در بخشی از خاطرات عباس امیر انتظام که توسط وبسایت عباس امیر انتظام انتشار یافته است وی خاطرات خود از دوران نخست وزیری مهندس بازرگان که وی در آن زمان سمت معاون نخست وزیری را بر عهده داشت نقل میکند یکی از این خاطرات مربوط به تقریبا یک ماه پس از تشکیل دولت موقت توسط مهندس بازرگان است که وی نحوه برخورد پاسداری را با وی شرح میدهد ان هم در خیابان پاستور و وقتی که وی در حال رفتن به سر کارش در نخست وزیری بوده است
این موضوع از آن جا جالب است که هنوز یک ماه از پیروزی انقلاب نگذشته بوده که پاسدارها این چنین دست خود را باز میدیدند و خود را همه کاره مملکت میدانستند که اجازه انجام هر عملی را به خود میدادند. حالا بعد از گذشت بیش از سی سال که تیر اندازی به مردم از پایگاه بسیج و با حمله به منزل مخالفان و مراجع را انجام میدهند زیاد جای تعجبی ندارد
خاطره امیر انتظام از یکی از روزهای اسفند ۵۷ که وی به محل کار خود در نخست وزیری میرفته عینا به نقل از کتاب خاطرات وی در ادامه می آید …
اسفند ۵۷
یک روز صبح که از خیابان پهلوی (ولی عصر) وارد خیابان پاستور شدم، پاسداری با اسلحه به من فرمان توقف داد. ایستادم او به شیشه ماشین نزدیک شد و پرسید کیستی؟ گفتم امیر انتظام معاون نخست وزیر. گفت از ماشین پیاده شو. پیاده شدم. گفت در صندوق عقب ماشین را باز کن. باز کردم، نگاهی به داخل صندوق انداخت و گفت برو. پشت فرمان نشستم و ماشین را روشن کردم و راه افتادم، هنوز ده متری نرفته بودم که پاسدار مذکور با گلوله تایر و رینگ عقب را هدف قرار داد و اتومبیل از حرکت باز ایستاد. توقف کردم، از ماشین خارج شده، در ماشین را قفل کردم و بدون کلمهای گفت و گو با وی، پیاده به طرف نخست وزیری راه افتادم و راننده را فرستادم تا تایر تیر خورده رابا رینگ و لاستیک زاپاس داخل ماشین عوض کند.