نسرین بصیری
جشنوارۀ فیلم برلین “برلیناله” در سال 2011 واقعه ای اجتماعی است و بقول روزنامۀ تاگس اشپیگل :” در تاریخ به عنوان برلینالۀ ایران ثبت می شود“
این روزنامه اشاره ای دارد به وقایع منطقه و تاکید می کند “برلیناله امسال …بخشی از …ماجرای بزرگترین جنبش های آزادیخواهانه است که از هنگام فروپاشی کمونیسم تا به امروز روی داده است.”
روزنامۀ تاتس صفحات خود را در همبستگی با پناهی سبز می کند و طنز گونه اشاره می کند که پناهی را بخاطر فیلم هایی که ساخته محکوم نکرده اند . بلکه چون جمهوری اسلامی گمان داشته که از فیلم او و رسول اف خوشش نخواهد آمد این دو نفر را پیش از اینکه فیلمی بسازند به اینهمه سال زندان و محرومیت شغلی محکوم کرده اند.
پناهی و رسول ا ف در جشنوارۀ امسال حضور ندارند اما نگاهشان از بالا تمام حرکات حاضران و دست اندر کاران جشنواره را زیر نظر دارد و از حضار دلبری می کنند؛ چه با حضورشان در شکل عکس هایی که بزرگی آن به اندازۀ پردۀ سینما است و چه در مراسم افتتاحیه بیش از هر شخص دیگری در مرکز توجه قرار دارند .
چشم ها همه به پناهی دوخته شده ، گوش ها صدایش را می شنوند که از گلوی ایزابلا روسولینی خارج می شود و به دور افتاده ترین گوشۀ سالن می رسد .دلها برایش می تپند. جمعیت در حضور هنرمندان چهار گوشۀ جهان و برندگان اسکار و بلند پایگان جهان سیاست ؛ وزراء خارجۀ پیشین آلمان یوشکا فیشر و فرانک والتر اشتاین مایر جلو پایش بلند می شوند و بلند ترین کف ها را برایش می زنند. کف زدن ها برای هنر پناهی نیست. برای هنرش به هنگام دریافت شیر طلای ونیز و خرس نقره ای برلین و دوربین طلای کن و پلنگ طلای لوکارنو و لاله طلای استانبول و هوگوی طلایی شیکاگو و….به اندازۀ کافی کف زده اند.
کف زدن ها اینبار برای ایستادگی پناهی است. ایستادگی نه در مصر و بحرین وتونس که با خون و جنون سرکوب می کنند …بلکه در سرزمینی که در آن علاوه بر خون و جنون، “خشونت هوشمند” هم به بازار آمده و کاری می کنند که خرگوش با پای خودش به تلوزیون برود و قسم بخورد که فیل است ! کف زدن ها برای ایستادگی در سرز مینی است که زندان رفتنت با خود است و زنده بیرون آمدنت با “خدا “. ایستادگی در سرزمینی که پاسخ “رای من کو” گاز اشگ آور و باتوم برقی و شیشه نوشابه و آلت پاسدار و سرب داغ است .
وقتی در چنین سر زمینی ایستادگی می کنی البته که جایزه ات ایستاده کف زدن است ، نه از جانب بچه محل ها یا به شکل لایک زدن در فیس بوک . به یک دقیقه هم ختم نمی شود. دو وزیر جلو پایت بلند می شوند و برندگان اسکار و خرس طلایی برایت کف می زنند. باز باید پرانتزی باز کنم . ملت فقط برای فیلمساز پناهی کف نمی زنند. برای ندا هم می زنند برای ترانه … برای محمد برای …صانع و… .
رسولینی صدایش را به پناهی قرض می دهد و در مراسم گشایش درد دل های پناهی را می خواند : “کاری می کنند که تنوانم بینم، کاری می کنند می کنند که نتوانم بیاندیشم، کاری می کنند که نتوانم فیلم بسازم. واقعیت این است که بدون این دادگاه و محکومیت هم 5 سال است مجاز نیستم فیلمی بسازم…اما نمی توانند آمال و آرزو هایم را به بند بکشند”
مردم نفس در سینه حبس می کنند و به پا می خیزند و آنقدر کف برایش کف می زنند تا دلهاشان که زیر تازیانۀ کلام پناهی بال بال می زند آرام بگیرد.
توجه به پناهی در کاخ جشنواره زندانی نمی ماند.
عکس بزرگی از او که چندین برابر بزرگتر از ابعاد واقعی یک انسان است در خیابان روی کامیونی جلو کاخ جشنواره قرارگرفته. قاب شیشه ای عکس دو رو است و جعفر پناهی از هر دو سو به جمعیتی که در میدان مرکزی جشنواره با لباس های زیبا در رفت و آمدند از بالا نگاه می کند. عکس شفاف و زنده است و نگاه پناهی بی نهایت مهربان. روی عکس بر وزن “رای من کو..؟” نوشته شده “جعفر پناهی کو…؟” وقتی پناهی از زل زدن به مردم از آن بالا خسته می شود لابد اشاره ای پنهان به رانندۀ می کند، و کامیون در شهر براه می افتد تا پیش از آنکه راهی زندان اوین شود به تمامی سوراخ سمبه های برلین سرک بکشد.
کشمکش برای حضور پناهی
مدیر جشنواره به موقع تمام تلاش خودش را برای حضور پناهی در برلین انجام داد. شمقدری معاون سینمایی وزارت ارشاد “نطلبیده” خود را در جایگاه مشاور مدیر جشنوارۀ برلین فرض کرد و به روش فروشندگان میدان تره بار به او توصیه کرد “سوا نکند” و “در هم” ببرد !
معاون سینمایی وزارت ارشاد به دیتر کسلیک نوشت“…در صورتی که مدیران جشنواره راغب هستند میتوانند از حضور سینماگران خوب ایرانی همچون کیارستمی، جوزانی، بحرانی، فرهادی، مجیدی، حاتمیکیا، طالبی، صدرعاملی، راعی و شورجه به عنوان داور دعوت نمایید”
وزیر مشاور آلمان در زمینۀ هنر آقای “برند نوی من“ از حزب دموکرات مسیحی آلمان سخنی که معاون سینمایی وزارت ارشاد باید می گفت و نگفت را در جشنواره به زبان آورد . وزیر مشاور از حضور نیافتن پناهی ابراز تاسف کرد و در میان کف زدن حاضرین اضافه کرد “بسیار غمگینم که جعفر پناهی را از شرکت در جشنواره باز داشته اند.”
نمایش فیلم های پناهی در جشنواره
روز 11 فوریه که مصادف است با سالروز انقلاب ایران فیلم آفساید پناهی را در کاخ جشنواره نشان دادند . پناهی چهارسال پیش در همین تالار جایزۀ خرس نقره ای را ربوده بود. دیتر کسلیک و رفیع پیتز پیش از نمایش فیلم روی صحنه رفتند و از حضور نداشتن پناهی ابراز تاسف و از وضعیتش در ایران ابراز نگرانی کردند. رفیع پیتز که انسانی بسیار ملایم خو و میانه روست پا را از گلیم خود بیرون گذاشته بود و بر انگیخته سخن می گفت. به صندلی اشاره کرد که پیش از این جعفر پناهی در کنار او بر آن نشسته بوده و به صدای بلند گفت “ما انقلاب نکردیم تا امروز این صندلی خالی بماند”
نمایش آفساید و فیلم های دایره و طلای سرخ و بادکنک سفید و فیلم کوتاه “گره گشایی” در جشنواره خلاف روش برلیناله است که هرگز فیلم های تکراری را نمایش نمی دهد مگر در یک رده و مجموعه ای مثل “نگاه به گذشته” و نمایش مجموعۀ فیلم های یک کارگردان سالمند برای بزرگداشت وی.
واکنش تبعیدیان
ایرانیان برلین و هنرمندان تبعیدی و هنرمندان غیر ایرانی در دفاع از جعفر پناهی سنگ تمام گذاشتند. گروهی از بازیگران نامدار آلمانی به همراه زیبا رویان آراستۀ ایرانی که لباس هایی شبیه به تن پوش ستارگان سینما را پوشیده بودند و همگی عکس جعفر پناهی را با روبانی سبز از گردن آویخته بودند پیش از نمایش آفساید روی فرش قرمز راه رفتند. فیلمی که از این صحنه گرفته شد روی پردۀ بزرگی که بیرون کاخ آویخته است روزانه بارها و بار ها پخش می شد.
دسته ای از ایرانیان که عکس های جعفر پناهی و نسرین ستوده را به صورت زده بودند میتینگی در محل برگزار کردند
روز پنجشنبه 17 فوریه نشستی برای همبستگی با جعفر پناهی زیر عنوان “سینمای سانسور شده“ از جانب جشنواره در سالن تئاتر “هبل ام اوفر” برگزار شد . در این برنامه سه فیلمساز ایرانی علی صمدی، رفیع پیتز و سپیدۀ فارسی شرکت داشتند . بانوی نویسنده و حقوقدان و مدافع حقوق بشر و برابری خواه مهر انگیز کار هم در این برنامه شرکت کرد و به نبودن آزادی برای اقشار دیگر اجتماعی مثل دانشجویان و زنان و روزنامه نگاران اشاره کرد . همگان به جعفر پناهی و دلایل حساسیت و سختگیری حکومت در مورد او پرداختند. رفیع پیتز گفت ” طرح سوال در ایران، خود عملی سیاسی است و جرم محسوب می شود” . علی صمدی خاطره ای بازگو کرد. گفت در سفری که به ایران داشته ماشینش در محلی دورفتاده خراب می شود، آنرا به دهکده ای بنام اسکو می برد تا تعمیرش کنند. در آنجا با یک تعمیر کار بسیار جوان که شاید 17 یا 18 سال داشته روبرو می شود. تعمیر کار از صمدی سوال می کند از کجا آمده و چکاره است. علی صمدی می گوید از آلمان آمده و فیلمساز است. آنوقت پسرک شروع می کند در مورد فیلم های مورد علاقه اش حرف زدن. صمدی می گفت پسرک در دهکده ای زندگی می کرد که اصلا سینما نداشت، با اینهمه تک تک فیلم های جعفر پناهی را می شناخت و به عنوان فیلم های مورد علاقه اش از آنها نام می برد و نتیجه گرفت، یکی از دلایل سختگیری در مورد پناهی سر شناس بودن و مورد توجه بودن اوست .
چرا پناهی؟
در یکی دو سال گذشته بیشمارند زنان و مردانی که در برابر فشار حکومت خم نشدند و در زندان و خیابان جان دادند. با اینهمه پناهی به دلیل هنر سینما که مردمی است و بیش از زمینه های دیگر هنری جایگاه و شهرت جهانی با خود به همراه می آورد، باعث شده که این هنرمند را نماد حق طلبی و ایستادگی بدانند. او در برابر قاضی شرع و دادستان گفته بود :” آیا کسی در این دادگاه یادش هست غرفه ی جوایز جعفر پناهی در موزه ی سینما، بسیار بزرگ تر از سلول انفرادی اش در ایام بازداشت اش بود؟ تمامی جوایز این غرفه گنجینه ای است ارزشمند برای تاریخ سینمای ایران . جوایزی همچون: شیر طلای ونیز، خرس نقره ای برلین، دوربین طلای کن، پلنگ طلای لوکارنو، لاله طلای استانبول، هوگوی طلایی شیکاگو، …. و ده ها جایزه ی بزرگ و کوچک دیگر از پنج قاره که حاصل بیش از دویست بار حضور در بیش از صد جشنواره از پنجاه دو کشور جهان است… ” و آب پاکی را روی دست کسانی ریخت که بی کلام تشویق به رفتنش می کنند :” …چه یادمان باشد، چه یادمان نباشد، اکنون من، جعفر پناهی با وجود همه ی این بی مهری ها باز هم اعلام می کنم که ایرانی ام و در ایران باقی خواهم ماند. من کشورم را دوست دارم و بهای این دوست داشتن را هم پرداختهام و اگر لازم باشد باز خواهم پرداخت. “