مصطفی تاج زاده طی نامه ای، از اوین، سئوالاتی از آیت الله سیستانی مرجع تقلید شیعیان که مقیم نجف است پرسیده است. این سئوالات در ارتباط با فتوائی مطرح شده که آیت الله سیستانی در تائید تظاهرات مسالمت آمیز در عراق صادر کرده است.
تاج زاده نوشت:
حوادث خونین سوریه و سکوت تأییدآمیز برخی روحانیون عالیمقام در سرکوب مردم آن کشور، مرا به نوشتن این نامه سرگشاده تشویق کرده است. آیا مسلمانان سوریه نیز در جریان تظاهرات اعتراضی از همان حقی برخوردارند که مسلمانان بحرین و مصر و تونس و لیبی و عراق برخوردار هستند؟ آیا عمل کسانی که در امتداد نمازهای مستحب ماه رمضان، تظاهرات اعتراضی علیه دیکتاتوری سر داده و آماج گلولههای تک تیراندازان بعثی سوریه قرار میگیرند، مشمول همان حق و حکم شرعی نمیشود که آن بزرگوار درباره مسلمانان عراق و بحرین فرمودند؟ این سؤال هنگامی اهمیت مبرمی مییابد که به خاطر بیاوریم دیکتاتور سوریه در همان حال که مرتباً و کراراً علیه «فتنه» سخن میگوید و علمای درباری و بوقهای تبلیغاتی او صبح تا شام برچسب «فتنه» بر پیشانی معترضین و مجاهدین سوری میزنند، در کار تدارک یک فتنه عظیم است و عملاً نقش جادهصافکنی و مشروعیتبخشی به مداخله نظامی بیگانگان را در یکی دیگر از کشورهای اسلامی بر عهده گرفته است.
این درد را به کجا ببریم که آزادیخواهان و مجاهدین سوریه در همان حال که با فریاد “الله اکبر- حریه” آماج تک تیراندازان امنیتی دیکتاتوری بعثی قرار میگیرند، نام “اردوغان” را بر پلاکاردها و فراز سر خود حمل میکنند و در عین حال پرچم ایران را زیر پا گذاشته و آتش میزنند؟
بار دیگر باید اعلام کرد چنانچه فتنه کودتای انتخاباتی نظامی- امنیتیهای مداخلهگر در سیاست و انتخابات ایران رخ نمیداد و تظاهرات اعتراضی و ضد کودتایی ایرانیان از سوی حاکمیت تحمل میشد، امروز منظره دیگری را در خاورمیانه شاهد بودیم و به جای سبقت گرفتن بلامنازع و بیرقیب ترکیه، جهان اسلام، ما را یاری رسان به مظلومان سوری و بحرینی و یا لیبیایی و یمنی می دید و می شناخت.
اکنون شرایط بر عکس شده و بیم آن میرود کسانی که میکوشند ایران و ایرانی و نیز شیعیان را تا سطح “متحد طبیعی حزب بعث سوریه” تنزل دهند، نمیفهمند که باد کینه در قلوب آزادیخواهان منطقه میکارند و فرداطوفان فتنه درو خواهند کرد. پیامد ناسنجیده اقتدارگراهای ایرانی در حمایت از نظامی- امنیتیهای داخلی و بعثی- سوری زمینهساز مداخله بیگانگان و بسترساز بهرهجویی صهیونیستها خواهد گردید و نفرتهای ضد ایرانی و ضد شیعی که هم اکنون در پیامد حمایت فاجعهبار حزب پادگانی از ماشین سرکوب و جنایت حزب بعث سوریه، در نهانخانه ذهن و خاطره زخمی ملت سوریه انباشت میشود، در فردای سرنگونی محتوم دیکتاتوری تبدیل به ماده خام و انفجاری گروهها و سازمانهای افراطی خواهد شد و توسط صهیونیستهای توسعهطلب و جنگطلبان بیگانه و فرامنطقهای علیه ایران و جهان تشیع کانالیزه شده و در نهایت تنور فتنههای طائفی و مذهبی را شعلهورتر از هر زمان دیگری خواهد کرد.
بزرگترین فتنه در عصر ارتباطات و بیداری مردم جهان، “استبداد” است که حتی وقتی به نام مبارزه با صهیونیسم بینالملل نیز به مردم تحمیل میشود، نتیجهای جز کشاندن پای نظامیان آمریکا و دیگر قدرتهای بزرگ به کشورهای جهان اسلام ندارد. مگر فراموش کردهایم که در یک دهه گذشته این طالبان طرفدار نابودی صلیبیها (قدرتهای غربی) بود که به علت عملکرد اشتباه و غیر انسانی خود، ناخودآگاه به تجاوز و اشغال افغانستان توسط ارتشهای بیگانه مشروعیت بخشید؟ مگر حزب بعث عراق به رهبری صدام حسین نبود که بار دیگر زمینهساز دخالت نظامی غربیها و اشغال کشور خود و فجایع بعدی ناشی از این وضع در عراق شد؟ او همان کسی بود که به اسرائیل موشک پرتاب کرد! مگر قذافی در لیبی چنین نقشی ایفا نکرد؟ اکنون نیز مشاهده میشود که مقدمات چنین دخالتی در سوریه در حال فراهم شدن است. توجه دارید تمام رژیمهایی که بسترساز حضور و دخالت نظامیان بیگانه در کشورشان شدند، دیکتاتورهایی بودند که به نام مبارزه با توسعهطلبی غرب و آمریکا و نیز رژیم اشغالگر اسرائیل حقوق اساسی وآزادیهای مدنی و سیاسی مردم خویش را نقض کردند و هنگام مواجهه با اعتراضات آنان، به سرکوب خونینبارشان پرداختند.
مردم سوریه باید بدانند که ملت ایران حرکت اعتراضی آنان را همچون قیام خود در سال ۱۳۵۷ و نیز در دوم خرداد ۱۳۷۶ و بیست و دوم و بیست و پنجم خرداد ۱۳۸۸ میدانند که همگی به رغم ظهور و تجلی در اشکال گوناگون انقلابی و اصلاحی و خیابانی و انتخاباتی، در جهت نفی استبداد و دفاع از حقوق انسانی و شهروندی و موازین دموکراتیک (مطبوعات، احزاب، تجمعات، اتحادیهها، انتخابات آزاد منصفانه و شفاف) بوده است. مردم ستمدیده سوریه، بویژه خانواده شهدا و مادرانی که کودکان، همسران، پدران، پیران و جوانان آنها توسط نیروهای امنیتی- نظامی رژیم فاسد بعثی کشته شدهاند باید بدانند که ملت ایران به مبارزات آنها علیه انسداد، اختناق، تبعیض و بیعدالتی و فساد به همان چشمی نگاه میکند که به مبارزات مردم مصر، لیبی، بحرین، یمن، تونس، اردن و به طور کلی جهان عرب مینگرد و صمیمانه از جنبشهای آزادیخواهانه آنان خشنود است.
اما در ایران. ما شاهدیم که اقتدارگرایان ایرانی تلاش میکنند با تجرید، تجزیه و تفکیک اصل ولایت فقیه از پیکره قانون اساسی، آن را به شکل “خدا- ولی فقیه- ایران” در آورند و به این ترتیب روایتی ولایی از اصل شاهنشاهی “خدا- شاه- میهن” به دست دهند.