امتنا کرده و برای ایران آرزوی عدالت و برابری می کند که همین باعث دستگیری و شکنجه ی ایشان میشود و بعد بدون اجازه به تهران میرود که در آنجا هم همان لحظه ی اول مورد حمله ی اداره ی اطلاعات قرار گرفته و در خانه و نزد همسرش با توهین باز دستگیرش می کنند که بر اثر شکنجه ی فراوان دست وپاهای او را می شکنند و به بیمارستان منتقل می کنند که بعد آن با عصا به شاهرود باز میگردد . پیمان میگوید آخرین باری که با اجازه ی خودشان جهت دیدار پدر و مادرش به کنگاور رفته بود مصادف بوده است با ورود سید علی خامنه ای به کرمانشاه که بهمین بهانه به خانه پدری اش حمله کرده و شبانه او را دستگیر و به اطلاعات کنگاور منتقل می کنند و بدلیل شکنجه ی زیاد دچار خونریزی داخلی و شکسته شدن دوباره ی دست و پایش میشود که برای ترور خامنه یی به اینجا آمده یی ! و فریادهای پیمان که هنوز عصا در دست دارد و برای راه رفتن مشکل دارد و با چه نیرویی توان این کار دارد بجایی نمیرسد و ناگزیر میشوند که بعلت بیهوشی او را به بیمارستان کنگاور منتقل کنند که بعد از چند روز بستری به کمک دوستان با تنی شکسته موفق به فرار و باز با مکافات فراوان از ایران خارج گردد و ناخواسته وارد کشور پرتقال میشود که بعد از شرح ماجرا پلیس پرتقال وی را به نروژ انتقال میدهد .
پیمان کاووسی اکنون در نروژ بسر می برد و از شدت رنج روحی و جسمی مدام در بیمارستان بستری و تحت نظر پزشک است . تاکنون چندین عمل جراحی بر روی وی انجام گرفته است ٬ او هنوز به سختی راه می رود و پاهایش می لنگد . اکنون که با او سخن گویم بعد از یکماه بستری تازه از بیمارستان مرخص شده است . پیمان قربانی ی حکومت نمایندگان الله است که بعنوان شاهدی زنده بر جنایات رژیم جهل و جنون در سرمای تبعید از خودگذشتگی کرد و با شهامتش سخن گفت .
منبع: ایران گلوبال