اختصاصی ایران بریفینگ / امیر فرشاد ابراهیمی / این روزها احمد علمالهدی، نماینده خامنهای در خراسان رضوی، اگر نگوییم خبرساز همیشگی است اما در دو هفته اخیر خبرسازترین روحانی جمهوری اسلامی بوده.
او ابتدا در مقابل به گفته فدراسیون فوتبال جمهوری اسلامی در برابر «فرمان ملی» ایستادگی کرد و مانع از ورود زنان به استادیوم ورزشی شد و ایران را تا لبه محرومیت از حضور در جام جهانی فوتبال کشاند و بعد از آن نیز اعوانوانصار حامیاش به خیابانها ریختند و در نهایت حضورش به مدح و ثنای او برخاستند و «علمالهدیست ارباب علمالهدیست مالک« برایش خواندند، مداحیای که حتی صدای هواداران جمهوری اسلامی را هم درآورد و آن را با مقایسه با روحالله خمینی و مخالفتش با مدح و ثنایش نکوهش کردند.
او حالا در نماز جمعه مشهد جمعه ۱۹ فروردین ضمن انتقاد از تصویب نشدن طرح محدودیت فضای مجازی گفته:«مجلس هم که هر روز یک افسانهساز میکند، یک روز طرح صیانت رأی آورد، یک روز رأی نیاورد.»
او افزود: «دشمن آمده تا حلق ما. هی شما امروزوفردا میکنید، چرا آنقدر معطل هستید.»
علمالهدی از کدام خواستگاه سیاسی آمده است؟
سالها مفهوم «انجمن حجتیه» از ادبیات سیاسی اجتماعی ملت ایران رخت بربسته است و دیگر در هیچ رسانهای خبر از این جنجالی و رادیکالترین گروه مذهبی و سیاسی نمیبینیم اما آیا انجمن حجتیه تمام شده است؟
جواب مشخص است: خیر اما هیچ رسانهای و شخصیت مذهبی و سیاسی دیگر از آنها حرف نمیزنند و همین مسئله را عجیبتر میکند!
انجمن حجتیه از کجا آمده و چیست؟
در این نوشتار ضمن بازخوانی زمینههای شکلگیری، مؤسس، تشکیلات، برخورد با پدیده انقلاب و فعالیت سیاسی به خاطرات و مواضع چند تن از رجال سیاسی و مذهبی درباره این جریان میپردازیم.
بازی در زمین خالی
درباره زمینههای شکلگیری انجمن حجتیه ناگزیر به توجه به چند حوزه متفاوت و گاه متناقض هستیم، اما پررنگترین زمینه شکلگیری جریانی به نام حجتیه، وجود فرقهای به نام «بهائیت» است که همواره از سوی مسلمانان طرد شده است.
انجمن بهائیت از دل فرقهای به نام «بابیه» درآمد. نزدیک به یک قرن قبل، فردی به نام «میرزاعلی محمد» با ادعای بابیت و نمایندگی امام عصر و سپس ادعای مهدویت، موجب تأسیس فرقهای به نام «بابیه» شد و از دل بابیه «بهائیت» بیرون آمد. این فرقهها از همان آغاز از سوی مسلمانان مطرود بودند، اما به دلایل سیاسی، حکومت وقت و جریانهای سیاسی به حمایت از این جریانات پرداختند تا بتوانند در میان مردم بخصوص جوانان و مهمتر از همه روحانیت و حوزههای علمیه نفوذ کنند و اقدام به جذب مبلغ نمایند. بهائیت ازآنجاکه با حمایت قدرتهای استعماری دارای یک تشکیلات منسجم و سازمانیافته شد توانست به موفقیتهایی دست یابد.
در جبهه مخالف بهائیت هیچ سازمان منسجمی که بتواند به مقابله با فعالیتهای بهائیت بپردازد وجود نداشت. اوج فعالیتهای بهائیت در دهههای ۲۰ و ۳۰ بود که علناً به فعالیت میپرداخت.
در چنین شرایطی «شیخ محمود ذاکرزاده تولایی» مشهور به «شیخ حلبی« که در اصول و فنون سخنوری مهارت داشت انجمن ضد بهائیت را تأسیس کرد.
این انجمن از آغاز بنا را بر مبارزه با بهائیت گذاشت. به دلیل نفوذ انجمن بهائیت در کشور، تأسیس انجمن ضد بهائیت با استقبال محافل مذهبی، مسلمانان و جوانان روبرو شد. همچنین به دلیل وجود پتانسیلهای قوی انجمن ضد بهائیت شیخ حلبی موفقیتهای زیادی به دست آورد.
در کنار این مسئله برخی نیز کودتای ۲۸ مرداد که منجر به حبس و انزوای نیروهای ملی و مذهبی فعال در نهضت مقاومت ملی شد را زمینه دیگری برای تأسیس انجمن حجتیه عنوان میکنند. حکومت برآمده از دل کودتا با ایجاد جو اختناق از فعالیت گروههای سیاسی چه مذهبی و غیرمذهبی جلوگیری به عمل آورد و از آنجا که انجمن حجتیه از بدو تأسیس پرچم سفید غیرسیاسی بودن را در برابر حکومت وقت برداشته بود با ممانعت حکومت مواجه نشد و حتی گفته میشود حکومت از تأسیس چنین گروههایی حمایت میکرد چراکه نیروهایی که به دنبال فعالیت اجتماعی بودند انرژی و توان خود را به امور اجتماعی مذهبی و غیرسیاسی صرف میکردند.
این فراز از اساسنامه انجمن موید این موضوع است که انجمن بهمنظور فعالیتهای علمی، آموزشی، خدمات مفید اجتماعی، با الهام از تعالیم عالیه اسلام و مذهب شیعه جعفری، جهت پرورش استعداد و تربیت انسانهایی لایق و کاردان و مقید به تقوی و ایمان و اصلاح جهات مادی و معنوی جامعه تأسیس شده است. بهاضافه این دو زمینه، برخی درباره زمینه پیدایش انجمن حجتیه معتقد به حضور قدرتهای استعمارگر هستند. این عده بر این باورند که ایجاد یک فرقه و ضد فرقه از روشهای استعماری برای سرگرمکردن مبارزان و ملتها است.
با درنظرگرفتن هرکدام از موارد فوق و موافق یا مخالف بودن آن گروهی با تابلوی »انجمن خیریه حجتیه مهدویت» پس از کودتای ۲۸ مرداد تأسیس شد.
همان گونه که گفته شد شیخ محمد حلبی به اصول و فنون سخنوری کاملاً مسلط بود، دکتر عبدالکریم سروش که خود یک سال عضو این تشکیلات بوده است درباره ویژگیهای فردی شیخ محمد حلبی به روزنامه «جامعه» گفته است: «شیخ حلبی واعظ سرشناسی در تهران و کل کشور بود و منبرهای بسیار نافذی داشت. اشعار زیادی از حفظ داشت بیانش بسیار موقر بود و معلم اخلاق و عرفان هم بود.
اما انگیزههای شیخ محمد حلبی برای تأسیس انجمن حجتیه چه بود؟
روایتهای گوناگونی برای این گروه گفته شده،بسیاری در مورد انجمن حجتیه بر این باورند که شیخ حلبی رئیس انجمن، مدعی شده است که در سالهای ۳۲ خوابی دیده است که امام زمان به وی فرمودهاند که گروهی را برای مبارزه با بهائیت تشکیل بدهد. البته روایتهای دیگری نیز نقل میشود از جمله پس از بروز اختلاف بین آیتالله کاشانی و دکتر مصدق و شکست نهضت ملی نفت، همزمان تبلیغات بهائیت نضج گرفت و گروهی که در بینشان طلبه نیز بود از جمله هم حجره شیخ حلبی را جذب کردند، لذا بهائیت در ذهن شیخ حلبی بزرگ جلوهگر شد و به این نتیجه رسید که باید سیاست را رها کرد و دست به انجام اقدامهای فرهنگی زد و به علت شکست نهضت، یک جو یاس بر جامعه حاکم شد و عدهای که به دنبال جریانی میگشتند تا با وصل شدن به آن، یاس و بریدگی خود را توجیه ایدئولوژیکی و سیاسی کنند، به این جریان پیوستند. البته برخی نیز لغزیدن همحجرهٔ شیخ محمد حلبی که برای نفوذ در بهائیت فعالیت میکردند را یکی دیگر از انگیزههای انجمن ضد بهائیت توسط شیخ حلبی ذکر میکنند.
ساختار تشکیلاتی حزب بدون سیاست
انجمن حجتیه زیر نظر خود شیخ حلبی بهعنوان رئیس هیئتمدیره و ۴ نفر که عضو هیئتمدیره بودند اداره میشد. این افراد عبارت بودند از حاج سید رضا رسول، سید حسین سجادی، محمدحسین غلامحسین، حاج محمدتقی تاجر. انجمن بهواسطه مبارزه با بهائیت تلاش کرد از افراد مجرب و تشکیلاتی منسجم بهره ببرد، پروانه فعالیت انجمن هرچند وقت یکبار باید تجدید میشد. انجمن حجتیه چند کمیته داشت که زیر نظر هیئتمدیره فعالیت میکردند. این کمیتهها عبارت بودند از :
۱- کمیته تدریس
کمیته تدریس از وظایف این گروه جذب نیروهای جوان و تازهنفس و فعال برای تحت تعلیم قراردادن آنها بود.
مهمترین مرکز برای این منظور مدارس بود. معلمانی که عضو انجمن بودند باید این مأموریت را انجام میدادند. سیاست جذب دانشآموزان باهوش و درسخوان سادهزیست نشاندهنده دقت نظر گردانندگان انجمن در توجه به کیفیت افراد جذب شده است.
دکتر عبدالکریم سروش در این باره میگوید: »من سال ششم دبیرستان بودم. در سال ۱۳۴۱ و ۱۳۴۲ در مدرسه علوی و در ۱۷ یا ۱۸ سالگی بودم. انجمن حجتیه از مدرسه علوی عضوگیری کلانی میکرد و برخی از هممدرسهایها و همکلاسیهای ما که بعداً در عالم سیاست و در جمهوری اسلامی وارد شدند و صاحبمقامهای بالایی شدند از اینجا پا به انجمن حجتیه گذاشتند.»
۲- کمیته تحقیق
این کمیته که در واقع کمیته جاسوسی بود به این شیوه عمل میکرد که سه نوع محقق یا جاسوس تربیت میکرد. محقق یا جاسوس نوع اول، نوع دوم و نوع سوم. وظیفه جاسوس یا محقق نوع اول این بود که با استفاده از شیوههای خاص تعلیم داده شده نزد بهائیان میرفت و ادعا میکرده که میخواهد بهایی شود و بهاینترتیب وارد آنها میشده است. محقق نوع دوم که معمولاً تیمی عمل میکردند افراد ناشناختهای بودند که وظیفه گزارش جلسات بهائیان را به عهده داشتند.
افراد انجمن که عضو این گروه میشدند اسم مستعار داشتند و همدیگر را نمیشناختند و ممکن بود دو نفر گزارش همدیگر را به مسئول خود میدادند. محقق نوع سوم افرادی بودند که از حیث رفتار و گفتار بهایی میشدند و علناً انجمن را میکوبیدند.
۳- کمیته نگارش
در کمیته نگارش افراد این کمیته نویسندگانی بودند که میبایست تازهترین تحقیقات خود را در نفی بهائیت و ستایش امام در جزوات مختلف بنویسند.
۴- کمیته ارشاد
کمیته ارشاد این کمیته از دو قسمت تشکیل شده بود، کمیته بحث و مناظره، کمیته تعقیب و مراقبت که همان گونه که از عناوینشان پیداست افراد عضو این کمیتهها از یک سو از افراد تازهوارد انجمن مراقبت میکردند. از سوی دیگر افراد مبتدی و تازهوارد بهایی را رصد میکردند تا آنان را از بهایی بودن منصرف و به انجمن وارد کنند.
۵- کمیته وزارت خارجه
این کمیته بیشتر خارج از کشور فعالیت میکرد و حوزه فعالیت آنان کشورهای هند، استرالیا، انگلیس، امریکا و اتریش بود. انجمن در این کشورها و برخی کشورهای دیگر اقدام به تأسیس دفتر کرده بود. شاید جنجالیترین ساله مواضع انجمن نسبت به انقلاب و فعالیت سیاسی بود. علیاکبرهاشمی رفسنجانی درباره مواضع انجمن حجتیه پیرامون مبارزه میگوید: »قبل از پیروزی انقلاب اسلامی اینها داعیههای خاص اسلامی نداشتند. اختلافاتی که با ما داشتند این بود که مبارزه را بد میدانستند، معتقد بودند که حکومت اسلامی حالا در زمان امام زمان میتواند پیدا کند و چون حالا نمیشود، پس نتیجه میگرفتند خوب است مبارزه نکنیم و با رژیم و با آنها بسازیم.»
یکی از سران سابق انجمن حجتیه به نقل مواضع شیخ حلبی علیه امام خمینی بنیانگذار مبارزه مذهبی با رژیم شاه اشاره میکند که «کسانی که در این راه (مبارزه علیه رژیم شاه) کشته میشوند، خونشان را هدر میدهند و کسانی که افراد را به این راه میکشانند مسئول این خونها هستند.»وی ادامه میدهد که «شیخ حلبی معتقد بود که کار صحیح، فعالیتهای فرهنگی و ایدئولوژیک است و نه مبارزه.»
سید محمد سیفزاده که از سوی خمینی بهعنوان رئیس دادگاه انقلاب اراک منصوب شده بود درباره فعالیتهای انجمن حجتیه و نحوه همکاری آنان با رژیم شاه در این شهر چنین میگوید: »نباید از سهم فتنهانگیزیها و آتشافروزیهای انجمن حجتیه در دوران انقلاب غافل ماند. آنها به نفوذ به داخل انقلاب و با ایجاد تنش و فتنهانگیزی میان انقلابیون موجب درگیریهای ناخواسته و تشدید خشونت و قتل و حذف انقلابیون گردیدند و هنوز هم ادامه دارد.»
نفوذ در میان ارگانهای انقلابی همچون سپاه وکمیتهها و شورای اسلامی و حتی اطلاعات نخست وزیری به لحاظ فقدان نظم و قانون از همهجا بیشتر بود.
بررسی اسناد ادارات دولتی و استانداری بخصوص ساواک پرده از همکاری بسیاری از روحانیون و بازاریان با رژیم برداشت، این اسناد که در اداره ساواک سلطنتآباد نگهداری میشد کمتر در معرض امحا و نابودی قرار گرفته بود.
رژیم شاه جهت ساماندهی روحانیون در جهت اهداف و نیات خود در ساواک ادارهای به نام»اداره مروجین مذهبی« تأسیس کرده بود. کار این اداره تحت پوشش قرار دادن کلیه روحانیون در راستای اهداف رژیم بود؛ بنابراین به کلیه روحانیون تحت پوشش بهوسیله یک روحانی صاحبنام و با دست او حقوق داده میشد. گرچه اداره مروجین را ساواک تأسیس کرده بود اما انجمن حجتیه از سالها پیش با ساواک همکاری میکرد، این همکاریها از زمان اوجگیری مبارزات مسلحانه وسعت و عمق بیشتری پیدا کرد، این اسناد تا مدتی موجب سردرگمی گروه تحقیق گشته بود، چه آنکه فیالمثل از طرفی رژیم بهاییها را مورد حمایت قرار میداد و توسط محفل بهایی مورد حمایت قرار میگرفتند، اما به انجمن حجتیه نیز پول داده میشد تا با بهاییها مبارزه شود؟! یعنی دو کار متضاد هم توسط ساواک برنامهریزی شده بود.«
سید محمد سیفزاده اضافه میکند: »در سند دیگری که به امضای تیمسار نصیری رئیس ساواک رسیده و برای تمام رؤسای ساواک استانها ارسال گردیده، آمده بود مشاوران امریکایی اعتقاد دارند خط فکری ارشاد (حسینیه ارشاد) و شخص دکتر شریعتی و سازمان مجاهدین خلق و رادیکالیسم اسلامی مشکل اساسی رژیم تلقی گردیده و باید روحانیون تحت پوشش (اداره مروجین انجمن حجتیه) از بالای منابر علیه جریانهای فکری فوق و توهین و طرد به مرحوم خمینی و طرفدارانش طبق برنامه عمل نمایند.
برنامه هم مجموعهای از توهین و تکفیر و تفسیق و اتهاماتی بود که به جریانهای مبارزه وارد میآمد. در همان ابتدای انقلاب با شور و عشقی که مردم و احترامی که تمام گروههای سیاسی نسبت به دکتر علی شریعتی داشتند جریانات فوق توانستند حدود ۵۰ هزار جلد کتاب علیه دکتر شریعتی به چاپ رسانند که با دخالت حاج احمد آقا از انتشار آن جلوگیری شد.«
سیفزاده ضمن اشاره به جوسازیهایی که علیه قضات در آن زمان میشده است ادامه میدهد: بهناچار پرونده روحانیون که با ساواک همکاری میکردند را نزد آقای خمینی بردم، آقای خمینی وقتی ابعاد گسترده نفوذ ساواک را متوجه شدند بعد از مدتی سکوت گفت، به ما گفته بودند ساواک در مساجد نفوذ کرده است اما نمیدانستم فاجعه تا این اندازه عمیق است.
» سیفزاده که آن زمان در استان مرکزی بوده است ادامه میدهد: اگر عمیقتر به موضوع انجمن حجتیه نگاه میکردیم باید این جریان مورد تحقیق و بررسی دقیق در انقلاب قرار میگرفت، چه بهتدریج و بعد از نفوذ به ارگانهای مهم ایجاد درگیری، بدبینی، تشنج بین انقلابیون و ارگانها در دستور کار انجمن حجتیه قرار گرفت در بسیاری از درگیریها و خرابکاریها از نحوه عمل قدرت تشکیلاتی انجمن حجتیه هویدا بود. آنها کار را تا جایی پیش بردند که در دفاتر انجمن و سازمانهای انقلابی، اسلحه، مشروب، مواد مخدر و… جاسازی کرده یا در خیابان به نمایش میگذاشتند، به نام آن گروهها به مردم حمله کرده و خرمنها را به آتش میکشیدند تا مردم و سران انقلاب با هم درگیر شوند.
البته انجمن حجتیه پس از پیروزی انقلاب اعلام کرد که همراه با مردم در جهت اهداف انقلاب اسلامی فعالیت خواهد کرد. طبق آنچه از خاطرات رئیس دادگاه انقلاب استان مرکزی برمیآید این کار عملاً هیچگاه اتفاق نیفتاد تا اینکه روز سهشنبه ۲۱ تیرماه ۱۳۶۲ روحالله خمینی در سخنانی فرمودند: یک دسته دیگر هم که تزشان این است بگذارید که معصیت زیاد شود تا حضرت صاحب بیاید. حضرت صاحب مگر برای چی میآید؟ حضرت صاحب میآید معصیت را بردارد. ما معصیت میکنیم که او بیاید؟ این اعوجابات را بردارید؟
پس از این سخنان در روز اول مردادماه ۱۳۶۲ انجمن با صدور اطلاعیهای کلیه جلسات و فعالیتها و برنامههای علنی خود را تعطیل کرد و از آن روز به بعد به فعالیتهای مخفیانه و زیرزمینی روی آورد.
درباره تعطیلی انجمن حجتیه نظرها متفاوت است
برخی همانند عمادالدین باقی معتقدند:«بدیهی است که گروهی با بیش از سه دهه فعالیت گسترده حزبی نمیتواند با یک تصمیم، یکشبه، برای همیشه تعطیل شود و در اشکال دیگری به فعالیتهای خود ادامه خواهد داد. »
اما اسنادی که سیفزاده درباره همکاری انجمن حجتیه با ساواک به آنها اشاره میکند چه شد؟
شاید مرموزترین و پنهانیترین حلقه حجتیه را باید حلقه مشهد آن خواند، از جمله فعالترین اعضای این حلقه سید علی خامنهای و محمدجواد مادرشاهی بودند.
از خامنهای که بگذریم، مادرشاهی از همان روزهای ابتدایی پیروزی انقلاب اسلامی بهواسطه حمایتهای مستقیم خامنهای از او وارد سپهر کارگزاران جمهوری اسلامی شد.
مادرشاهی که متولد مشهد است دیپلم را از دبیرستان علوی تهران اخذ کرده و مدرک مهندسی برق را از دانشگاه صنعتی آریامهر(شریف فعلی) در تهران دریافت کرد.
با توجه به فعالیت چشمگیر انجمن حجتیه در مشهد و همچنین دبیرستان علوی مشخص نیست مادرشاهی در مشهد به انجمن حجتیه وصل شده یا تهران اما او در دانشگاه با مجید شریف واقفی، وحید افراخته و جواد قدیری آشنا می شود و از همین رو ارتباطاتی هم با سازمان مجاهدین خلق پیدا می کند.
او در ایام دانشجویی همچنین از شاگردان شیخ محمود حلبی بوده و از اعضای برجسته انجمن حجتیه شناخته می شده .
اگرچه مادرشاهی از سن ۱۶ سالگی به سخنرانی و مبارزه علیه بهاییت مشغول بوده اما با ورودش به دانشگاه در حوالی ۲۳ یا ۲۰ سالگیاش یعنی در حوالی سالهای ۱۳۵۰ یا ۱۳۵۲ دیگر یکی از ۷ نفر اصلی ادارهکننده انجمن حجتیه در تهران و یکی از ۲۰ نفر اصلی انجمن حجتیه بود.
با پیروزی انقلاب اسلامی مادرشاهی با اشاره و حمایت علی خامنهای وارد فعالیتهای اطلاعاتی میشود و در همراهی با مصطفی چمران فرماندهی رکن دو (بازوی اطلاعاتی و طراحی نظامی) ارتش را برعهده میگیرد و همچنین مسئول میشود تا برخی از اعضای ساواک را به دستور چمران (با موافقت خمینی) دعوت به بازگشت به فعالیت نماید.
در این زمان مادرشاهی به ریاست مرکز اسناد ساواک (مرکز اسناد انقلاب اسلامی فعلی) منصوب میشود.
او با نام مستعار مروج ریاست این مرکز را برعهده میگیرد، در این زمان او در ارتباط تنگاتنگ با خامنهای نیز قرار داشت و از همین رو اعتراض برخی از انقلابیون برای برکناری او از دسترسی به اسناد ساواک به جایی نمیرسید.
از جمله اصلیترین مخالفان او عزت شاهی است، وی که از جمله زندانیان سیاسی پیش از انقلاب و فعالان جمعیت مؤتلفه به شمار میرود بهصراحت معتقد است این انتصاب به اعضای حجتیه که به سابقه همکاری با ساواک دارند این فرصت را داد تا «مدارک مربوط به خودشان را از میان پروندهها بیرون بکشند»
عزت شاهی البته هیچ اشارهای به چسبندگی مادرشاهی و خامنهای نمیکند اما این حقیقت را همه میدانند که مادرشاهی فقط بهواسطه خامنهای مطرح شده و در تمامی این ۴۳ سال در کنار او بوده و عامل نظرات و فرمانهای اوست.
مادر شاهی همچنین در دوره ریاستجمهوری سید علی خامنهای بهعنوان مشاور امنیتی وی فعالیت میکرد.
در زمان تشکیل وزارت اطلاعات، مادرشاهی از طرف رئیسجمهور در جلسات مجلس حضور مییافت و خواهان تشکیل سازمان اطلاعات زیر نظر رئیسجمهور بهجای وزارتخانه بود.
درباره جواد مادرشاهی،عبدالله شهبازی نیز انتقادهای تند و تیز بسیاری نوشته است ،مطالب شهبازی به ویژه در رسانه های چپ و همسو با حزب توده انعکاس یافته و همچنین سعید حجاریان هم متعاقبا درباره مجادلات دستگاه های امنیتی کشور و تزاحم و تقابل اطلاعات سپاه و نخست وزیری به سوابق و مواضع مادرشاهی اشاره کرده است.
موضوعی که با سیر تکوین دستگاه اطلاعات نیز برخورد با حزب توده گره خورده است.
شهبازی درباره عزت شاهی میگوید: او جزو نیروهای کارکشته انجمن در بحث های عقیدتی بهائیان و نفوذ در تشکیلات آنان بوده است:
«آموزش اعضای انجمن به عهده کمیته تدریس بود. وظیفه به دست آوردن خبر و تحقیق پیرامون عناصر بهایی را کمیته تحقیق انجام میدادند. اینان معمولا در برخی از محافل بهایی نفوذ میکردند و اخبار لازم را از طریق ارتباط برقرار کردن با بهائیان کسب و به انجمن انتقال میدادند. این کمیته جزو واحدهای مؤثر حجتیه بود و در درون خود نیز ردهبندیهای ویژهای داشت؛ رده اول سعی میکرد به محافل بهائیت راه پیدا کند، رده دوم نیز با نفوذ در انجمنهای بهائیت به اسناد و مدارک آنها دسترسی و زمینه انتقال آن را به انجمن حجتیه فراهم میآورد. البته رسیدن به چنین اهدافی تنها در سایه زیرکیهای عامل نفوذی میسر بود. او میبایستی در آداب و رفتار کند، چنان جلوه مینمود که اطمینان بهائیان را نسبت به خود جلب میکرد. تنها در این صورت بود که چنین عناصر به درون محافل بهائیان راه پیدا میکردند و حتی موفق به تصدی موقعیتهای کلیدی میشدند. مسؤولیت این بحثها به عهده مهندس جواد مادرشاهی و گلزاری بود. گلزاری در جلسات بهائیان با نام مستعار محمودی شناخته میشد و در کار خود موفق بود.»
(آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، مصاحبه با جواد مادرشاهی، جلسه سوم)
البته با پیروزی انقلاب، عده ای از سران انجمن از تشکیلات حجتیه خارج شدند و برخی نیز در عین ارتباط، مواضع دوپهلو اتخاذ کردند.
عمادالدین باقی در کتاب «در شناخت حزب قاعدین زمان» در این باره می نویسد: «انجمن پنج ماه پس از پیروزی انقلاب، مبادرت به تجدیدنظر و اصلاحاتی در اساسنامهاش با افزودن تبصرهها و متممهایی نمود که در شرایط انقلاب، قادر باشد گاه به میخ و گاه به نعل بزند و دو پهلو موضع بگیرد. مثلاً اگر در مواردی از آنها انتقاد میشود، فوراً شاهد خود را که متمم اساسنامه است به رخ میکشیدند که بلی ما مطابق اساسنامهمان مطیع و فرمانبردار رهبر عالیقدر انقلاب حضرت امام خمینی و آماده خدمت به ارگانها و نهادها و… و معتقد به ولایت فقیه و کذا و کذا هستیم.»
(در شناخت حزب قاعدین زمان، ص ۷۳)
مهندس مادرشاهی هم به همراه همسرش، جزو گروهی از سران و کادرهای انجمن حجتیه بودند که از
باقی همچنین درباره خروج مادرشاهی و همسرش مینویسد:
«در طول ۶۰ سال فعالیت انجمن حجتیه، افراد زیر جزو چهرههای شاخص آن بودند. البته برخی از آنان در دورههای بعد، از عضویت در انجمن کنارهگیری کردند: شیخ محمود حلبی، سیدحسن افتخارزاده، محمد صالحی آذری، دکتر تاجری، دکتر قندی، مهندس مصطفی چمران، مهدی طیب، مهندس جواد مادرشاهی، دکتر گلزاری، سیدعلیاکبر پرورش، سرلشکر سلیمی، دکتر محمد نهاوندیان، طاهره لباف، دکتر احمد توانا و…»
(همان، ص ۵ و ۶)
تغییر مواضع اعضای انجمن در قبال انقلاب شرایطی بود که آنات از همان روزهای نخست انقلاب سعی در نفوذ به مراکز مهم دولتی داشتند. آنگونه که نویسنده مقاله «جریان شناسی انجمن حجتیه» می نویسد؛ در زمان حاکمیت دولت موقت اکثر افراد نفوذی انجمن که از نظر فکری و عملی هماهنگ با بازرگان بودند، در پستها مستقر شدند و به تدریج توسط خودشان افراد دیگر انجمن را وارد ارگانها و نهادهای انقلاب، حزب جمهوری اسلامی، جهاد، سپاه، دادگاههای انقلاب، فرمانداریها، آموزش و پرورش و… نموده و آنان نیز برای القاء طرز تلقیشان از اسلام، تلاش میکردند.
از مراکز مهم دیگری که به طور چشمگیر افراد انجمن توانستند در آن نفوذ کنند مراکز اطلاعاتی کشور بود. کلیه مدارک و اسنادی که پرده از ماهیت واقعی و روابط انجمن با ساواک برمیداشت،سریعاً نابود شد و بقیه اسناد جمعآوری شده را هم در اختیار دیگر ارگانها نمیگذاشتند. [به نحوی که در یک موضع گیری بی سابقه] آیتالله احمد جنتی در این رابطه گفت:
«علت اصرار شما دایر بر این بود که در مراکز اطلاعاتی نفوذ کنید و اطلاعات جمعآوری شده را به مراکز بهرهوری و به ارگانهای انقلابی نمیدهید چیست؟ چرا؟ مگر سپاه یا ارگانهای مشابه نباید دارای آن اطلاعات باشند تا ضدانقلاب را پیگیری نمایند؟ چرا با سپاه به صورت کامل همکاری ندارید؟»
(محمدرضا اخگری، ولایتیهای بیولایت، صص ۶۲ و ۶۳)
با نفوذ انجمن حجتیه در مراکز اطلاعاتی، به خصوص مرکز اسناد ملی، روح الله خمینی متوجه این خطر شده و خود شخصاً در سال ۱۳۶۲ مسئول مرکز اسناد ملی را تعویض نمودند
در همین سال، انتشار کتابی از عمادالدین باقی با عنوان «در شناخت حزب قاعدین» ضربه سختی بر انجمن وارد کرد. این کتاب پیش از آن، به صورت بخش بخش در روزنامه اطلاعات به چاپ میرسید، زمانی که کتاب در تیراژی بالغ بر هشتاد و هشت هزار جلد به چاپ رسید ضربهای سهمگین بر انجمن وارد آمد.(رسول جعفریان، جریانها و سازمانهای مذهبی- سیاسی ایران، ص ۳۷۵)
مشخص ترین این انتقادات که مسئولیت های مربوط به امحای اسناد انجمن را علی القاعده بر عهده داشته است جواد مادرشاهی است اما کمتر کسی ظاهرا شهامت آن را دارد که از مادرشاهی بالاتر برود و مافوق وی را که خامنهای است به واسطه این اعمال مواخذه کند.
عزت شاهی، که در آن زمان از فرماندهان ارشد کمیتههای انقلاب اسلامی، بوده در همین رابطه مینویسد:
«اسناد و مدارک ساواک در جایی بهنام مرکز اسناد نگه داشته میشد و فردی بهنام جواد مادرشاهی را به مسئولیت آنجا گماشته بودند. مادرشاهی از اعضای انجمن حجتیه بود… وجود مادرشاهی این فرصت را به آنها داد تا مدارک مربوط به خودشان را از میان پروندهها بیرون بکشند.»
(خاطرات عزت شاهی، ص ۴۸۸)
همچنان که در این نوشتار هم آمده است عزت شاهی نمیگوید چه کسی مادرشاهی را گماشته است؟
سعید حجاریان که از طراحان ساختار «وزارت اطلاعات» به شکل امروز آن پس از انقلاب اسلامی است، طی گفتوگویی با خبرنامهی داخلی جبههی مشارکت ایران اسلامی به بیان خاطرات خود از شکلگیری این وزارتخانه و موارد مربوط به آن پرداخته و در این باره میگوید:
«آقای خامنهای که رئیس جمهور وقت بودند، استدلالشان این بود که برای رئیسجمهور ابزاری باقی نمانده است و باید دو نهاد به عنوان بازوی رئیسجمهور زیر نظر او باشد؛ یکی سازمان برنامه و یکی هم اطلاعات. از طرف ایشان آقای جواد مادرشاهی میآمد … نمودار میآورد. چارت تشکیلاتی سرویسها را روی تخته میکشید و خلاصه برای طرح استدلالهای خودش معرکه میگرفت و من هم مجبور بودم با او مخالفت کنم.»
(تشکیل وزارت اطلاعات به روایت حجاریان، ایسنا، ۱۵ شهریور ۱۳۸۴ )
عبدالله شهبازی همچنین در باره نقش مادرشاهی و دیگر چهره های منتسب به حجتیه در ماجرای اسناد می نویسد:
«انجمن حجتیه در سالهای پیش از انقلاب، بدون ممانعت از سوی ساواک یا رکن ۲ (سازمان اطلاعات و ضد اطلاعات ارتش)، در میان ارتشیان فعال بود و کسانی مانند سرهنگ محمد سلیمی (سرلشکر بعدی) از مبلغین سرشناس انجمن بودند. بهعلاوه، انجمن حجتیه دارای یک سازمان اطلاعاتی- جاسوسی مخفی بود که «کمیته تحقیق و پژوهش» نام داشت. [مهندس] جواد مادرشاهی رئیس و [دکتر] گلزاری (با نام مستعار محمودی) و علی اصغر نهاوندیان (سفیر ایران در جمهوری آذربایجان در زمان حکومت حیدر علی اوف) و برخی دیگر از فعالین و گردانندگان این سازمان بودند. پس از انقلاب، مدتی مرکز اسناد ساواک در اختیار اعضای انجمن حجتیه بود. بهگفته مطلعین، در این دوران برخی اسناد مهم مفقود شد. بعدها، برخی اعضای بلندپایه انجمن حجتیه در مناصب عالی نظامی و امنیتی جای گرفتند.»
(انجمن حجتیه، «دهه ظهور» و تحولات منطقه، سایت شخصی عبدالله شهبازی، ۹ مرداد ۱۳۸۹)
به نوشته مهدی شبانی، به نظر میرسد مادرشاهی از رابطین بین ایران و سازمانهای جاسوسی غربی است.
اکبر هاشمی رفسنجانی رئیس وقت مجلس شورای اسلامی در خاطرات خود نوشته است مادرشاهی و حبیب در سال ۱۳۶۱ به همراه برای گرفتن اطلاعات از ولادیمیر کوزیچکین، افسر کا گ ب در تهران که به غرب پناهنده شده بود به پاکستان رفتند و اطلاعاتی در خصوص حزب توده دریافت کردند.
مدتها تصور میشد منظور از »حبیب« حبیبالله عسگراولادی وزیر وقت بازرگانی است، تا این که مادرشاهی در یک سخنرانی در تیر ۱۳۹۹ اعلام کرد حبیب همان حبیبالله بیطرف بوده است.
این اطلاعات برای دستگیری و اعدام رهبران و اعضای حزب توده مورداستفاده قرار گرفت.
انجمن حجتیه و حزب توده
عقاید حجتیه درباره مهدویت و ظهور، هرچند در نحله های مختلفی بیان می شود اما نتیجه آن را می توان عدم فعالیت سیاسی تا زمان ظهور و غصبی بودن هرگونه حکومت تا قیام مهدی دانست که شامل حرمت فعالیت سیاسی و مبارزه با رژیم شاه(به جز مقابله با تبلیغات فرقه بهائیت)، مخالفت با جمهوری اسلامی و شخص روح الله خمینی، مخالفت با حضور در جنگ ایران و عراق تحت عنوان حرمت جنگ بدون اجازه امام معصوم، طرح تفکرات ضدچپ و ضدشوروی در مقابل مبارزه جمهوری اسلامی با آمریکا و… می شود.
البته تحلیل های راست گرایانه و ضد چپ حجتیه با برخی گروه های سیاسی قبل و بعد از انقلاب هم همخوانی داشت. علاوه بر تحلیل های مشترک با گروهی از فعالان حزب جمهوری اسلامی که بعدها به جناح راست موسوم شدند،
انجمن حجتیه در مسائل بین المللی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی مواضع مشترکی با جناح راست اتخاذ می کرد. از جمله این مواضع؛ طرح این گزاره بود که خطر اصلی انقلاب اسلامی ایران، شوروی است و نه آمریکا.
محمود احمدی نژاد که از جمله دانشجویان تحت تاثیر انجمن حجتیه بوده هنگامی که از طریق عزت الله ضرغامی متوجه می شود جمعی از دانشجویان مصمم به تسخیر سفارت آمریکا در تهران هستند در جلسه پیش از حمله دانشجویان حضور پیدا میکند تا آنها را مجاب کند بجای حمله به سفارت آمریکا ، سفارت شوروی را اشغال کنند.
(عباس سلیمی نمین :پیشنهاد احمدینژاد برای تسخیر سفارت شوروی)
عمادالدین باقی نیز در باره کمونیست ستیزی انجمن مینویسد:
«اساسا یکی از خط مشیهای انجمن حجتیه بعد از پیروزی انقلاب جایگزینی مبارزه با مارکسیسم به جای بهائیت بود. هر چند سعی میکردند تا دو سه سال بعد از انقلاب همچنان خطر بهائیت را زنده نگه دارند ولی اهتمام اصلی خود را معطوف به مارکسیسم کردند و در کلاسهای آموزشی خود مارکسیسم را نقد میکردند، این در حالی بود که حداقل به خطر و خسران فرهنگ غرب که تا مغز استخوان دانشگاهها، مراکز تربیتی، ادارات و جامعه رسوخ کرده بود بیتوجه بودند و مارکسیسم را مسئله اصلی نشان میدادند.»
(در شناخت حزب قاعدین زمان، ص ۹۶)
علیرغم اینکه خمینی بارها و بارها آمریکا را بعنوان شیطان بزرگ معرفی کرده و بر مبارزه اصلی با آمریکا تأکید داشتند، اما انجمن حجتیه بیشتر قوای خود را صرف مبارزه با مارکسیسم و ایادی اتحاد جماهیر شوروی می کردند و حتی برخی از آنها به اشاعه این باور می پرداختند که خطر شوروی از آمریکا بالاتر است.
به همین دلیل برخی در مقابل تعبیر «شیطان بزرگ» امام خطاب به امریکا، تعبیر «شیطان اکبر» را درباره شوروی به کار می بردند. تحلیل های خارجی حجتیه ای ها به حدی با اصول انقلاب ناسازگار بود که حتی جنتی هم مواضع تندی علیه آنها گرفت و گفت:
«دلیل اینکه تکیهتان روی ضدانقلاب چپ است و از ضدانقلاب راست غفلت میورزید چیست؟ مگر امام آمریکا را شیطان بزرگ نخواندند، مگر ما گرفتار آمریکا در نیم قرن اخیر نبودهایم؟ در حالی که شعار ما نه شرقی، نه غربی است چرا شعار نه غربی را ول کردهایم و شعار نه شرقی را چسبیدهاید با اینکه ما تأیید میکنیم هر دو برای جامعه بشریت خطر است.»
(کیهان، ش ۱۱۴۲۲، مورخ ۱۰ آبان ۱۳۶۰، ص ۲)
در مقابل مواضع حجتیه، متقابلا حزب توده نیز مدعی بود که با وجود سقوط آشکار محبوبیت حجتیه، آنها همچنان دلال واقعی قدرت در پشت صحنه هستند. آنها از واژه حجتیه به عنوان لقب هر آن که از نظر آنها مرتجع، مستبد و بورژوا به نظر میرسید استفاده میکردند و آن را عامل امپریالیسم در ایران پساانقلابی میدانستند.
عبداله شهبازی هم به این مسئله اشاره دارد:
«گردانندگان و فعالین انجمن حجتیه حتی امروزه نیز میکوشند مخالفان خود را به تفکر کمونیستی و حزب توده منتسب کنند؛ همانگونه که در سالهای اوّلیه انقلاب «مبارزه با بهائیت» را بهکلی فراموش کرده و به بزرگنمایی و حتی مطلق کردن خطر اتحاد شوروی و حزب توده و کمونیسم پرداختند.
نتیجه عملی این تحلیل ها، تلاش های امنیتی بر علیه حزب توده بود که تا آن زمان همسو با جمهوری اسلامی علیه مجاهدین خلق و گروهک های چپ عمل می کرد و خود را به خط امام و مبارزه با امپریالیسم آمریکا وفادار می دانست.
هاشمی رفسنجانی در یادداشتهای دوشنبه ۵ مهر ۱۳۶۱ خود درباره گزارشات مادرشاهی بر علیه حزب توده و شوروی با مینویسد:
«عصر مهندس جواد [مادرشاهی] و حبیب [عسکراولادی] که برای گرفتن اطلاعات از فردی مطلع به پاکستان رفته بودند، آمدند و مطالب جالب و مفیدی که از او گرفتهاند- درباره عملکرد کا. گ. ب. و حزب توده و سیاست آینده شوروی در ایران- گزارش دادند.»
(پس از بحران، کارنامه و خاطرات هاشمی رفسنجانی سال ۱۳۶۱، ص ۲۶۱)
اگرچه هاشمی رفسنجانی حبیب را حبیب الله عسگراولادی معرفی میکند اما مادرشاهی معتقد است حبیب ، حبیب الله بیطرف بوده است.
سعید حجاریان در مصاحبه با نشریه «اندیشه پویا» در همین مورد می گوید جواد مادرشاهی آن زمان مشاور امنیتی ریاست جمهوری بوده و نخستوزیری دخالتی در اعزام او به پاکستان نداشته است. او میگوید یادم نمیآید آنها اسنادی را همراه آورده باشند اما «اسم نفوذیها را کوزیچکین آورده بود.» حجاریان اطلاعات افشا شده توسط کوزیچکین را آنچنان مهم ارزیابی نمیکند و معتقد است آنچه او گفت بیش از آنچه سیستم اطلاعات ایران از تودهایها میدانست نبود، چرا که به گفته او از ماهها قبل برخی سران حزب توده مثل کیانوری و طبری زیر نظر بودند. تحت تأثیر همین گرایشات و گزارشات آنها بود که سرانجام در صبح روز یکشنبه ۱۷ بهمن ماه ۱۳۶۱، نورالدین کیانوری، دبیر اول حزب توده و ۴۰ تن از اعضای برجستهٔ این حزب بازداشت شدند. این بازداشتها نه تنها برای تودهایها بلکه برای نیروهای امنیتی اطلاعات نخستوزیری و حتی هاشمی رفسنجانی رییس وقت مجلس شورای اسلامی هم غافلگیرانه بود. هاشمی رفسنجانی در یادداشتهای شخصی ۱۸ بهمن ۶۱ مینویسد:
«امروز اطلاع دادند که سران حزب توده را به اتهام جاسوسی دستگیر کردهاند. قرار نبود قبل از روشن شدن وضع عملیات اقدام کنند ولی گویا خوف فرار داشتهاند…»
هرچند سپاه با بازداشت سران حزب توده سر و صدای بسیاری به پا کرده بود اما به گفته حجاریان هیچ پروندهای از این افراد در دست بازداشتکنندگان نبود:
«مشکلی که بچههای سپاه داشتند این بود که آنها را به عنوان پروژه امنیتی گرفته بودند اما هیچ پروندهای از عناصری که بازداشت کرده بودند نداشتند. جلساتشان در خیابان فرشته برگزار میشد و ساعت مشخص داشت و چیز مخفی نداشتند. لذا بچههای سپاه در بازجویی درماندند که چه کنند… به هر حال مملکت به هم ریخته بود و رابطه ایران و شوروی خراب شده بود و این اطلاعات نادرستی که به آقای موسوی خوئینیها گفته بودند یک جور باید جمع میشد…»
(پرونده حزب توده به روایت حجاریان/ تودهایها زود بازداشت شدند، سایت تاریخ ایرانی، ۶ شهریور ۱۳۹۱)
میرحسین موسوی، نخستوزیر وقت، هم بعدها در گفتگو با فصلنامه حوزه ماجرا را چنین بیان کرده است:«در جریان حزب توده به ما تلفن زده شد که حزب توده توطئه وسیعی را پی ریخته و مسئله چنین مطرح بود که ظرف ۴۸ ساعت یا ۲۴ ساعت ممکن است اتفاقاتی بیفتد. ما تلفن کردیم به برادرمان جناب هاشمی رفسنجانی و مسئله با بقیه مسئولان بالای مملکتی مطرح شد. گویا حضرت آیتالله خامنهای با آیتالله موسوی اردبیلی آن وقت تشریف نداشتند. بالاخره فوراً خدمت امام رفتیم. برادران اطلاعات مسئله را گزارش دادند. حضرت امام با دقت مسئله را گوش دادند. سپس تحلیلی در ظرف چند دقیقه از روند حرکت شرق و غرب ارائه کردند و فرمودند: این اطلاعات کاملاً نادرست است، هیچ مسئلهای پیش نخواهد آمد. اصرار شد که آقا چنین نیست، خود آنان اعتراف کردهاند. ایشان فرمودند: من نمیگویم مواظب نباشید و تحقیق نکنید ولی بدانید این مسائل و اطلاعات دروغ است. بعد هم تحلیل حضرت امام درست درآمد و نظر ایشان ثابت شد…»
(فصلنامه حوزه، شماره ۳۷-۳۸)
در هر حال؛ در نتیجه این تحلیل های غلط برآمده از محافل حجتیه ای و اقدامات افراطی اطلاعات سپاه در بازداشت سران حزب توده، دولت شوروی در صدد تلافی امر برآمده، ایران در حال جنگ با عراق را تحت فشار شدید قرار داد. هاشمی رفسنجانی در باره لزوم این برخورد با تردید سخن می گوید:
«یک کار ضد دیپلماتیک در مورد شوروی انجام شد که شاید هم لازم بود و آن، برخورد با حزب توده و دستگیری سران آن بود. این کار با تبلیغات گسترده همراه شد و به دنبال آن، روابط ما با شوروی مشکل شد… اگر آن کار را نمیکردیم، بهتر بود. ما حزب توده را زیر نظر داشتیم. من برای این حرف که آنها به فکر کودتا بودند، دلیلی پیدا نکردم، البته به نفع شوروی فعالیتهایی داشتند.»
(از روز اول مطمئن بودم نمی بازیم، گفتگو با روزنامه همشهری، ۷ دی ۱۳۸۵)
میرسلیم دیگر عضو انجمنی نزدیک به خامنهای
علاوه بر جواد مادرشاهی، مصطفی میرسلیم هم در دفتر بازرسی رئیس جمهور وقت هم به حجتیه منتصب است.
انتقادها به خامنهای بالا گرفت و در نهایت میرسلیم جای خود را به حجت الاسلام ناطق نوری داد و از ۱۷ دی ماه سال ۱۳۶۸ مسئول دفتر بازرسی خامنه ای شد تا شبهه ها برطرف شوند:
«ناطق نوری پس از بیرون آمدن از وزارت کشور به همان جای همیشگی خود بازگشت، وی از تهران به عنوان نماینده انتخاب شد و در مجلس باقی ماند. در مجلس چهارم، نایب رئیس مجلس و در مجلس پنجم رئیس مجلس بود. همزمان با همین موارد وی از ۱۷ دی ماه سال ۱۳۶۸ مسئول دفتر بازرسی خامنه ای شد. مسئولان سابق این دفتر مانند جواد مادرشاهی و میرسلیم و دیگران متهم به عضویت در انجمن حجتیه بودند و حضور ناطق می توانست شبهه ها را برطرف کند و دفتری را که کاملا به دور از سیاست های نفوذ جناح های مختلف و کاملا همسو با شخص رهبری باشد، ایجاد کند. ناطق نوری بعدها در خاطراتش مسائل عجیبی را از تجربیاتش از کار در دفتر رهبری نوشته است.»
(از آغاز رهبری آیت الله خامنهای ، سید مرتضی نبوی )
درباره گرایشات مصطفی میرسلیم هم مستندات بیشماری وجود دارد از آن جمله است گفتار عباس سلیمینمین؛ مورخ و روزنامه نگار امنیتی در گفتگویی پیرامون ارتباطات جریان حجتیه با جریان ضدچپ وی می گوید:
«میرسلیم گرایش زیادی به بنیصدر داشت. به لحاظ فکری گرایش به انجمن حجتیه داشت و خیلی برایش مهم نبود با چه کسی کار کند. با بنیصدر هم حاضر بود کار کند.»
مادرشاهی با آغاز رهبری خامنهای ارتباطش را با او حفظ کرد و از اولین مشاوران امنیتی وی شد، او اگرچه کمتر از دیدهها و رسانهها پنهان است اما از او بهعنوان یکی از چند تصمیمگیر نهایی در «بیت رهبری» نامبرده میشود.
شاید همان فعالیت مادر شاهی در مرکز اسناد و امحای تمامی اسناد مربوط به انجمن حجتیه در پیش از انقلاب اسلامی است که همیشه صحبتکردن و نتیجهگیری درباره انجمن حجتیه و ماهیت واقعیاش بینتیجه میماند و در واقع مشخص نیست حجتیه از کجا و چرا آمده است و اعضایش چه کسانی هستند اما اصلیترین «سنگ محک» برای شناسایی اعضای انجمن حجتیه را بنا بر گواه بسیاری از مورخان و پژوهشگران باید «سید علی خامنهای» دانست.
از جایگاه اصلی و نقش واقعی خامنهای در انجمن حجتیه هیچ سندی چنانچه شرحش رفت در دست نیست اما کمتر کسی است که منکر وابستگی و عضویت وی در انجمن باشد، کافی است این روزها نگاهی به «مردان بیت رهبری» و نزدیکان به حلقه خامنهای انداخت و محال است فردی را یافت که قرابت به انجمن حجتیه نداشته باشد.
به پیشانینوشت بازگردیم: احمد علمالهدی یکی از آنهاست و میشود این بردار را حتی تا ابراهیم رئیسی نیز ادامه داد!
پایانی بدون نتیجه
کسی نمیتواند یا نمیداند بهصراحت درباره فعالیت امروزین انجمن حجتیه نظر بدهد.
آیتالله توسلی رئیسدفتر خمینی و همچنین عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام، شورای بازنگری قانون اساسی و مجلس خبرگان رهبری که در سال ۱۳۸۶ درگذشت از آخرین مصاحبههایش که چندی پس از آن درگذشت همزمان با آغاز ریاستجمهوری «محمود احمدینژاد» درباره انتقام انجمن حجتیه از تفکر خمینی هشدار داده بود و بدون آدرس مستقیمی که برای همگان روشن شود که این انجمن کجا، چگونه، در حال دخالت در امور است از خطر «بازسازی و جاگذاری حجتیهایها در ساختار جمهوری اسلامی» اعلام خطر کرده بود.
در همان ایام سید حسن خمینی نوه روحالله خمینی نیز باز در سخنان کلی و مبهم درباره نفوذ این گروه هشدار داد.
البته برخی نیز با یادآوری آن بند از اساسنامه که میگوید: «هدف انجمن تا زمان ظهور حضرت بقیه الله الاعظم امام زمان ارواحنافداه لایتغیر خواهد بود اما برنامههای آن باتوجهبه شرایط و نیاز جامعه و بر اساس حفظ هدف کلی … تغییر یا تعمیم مییابد …» معتقدند هواداران انجمن هنوز فعالیت میکنند. ولی هنوز کسی نیامده که صراحتاً بگوید انجمن حجتیه کجا فعالیت میکند؟!