هفته گذشته خبر درگذشت یکی از جنجالیترین چهرههای رابطه ایران و آمریکا در دوران پس از انقلاب منتشر شد؛ رابرت مک فارلین که نامش با یک رسوایی بزرگ چندجانبه گره خورده است.
رابرت سی مک فارلین، مشاور امنیت ملی سابق کاخ سفید و دستیار ارشد رئیس جمهور رونالد ریگان که به اتهام نقش داشتن رسوایی معروف به ماجرای ایران-کنترا اعتراف کرد، روز گذشته در ۸۴ سالگی درگذشت. طبق بیانیه خانواده مک فارلین که در واشنگتن زندگی میکنند، علت مرگ او عوارض بیماری قلبی بوده است.
مک فارلین، یک تفنگدار حرفهای که برای دوستانش با نام «باد» شناخته میشد، با درجه سرهنگی در در دولتهای نیکسون و فورد سمت گرفت. او به عنوان دستیار ویژه امنیت ملی ریچارد نیکسون و جرالد فورد خدمت کرد.
در دولت کارتر، مک فارلین به جمع کارکنان جمهوریخواه کمیته نیروهای مسلح سنا پیوست و با انتخاب ریگان دوباره به قوه مجریه بازگشت و به عنوان مشاور وزارت امور خارجه خدمت کرد تا اینکه در ژانویه ۱۹۸۲ به عنوان معاون مشاور امنیت ملی ویلیام کلارک به کاخ سفید رفت. او در سال ۱۹۸۳ به سمت بالاترین پست امنیت ملی منصوب شد.
مک فارلین، فارغ التحصیل آکادمی نیروی دریایی ایالات متحده، پسر یک نماینده سابق دموکرات از تگزاس، ویلیام دادریج مک فارلین بود که از سال ۱۹۳۲ تا ۱۹۳۸ خدمت کرد.
کهنه سرباز جنگ ویتنام در دسامبر ۱۹۸۵ از سمت خود در کاخ سفید استعفا داد. او بعداً به عنوان بخشی از برنامه مخفیانه – و غیرقانونی – برای فروش اسلحه به ایران در ازای آزادی گروگانهایی در لبنان، و انتقال عواید فروش سلاح به شورشیان کنترا در نیکاراگوئه برای مبارزه با دولت مارکسیست ساندینیستا، از طرف دولت به خدمت فراخوانده شد.
او نقش مهمی در این ماجرا ایفا کرد و رهبری هیئتی مخفی برای مذاکره با تهران را بر عهده داشت، تا با ایرانیان به اصطلاح میانهرو که تصور میشد روی ربایندگان گروگانهای آمریکایی نفوذ داشته باشند، تماس مستقیمی داشته باشد. او با خود یک کیک و یک کتاب مقدس با امضای ریگان آورد.
افشای این طرح مخفیانه دولت آمریکا پس از سرنگونی یک هواپیمای باری حامل محموله تسلیحاتی سازمان سیا در اکتبر ۱۹۸۶ توسط ساندینیستها در نیکاراگوئه آغاز شد که در نهایت به یکی از بزرگترین رسواییهای سیاسی مدرن تبدیل شد؛ ماجرایی که در آمریکا به نام «رسوایی ایران- کنترا» شناخته میشود، اما در ایران به «ماجرای مک فارلین» مشهور است. یک ماه پس از سرنگونی هواپیما در نیکاراگوئه، یک روزنامه لبنانی به نام الشراع از سفر مک فارلین به تهران و ارتباط فروش تسلیحات به ایران با آزادی گروگانها در لبنان پرده برداشت تا سناریو تکمیل شود. کسی که این اطلاعات را در اختیار الشراع قرار داده بود سید مهدی هاشمی، مسوول نهاد نهضتهای آزادیبخش سپاه و از نزدیکان آیتالله منتظری، قائم مقام وقت رهبری، بود.
هر دو بخش اصلی نقشه، یعنی فروش سلاح به ایران و کمک به کنتراهای نیکاراگوئه از سوی کنگره ممنوع شده بود، هرچند عموما این باور وجود دارد که مک فارلین تنها در بخش مربوط به ایران مشارکت داشته و از انتقال پول تسلیحات به کنتراها بی اطلاع بوده است.
مک فارلین در مارس ۱۹۸۸ به چهار مورد اقدام خلاف قانون مبنی بر پنهان کردن اطلاعات از کنگره اعتراف کرد. وکیل او گفت که او به طور غیرمنصفانهای تنها مانده است، زیرا برخلاف سایر افراد کلیدی در این پرونده، با کمال میل در مقابل هیئتهای تحقیق شهادت داده است. او نیز نقش خود را پذیرفت.
مک فارلین در آن زمان به خبرنگاران گفت: «من واقعاً اطلاعاتی را از کنگره پنهان کردم. من قویاً معتقدم که در تمام طول مدت، انگیزه اقدامات من این بود که باور داشتم به نفع سیاست خارجی ایالات متحده است.»
بعدها او به همراه پنج شخص دیگر درگیر در این رسوایی توسط رئیس جمهور جورج بوش پدر مورد عفو قرار گرفت.
با وجود اعتراف مک فارلین، این ماجرا همچنان ابعاد پنهان بسیاری در آمریکا و ایران دارد و هر از گاهی بر سر زبانها میافتد.
در آمریکا یکی از مهمترین سوالات این است که رئیس جمهور ریگان تا چه اندازه از این ماجرا خبر داشته و از آن حمایت میکرده است. برخی پژوهشگران به دنبال آنند که آیا ریگان که پس از بازنشستگی تایید شد به آلزایمر مبتلاست، در زمان حضور در کاخ سفید هوشیاری ذهنی اش را از دست داده بوده یا خیر؟ مک فارلین در مصاحبهها و خاطرات خود ریگان را در مورد جزئیات آنچه در رابطه با ایران در جریان بوده این طور توصیف میکند که گاهی گیج و در ابهام، اما غالبا دارای کنترل بوده است.
مک فارلین چگونه به ایران مرتبط شد؟
ارتباط ایران و آمریکا برای خرید تسلیحات به ارتباط محسن کنگرلو و منوچهر قربانی فر برمی گشت. کنگرلو که در دهه ۱۳۶۰ مشاور امنیتی نخست وزیر بود، سال ۱۳۹۳ در گفتگویی با روزنامه شرق درباره نحوه ارتباطش با قربانی فر میگوید: «یک ایرانی در پاریس زندگی میکرد و به دلایلی نمیتوانست به ایران بازگردد. من با او آشنا بودم و او نیز از موقعیت من در ایران آگاه بود. قربانی فر را به من معرفی کرد. من البته پس از رعایت احتیاطهای امنیتی و اطلاعاتی لازم با قربانیفر از طریق همین فرد مربوط شدم.»
هاشمی رفسنجانی، یک سال بعد در گفتگویی جداگانه با شرق میگوید «فردی به نام آقای قربانیفر که در زمان شاه با بعضی از آمریکاییها ارتباط داشت، با بعضیها در داخل شرکت داشتند، با هم کار میکردند، رفیق بودند و ارتباط خانوادگی داشتند. بعد از کودتای نوژه که دستش در کودتا کشف شد، فرار کرد و به آمریکا رفت. در آنجا به دنبال بازار سیاه اسلحه رفت و از جاهای مختلف اسلحه پیدا میکرد و به ما میفروخت.»
طبق روایت هاشمی رفسنجانی آمریکاییها که متوجه میشوند ایران تسلیحات موردنیازش را از بازار سیاه تهیه میکند، به قربانی فر پیشنهاد میدهند که این تسلیحات را با قیمت کمتری در اختیار قرار دهند به شرط آن که گروگانهای گرفتار در لبنان آزاد شوند. این درخواست آمریکاییها که از طریق نامهای به واسطه کنگرلو به دست نخست وزیری و هاشمی رفسنجانی رسیده بود در جلسه سران قوا مطرح میشود. از آنجا که احمد خمینی هم در این جلسه حضور داشته است، بعدا موضوع با روح الله خمینی مطرح میشود که به گفته هاشمی، ایشان میگویند «اقدام کنید تا هرچه نیاز جنگ است، بگیرید و ما مخالفتی نداریم. جنگ ما در رأس امور است.»
پس از خریدهای اولیه که بیشتر شامل موشکهای ضد تانک تاو، موشکهای ضدهوایی هاوک و قطعات راداری میشد، آمریکاییها از طریق قربانی فر پیغام دادند که یک قرارداد کلی بسته شود تا نیازهای تسلیحاتی ایران تامین شود. این موضوع در جلسه سران قوا مطرح شده و مورد موافقت قرار میگیرد.
در نتیجه تصمیم گرفته میشود که هیات آمریکاییها برای مذاکره درباره قرارداد وارد ایران شوند، اما برخلاف تصور ایرانیها نه یک هیات تجاری، بلکه هیاتی به ریاست مک فارلین که جایگاهی برجسته در آمریکا داشت وارد تهران میشوند.
هاشمی رفسنجانی میگوید پس از آنکه از موضوع خبردار شدیم، به امام اطلاع دادیم، و ایشان گفتند «الا که آمدند، نمیشود برگردانید. منتها برایش تشریفات آنگونه قائل نشوید و در مقرهایی که برای میهمانان عالیرتبه داریم، نبرید و به هتل ببرید و شما هم ملاقات نکنید، یعنی هیچ کس از سران با آنها ملاقات نکند. ولی افراد وارد را برای مذاکره بفرستید.»
طبق توصیه خمینی کنگرلو (مشاور نخستوزیر)، هادی نجفآبادی (نماینده مجلس) و وردینژاد (نماینده سپاه) با مک فارلین دیدار و گفتگو کردند، اما او خواهان دیدار با مقامات ارشد ایرانی بود و پس از آن که به هدفش نرسید با نارضایتی ایران را ترک کرد.
لو رفتن ماجرای مک فارلین به بهانه گرانی
افشای حضور مک فارلین در تهران و اهداف او از این سفر خود یک جنجال و رسوایی جداگانه است. آن گونه که گفته میشود علت این موضوع این بوده است که طرف ایرانی پول آخرین محموله دریافتی را پرداخت نمیکند و همین امر موجب میشود تا قربانی فر با نامه نگاری موضوع را پیش آیت الله منتظری که قائم مقام رهبری بود مطرح کند.
برخی از مقامات ایرانی خراب بودن و گران بودن محموله را علت این امر عنوان میکنند، اما کنگرلو این ادعاها را رد میکند و معتقد است کارشکنیهایی صورت گرفته است.
هاشمی رفسنجانی در این زمینه به شرق گفت: «احساس کردیم سلاحهایی که آقای قربانیفر به ما فروخته، گران فروخته است. مثلا ١۴ میلیون میارزید، ٢٠ میلیون از ما پول میخواست. شش میلیون را ندادیم و گفتیم که قیمتها با کتابچه نمیخواند، چون کتابچهای برای قیمتها داشتیم. فرض این بود که از آمریکاییها میگیرد و به اینجا میآورد، به همین خاطر حق دلالی میگیرد. پول را ندادیم و وی به آیتالله منتظری شکایت کرد که اینها پول مرا نمیدهند. آیتالله منتظری اصلا خبر نداشت و ما ایشان را در جریان این کارها نمیگذاشتیم، چون مسئولیت ایشان این نبود. از داخل بیت آیتالله منتظری این خبر به مجله الشراع رفت. خود ایشان نفرستاده بود. هیاهو شد و امام (ره) هم به من دستور دادند و گفتند: برو و هر چه گذشته، واقعیت را به مردم بگو تا در جریان باشند.»
اگرچه هاشمی رفسنجانی به فرمان امام فردای روز افشای این ماجرا که مصادف با مراسم ۱۳ آبان بود، رسما قضیه را تایید میکند، اما در مجلس برخی از نمایندگان، ولایتی وزیر وقت مجلس را خواستند تا توضیح دهد، این موضوع واکنش شدید امام را در پی داشت که خطاب نمایندگان فرمود: «چرا ما باید این قدر غربزده باشیم یا شیطانزده؟ من هیچ توقع نداشتم از بعض این اشخاص، ولو بعضیشان در نظر من پوچاند، لکن از بعضی از این اشخاص که سابقه دارند هیچ توقع نداشتم که در این زمان که باید فریاد بزنند سر آمریکا، فریاد میزنند سر مسئولین ما! چه شدهاست؟ شماها چهتان است؟ چه کردید شماها؟ شماها چرا باید تحت تأثیر تبلیغات خارجی واقع بشوید یا تحت تأثیرات نفسانیت خودتان؟ در یک همچون مسئله مهمی که باید همه شما دست به هم بدهید و ثابت کنید به دنیا که ما وحدت داریم، وحدت ما اینطور شدهاست و در روزی که هفته وحدت است چرا شماها میخواهید تفرقه ایجاد کنید؟»
نقش تسلیحات خریداری شده در جبهه جنگ
به این ترتیب خرید تسلیحات بی واسطه آمریکایی توسط ایران به پایان میرسد. بسیاری بر این باورند که تسلیحات خریداری شده در ماجرای مک فارلین موازنه قوا در جبهه را به نفع ایران تغییر داده و فتح فاو یکی از نتایج آن بوده است. جعفر شیرعلی نیا، پژوهشگر تاریخ جنگ، واردات سلاح در سال ۶۴ و پیروزی در فاو را به نوعی استارت دوباره جنگ میداند که ممکن بود با ناامیدی ایران پیش از آن تمام میشد.
کنگرلو هم نقش تسلیحات در پیروزی فاو را تایید میکند: «همین موشکهای هاگ باعث پیروزی ما در عملیات فاو شد. در عرض یک روز ما ۷۰ تا پرواز جنگندههای عراقی را زدیم… تا قبل از این دستآورد، هواپیماهای عراقی همینطور سرشان را میانداختند پائین و مثل آب خوردن وارد ایران میشدند و قلب تهران را نشانه میگرفتند و راکت میزدند. بعد از این معامله، دیگر هواپیماهای عراقی نتوانستند به راحتی به ایران نفوذ کنند.»
تغییر در شرایط جنگ را هاشمی هم تایید میکند و درباره افشای ماجرا اضافه میکند: «گرانی قیمتها عامل آشکار بود. شاید که عوامل مخالف و ایادی صهیونیستها در دو طرف کارشکنی میکردند.»
شیرعلینیا هم تاکید میکند که حضور مکفارلین نمیتوانست تنها برای سلاح باشد و دورنمای این ارتباط ممکن بود به تعدیل و حل مساله ایران و آمریکا بینجامد و این همان چیزی بود که اسراییل نمیخواست؛ بنابراین بنبستی ایجاد کرد تا سفر مکفارلین شکست بخورد.
نقش سپاه پاسداران در ماجرای مک فارلین
در طول چهار دهه ای که از عمر سپاه پاسداران می گذرد، تضاد این نهاد با آمریکا احتمالا معروف ترین ویژگی آن در سطح افکار عمومی بوده. ویژگی غیرقابل انکاری که به دنبال قرار گرفتن سپاه در فهرست “سازمانهای تروریستی” ایالات متحده، در ابعادی کم سابقه خبرساز شده است.
با وجود این گردانندگان سپاه پاسداران، در مقاطعی از عمر چهل ساله این نهاد، با دولتمردان آمریکایی تعاملات پنهانی انجام داده اند. تعاملاتی که در بخش اعظم روایت های “رسمی” حکومت از تاریخ سپاه، به دقت سانسور شده اند.
مذاکرات گروگان-محور
معروف ترین مذاکرات مخفیانه تهران با واشنگتن، برای مبادله گروگانهای ایالات متحده در لبنان با سلاح های آمریکایی مورد ایران نیاز در جنگ با عراق صورت میگیرد، که تحت عنوان “ماجرای مک فارلین” معروف است. در روایتهای حکومت ایران از ماجرای مک فارلین، این تصویر نادرست به مخاطبان ارائه می شود که با ناکام ماندن نسبی سفر رابرت مک فارلین مشاور اسبق امنیتی ملی آمریکا به تهران، تعامل مخفیانه دو طرف به پایان رسیده.
آنچه در این میان ناگفته می ماند، آن است که بعد از سفر نافرجام مک فارلین به تهران از ۴ تا ۷ خرداد ۱۳۶۵، کانال جدیدی در روابط محرمانه دو کشور فعال میشود که این بار، در یک سوی آن سپاه پاسداران انقلاب اسلامی قرار دارد. کانالی که ادامه فعالیت آن، چنان رونالد ریگان را به بهبود روابط خوشبین میکند که در اواخر مهر ۱۳۶۵، به عنوان هدیه ای نمادین به رهبران ایران، یک انجیل پشت نویسی شده را به تهران میفرستد.
درواقع این انجیل را، بر خلاف روایت نادرست مشهور، مک فارلین در جریان سفر خردادماه خود به تهران نمیآورد، بلکه فریدون وردی نژاد معاون وقت اطلاعات سپاه، در ۲۵ مهرماه و در جلسه ای با حضور محسن رضایی فرمانده وقت سپاه تحویل اکبر هاشمی رفسنجانی میدهد.
به طور مشخص، سه ماه بعد از سفر نافرجام مک فارلین به ایران، آمریکایی ها با اطلاع از حضور علی هاشمی بهرمانی برادرزاده اکبر هاشمی رفسنجانی در خارج از کشور، پیامی را در بلژیک به او میرسانند تا به مقام های ایرانی انتقال دهد. مطابق روایت علی هاشمی، آمریکایی ها می خواستند بدانند چرا مک فارلین در تهران موفق به ملاقات با مقام های ارشد جمهوری اسلامی نشده، و هشدار می دادند که “به زودی موازنه جنگ به نفع عراق تغییر خواهد کرد”. فرستادگان ایالات متحده تاکید داشتند هرچند مایل به پیروزی ایران نیستند، اما پیروزی عراق را هم نمی خواهند و پایان جنگ را ترجیح می دهند.
هاشمی رفسنجانی در مصاحبه با جعفرشیرعلی نیا مولف کتاب “روایتی از زندگی و زمانه اکبر هاشمی رفسنجانی” مدعی شده که وقتی برادرزاده اش خبر ملاقات با آمریکایی ها را به او داده، به علی هاشمی نهیب زده که “چرا مذاکره کردی”، ولی برادرزاده، ماجرا را به محسن رضایی هم اطلاع داده و رضایی به او گفته “ادامه بده، ما به سلاح احتیاج داریم”. علی هاشمی در همین کتاب روایت می کند: “به دیدار آقای رضایی رفتم…. گفت فقط سرنخ هایت را به بچه هایی که من معرفی می کنم وصل کن تا کار ادامه پیدا کند. از این مقطع به بعد من دیگر شخصا مداخله ای نداشتم و فقط سفری به خارج داشتم تا افرادی را که سپاه معرفی کرده بود به آمریکایی ها وصل کنم.”
دیوید کریست، کارشناس ارشد تاریخ در پنتاگون، در کتاب “جنگ گرگ و میش” در مورد “تاریخ سری مناقشه ٣٠ ساله آمریکا با ایران” نوشته در ادامه مذاکرات، در ۲۸ شهریور ۱۳۶۵ علی هاشمی بهرمانی و دو نفر از مسئولان سپاه پاسداران برای مذاکرات محرمانه به واشنگتن می روند. وی یکی از دو مسئول سپاهی را “مهدینژاد” معرفی کرده -که نام مستعار “فریدون وردی نژاد” معاون وقت اطلاعات سپاه است. به نوشته دیوید کریست، نمایندگان سپاه در زمان اقامت در واشنگتن، حتی برای بازدید از کاخ سفید -و البته نه ملاقات با رئیس جمهور آمریکا- وارد این ساختمان می شوند.
ادامه همین مذاکرات است که نهایتا به ارسال انجیل پشت نویسی شده رونالد ریگان به تهران می انجامد. هرچند در ۱۲ آبان، نشریه لبنانی الشراع سفر خرداد ماه مک فارلین به تهران را افشا می کند و در نتیجه به دستور آیت الله خمینی، اکبر هاشمی رفسنجانی در مراسم سالگرد اشغال سفارت آمریکا در ۱۳ آبان به نقل روایت کنترل شده ای از ماجرا میپردازد.
عجیب آنکه حتی بعد از لو رفتن موضوع، که منجر به یک افتضاح سیاسی در ایالات متحده می شود، مذاکرات محرمانه طرفین پایان نمی یابد. یک روز بعد از صحبت های هاشمی رفسنجانی، در جلسه سران قوا در تهران تصویب می شود که پروژه معاوضه گروگان ها با سلاح ادامه پیدا کند. پروژه ای که دستاوردش تا آن زمان، صدور اسلحه آمریکایی به ایران از مرداد ۱۳۶۴ تا آبان ۱۳۶۵ و در عوض، آزادی دو گروگان آمریکایی در ۲۴ مهر و ۱۱ آبان ۱۳۶۵ بود.
دیوید کریست هم روایت می کند که بعد از افشای ماجرای مک فارلین، مهدی نژاد (وردی نژاد) به آمریکایی ها گفته ایران کماکان به ادامهٔ روابط پایبند است و حتی روز ۶ دیماه ۱۳۶۵ ملاقات مجددی میان طرفین در ژنو انجام شده است. هرچند مطابق روایت او، وزارت دفاع آمریکا با اطلاع از ادامه مذاکرات محرمانه ماموران وزارت خارجه با ایران در مقطع جدید، برای توقف این تماس ها فشار می آورد و پرونده مبادله محرمانه سلاح با گروگان ها در دوره ریاست جمهوری ریگان بسته می شود.
با وجود تجربه ناکام مذاکرات محرمانه در دوران ریاست جمهوری رونالد ریگان، ارتباطات ایران و آمریکا برای آزادی گروگان های آمریکایی درلبنان، در زمان رئیس جمهور بعدی هم ادامه می یابد.
در دی ۱۳۶۷ جورج بوش (پدر) در سخنرانی خود به مناسبت شروع دوران ریاست جمهوری، به طور غیرمستقیم خواستار کمک ایران برای آزادی گروگان های باقی مانده در لبنان می شود و وعده می دهد که کشورش چنین اقدامی را تلافی خواهد کرد. بوش مشخصا با اشاره به وضعیت گروگان های آمریکایی می گوید کمک به آزادی آنها “برای مدتی طولانی در خاطر خواهد ماند” و تأکید می کند: “حسن نیت، به حسن نیت منجر می شود”.
ابراز تمایل آمریکایی ها به همکاری با ایران، که چند ماه بعد از پایان جنگ ایران و عراق و ایجاد انتظارات جدید برای بهبود روابط جمهوری اسلامی و غرب صورت گرفته، با میانجیگری خاویر پرز دکوئیار دبیر کل وقت سازمان ملل متحد وارد مراحل عملی می شود: نماینده دبیر کل، شخصا با رئیس جمهور وقت ایران اکبر هاشمی رفسنجانی گفتگو می کند و در مورد شرایط کمک ایران به حل مشکل گروگان ها به توافق می رسد که نهایتا، به آزادی همه آنها تا بهمن ۱۳۷۰ می انجامد. قرار شده بود در عوض، آمریکاییها دارایی های توقیف شده ایران در ایالات متحده را آزاد کنند.
محسن رضایی، در مصاحبه ای با کانال ۲ تلویزیون بی بی سی که در قسمت دوم مستند -سه قسمتی- “ایران و غرب” در سال ۱۳۸۷ پخش شد، در مورد نقش سپاه در آزادی این گروگان ها توضیحات مشخصی داده است.
به روایت فرمانده وقت سپاه: “آقای هاشمی به من گفت … می شود [برای آزادی گروگان ها] کاری بکنیم یا نه… من یکی از فرماندهان سپاه را فرستادم لبنان… رفتند با بچه های حزب الله صحبت کردند. آنها به شدت مخالفت کردند… من اصرار کردم که تو تا اینها آزاد نشده اند بمان آنجا. “
محسن رضایی در این مصاحبه تصویری می افزاید: “وقتی بچه های حزب الله دیدند ایشان خیلی اصرار می کند، عدهای از آدمهای تندشان شبانه به ساختمان این برادر ما حمله کرده بودند. چند تا آر پی جی زده بودند توی اتاقش تا ایشان فرار کند بیاید ایران. ولی ایشان مانده بود و با مسئولان حزب الله بالاخره کار را تمام کرد. “
البته آزادی گروگان ها، به نتیجه مطلوب منجر نمی شود. تنها یک ماه بعد از آزادی آخرین گروگان، و در میانه تصمیمگیری دولت آمریکا برای “اقدام متقابل” در مورد ایران، بمبی در سفارت اسرائیل در آرژانتین منفجر می شود که به کشته شدن ۲۹ و زخمی شدن صدها نفر می انجامد. دولت اسرائیل مدعی می شود که عاملان این انفجار به ایران وابسته اند و ایران، هرگونه نقش خود در این واقعه را رد می کند. به هر ترتیب، انفجار سفارت اسرائیل در برئنوس آیرس، کسانی را که در واشنگتن مخالف اقدام متقابل آمریکا در قبال آزادی گروگان هایش بودند، در موضع مسلط قرار می دهد.
چند ماه بعد، ترور رهبران حزب دموکرات کردستان ایران در خاک آلمان (ماجرای میکونوس)، که این بار نقش نیروهای امنیتی ایران در آن قابل انکار نیست، به واکنش بی سابقه اتحادیه اروپا منجر می شود و متعاقبا، هرگونه امکان بهبود در رابطه تهران و واشنگتن را منتفی می کند.
همسویی در برابر دشمنان مشترک
علاوه بر تماسهای مرتبط با گروگان های آمریکایی در لبنان، سپاه پاسداران و دولت آمریکا در مقاطعی نیز به همکاری های مستقیم و غیرمستقیم برای مقابله با دشمنان مشترک پرداخته اند.
یکی از جدی ترین موارد همکاری طرفین، در جریان حمله آمریکا به افغانستان در مهرماه ۱۳۸۰ (اکتبر ۲۰۰۱) انجام می شود. پس از آنکه در پی حملات ۱۱ سپتامبر، آمریکایی ها از کشورهای مختلف منطقه می خواهند تا موضع خود را در این جنگ روشن کنند و رهبران ایران، تصمیم به همکاری با ایالات متحده علیه طالبان میگیرند…
مهمترین جنبه این همکاری، کمک سپاه پاسداران به آمریکایی ها برای سرنگونی دولت طالبان است که در آن زمان، بر پایتخت و بخش عمده خاک افغانستان تسلط داشت.
در بخشی از مستند ” فرمانده سایه”، که شبکه ۴ تلویزیون بی بی سی در اسفند گذشته در مورد قاسم سلیمانی فرمانده نیروی قدس سپاه پخش کرده، رایان کروکر سفیر سابق آمریکا در کشورهای کشورهای افغانستان، پاکستان، سوریه، کویت و لبنان، به شرح مذاکرات محرمانه خود در آن مقطع با هیاتی ایرانی پرداخته که یکی از اعضای آن را -بدون ذکر نام- فرستاده قاسم سلیمانی معرفی می کند.
به گفته رایان کروکر، فرستاده سپاه قدس در جلسه با آمریکایی ها تا مراحلی غیرمنتظره پیش می رود: “او نقشه ای را ارائه کرد که آرایش جنگی طالبان را در سرتاسر افغانستان نشان می داد. به همراه آن، توصیه هایی را ارائه می کرد که درابتدا چه اهداف مشخصی را باید هدف قرار دهیم. من پرسیدم می توانیم یادداشت بردارم؟ گفت: می توانید نقشه را نگه دارید.” این دیپلمات آمریکایی می افزاید که در طول جلسه، هیچ یک از طرفین به سوابق مشکلات موجود میان ایران و آمریکا اشاره ای نکرد.
در بخش سوم از مستند “ایران و غرب” شبکه ۲ تلویزیون بی بی سی (۱۳۸۷)، هیلاری مان، از اعضای وقت هیات نمایندگی آمریکا در سازمان ملل، روایت مشابهی را از گفتگوهای محرمانه با ایرانی ها در جریان حمله ارتش آمریکا به افغانستان ارائه کرده است.
هیلاری مان با ذکر اینکه “ملاقات ها در نیویورک و ژنو انجام شدند”، بی حوصلگی عضو نظامی هیات ایرانی از کُند پیش رفتن گفتگوها را چنین توصیف می کند: “او با مشت روی میز کوبید و گفت بس است دیگر! اینها صحبت های قشنگی است ولی به هیچ نتیجه ای نمی رسد! نقشه ای را بیرون آورد و روی میز پهن کرد و شروع کرد به نشان دادن هدف هایی که آمریکا لازم بود [از هوا] بزند، به ویژه در شمال [افغانستان]. ما نقشه را گرفتیم و به فرماندهی مرکزی نیروهای آمریکایی فرستادیم. و این شد استراتژی نظامی آمریکا.”
سپاه پاسداران و آمریکا، غیر از همکاری مستقیم در مقابل دشمنان مشترک، در مواردی هم به همکاری های غیرمستقیم پرداخته اند.
شاید نخستین زمینه همکاری غیر مستقیم، جنگ داخلی بوسنی (۷۴-۱۳۷۱) باشد. در جریان این جنگ، کشورهای اسلامی چون ایران و ترکیه و عربستان به حمایت از مسلمانان بوسنی می پردازند و از میان آنها، ایران با ارسال حداقل ۵ هزار تن اسلحه و مهمات، اعزام صدها نیروی سپاهی برای آموزش نظامی بوسنیایی ها و بسیج کردن متحدانی مانند حزب الله لبنان، بیشترین نقش را بازی می کند.
همزمان، صدها تن از نیروهای عملیاتی شبکه های مختلف جهادی و مشخصا القاعده برای حضور در میدان های نبرد راهی بوسنی می شوند که کارکرد اصلی آنها، “وحشت آفرینی” موثر در میان صرب هاست. در کنار همه اینها، آمریکایی ها نیز به تدریج به میدان کمک به مسلمانان بوسنی پا می گذارد. رویکردی که البته بخشی از آن، به حمایت کلی واشنگتن از تجزیه کشورهای بلوک کمونیست در دوران پس از جنگ سرد ارتباط دارد. در همین راست است که با وجود بیمیلی دولتهای بریتانیا و فرانسه، نهایتا هواپیماهای آمریکا و ناتو -شامل ترکیه- به گونه ای موثر علیه صرب ها وارد عمل میشوند.
اما جنبه ای دیگر از حمایت ایالات متحده از بوسنیایی ها، در قالب چشم پوشی واشنگتن از صدور اسلحه به بوسنی از سوی کشورهایی مانند ایران خودنمایی میکند، آن هم در شرایطی که سازمان ملل صدور اسلحه به طرفین درگیر در جنگ را ممنوع کرده است. آمریکایی ها در آن زمان، همچنین در مقابل حضور نیروهای سپاه قدس و حزب الله در بوسنی هم ممانعتی ایجاد نمیکنند، هرچند بعد از پایان جنگ داخلی، خواستار خروج آنها و سایر نیروهای اعزامی از کشورهای مسلمان از خاک بوسنی میشوند.
اگر جنگ داخلی بوسنی را نخستین عرصه همکاری غیرمستقیم سپاه و ایالات متحده در مقابل دشمن مشترک محسوب کنیم، مبارزه با داعش در عراق را می توان جدیدترین عرصه این نوع همکاری دانست.
هرچند بعد از تصرف غافلگیرکننده موصل از سوی داعش در سال ۱۳۹۳، سپاه پاسداران بسیار سریع تر از ارتش آمریکا به تقاضای کمک دولت عراق پاسخ مثبت میدهد، اما در ادامه، مناطق تحت تصرف داعش در عراق با نوعی تقسیم کار نانوشته میان ارتش عراق، نیروهای اقلیم کردستان، ارتش آمریکا -و موتلفان آن- و سپاه -و شبه نظامیان وابسته به آن- آزاد میشود.
تقسیم کاری که در جریان آن ایران و آمریکا، به کمک دولت عراق که با هر دو طرف در تماس است، حدود عملیات خود در مناطق همجوار را به دقت رعایت میکنند تا به همدیگر صدمه نزنند.
یک نمونه بسیار معروف از این همکاری غیر مستقیم، عملیات آزادسازی موصل در تیر ۱۳۹۶، به دنبال سه سال اشغال این شهر از سوی نیروهای داعش است. در این عملیات، که در آن نیروهای ارتش عراق، نیروهای اقلیم کردستان، نیروهای حشد الشعبی و ارتش آمریکا (در قالب “ائتلاف بین المللی”) مشارکت موثر دارند، در بسیاری از مقاطع میزان هماهنگی در حدی است که گویی در مقاطعی مشخص، عملیات شبهنظامیان عراقی وابسته به نیروی قدس با حملات نیروی هوایی ایالات متحده تکمیل می شود – یا برعکس.
البته دوران این هماهنگی های غیرمستقیم، بعد از آزادسازی متصرفات داعش، روی کار آمدن دولت دونالد ترامپ در ایالات متحده و افزایش کم سابقه تنش میان تهران و واشنگتن به پایان میرسد.
لازم به یادآوری است که در مورد وضعیت امنیتی عراق، در طول سال ۱۳۸۶ نیز مذاکراتی مستقیم میان ایران و آمریکا صورت گرفته بود که در جریان آن، ریاست هیات آمریکایی را رایان کروکر سفیر وقت آمریکا در عراق، و ریاست هیات ایرانی را حسن کاظمیقمی سفیر وقت ایران در عراق بر عهده داشت.
این مذاکرات از معدود مواردی است که رهبر جمهوری اسلامی -در سخنرانی معروفی در اول فروردین ۱۳۸۵- صراحتا انجام آن را تایید کرده و گفته مسئولان ایران “حرفی ندارند” که برای “جلوگیری از ناامنی” در عراق با آمریکایی ها گفتگو کنند.
گفتگوهای ایران و آمریکا در سال ۱۳۸۶ را، البته از جهت محرمانه نبودن انجام آنها و نیز به این علت که در جریان گفتگوها، هیات ایرانی را -در دو دور اول مذاکرات- سفیر ایران در عراق هدایت کرده، لزوما نمیتوان در شمار تماس های محرمانه “سپاه” با آمریکاییها قرار داد.
با این حال، به علت ارتباط قبلی حسن کاظمیقمی با نیروی قدس سپاه، و با توجه به سنت انتصاب سفیران ایران در عراق با صلاحدید نیروی قدس (و نه وزارت خارجه)، برخی از ناظران طرف اصلی مذاکرات سال ۱۳۸۶ را نیز سپاه پاسداران دانسته اند.
مذاکراتی که در سال های بعد، روایت های متناقضی از محتوای آنها منتشر میشود، اما در هر حال، عملا به نتیجه خاصی نمیرسد.