اختصاصی ایران بریفینگ / یکی از مهمترین پرسش هایی که در خصوص ایران و افغانستان مطرح می شود چرائی گرایش مردم و حاکمان این کشورها در استقرار نظامی مبتنی بر ایدئولوژی اسلامی است. اگرچه در روی کار آمدن جمهوری اسلامی در ایران و امارت اسلامی در افغانستان قدرت های غربی مستقیم یا غیرمستقیم نقش داشته اند اما زمینه های اجتماعی و فرهنگی این دو کشور را در روی کار آمدن این دو حکومت اسلامی نمی توان نادیده گرفت.
در سیر تاریخ بشر حاکمان به منظور سهولت حاکمیت بر جوامع انسانی به مرور به سمت ایدئولوژی و استفاده نسبی یا کلی از آن در اداره جامعه در قالب نظام ایدئولوژیک روی آوردند. حکومتهایی که مشروعیت خود را از یک نظام اعتقادی کسب میکنند، نظامی که تکالیف و وظایف مشخصی را در برنامه کاری خود دارد. وظایفی که خارج از اراده و حاکمیت مردم تعیین و همگان موظف به انجام آن هستند.
تئودور آدورنو، اندیشور نامی مکتب فرانکفورت، در نکوهش فرآوردههای مبتذل و سطحی در جوامع مدرن از صنعت فرهنگ نام برده که به گفته او برای فریب دادن تودهها سرهمبندی میشود تا مردم از درک نیازهای واقعی خود منحرف شوند و حساسیت خود را در برابر ستمها و فشارهای نظام از دست بدهند. زمامداران نظام اسلامی در ایران و افغانستان اما برای رسیدن به همان نتایج با تبلیغ و ترویج عقاید خرافی و باورهای جاهلانه، حکومت اسلامی را تئوریزه نموده و با قرار دادن مشروعیت به جای قانونمداری، از صنعتی دیگر به نام صنعت دین استفاده کرده و می کنند.
در ساختار مهندسی صنعت دین، برنامه ریزی اداره جامعه بر محور ایدئولوژی دینی استوار بوده و تمام افراد جامعه در تمام شئونات حیات خود، می بایست در فضای دینی به زندگی خود ادامه دهند .صنعت دین این اجازه را به تمامی نهادها و مسئولان حکومتی می دهد تا به هر چیزی رنگ دینی بزنند، تا به نام “امر به معروف” هر امر ناروایی را بر جامعه تحمیل کنند و به نام “نهی از منکر” از خواستههای برحق جامعه جلوگیری کنند. صنعت دین این امکان را به زمامداران می دهد تا به جای پاسخگوئی به نیازها و خواستههای مردم، آنها را به جستجوی بهروزی و نیکبختی در جهان باقی حواله دهند و بدین سان از زیر بار پاسخگویی به نیازهای جامعه شانه خالی می نمایند.
صنعت دین نه تنها استقرار نظام اسلامی را امکان پذیر می نماید بلکه برای کارگزاران نظام های دینی، حاشیه ای امن نیز در برابر مخالفین و منتقدین ایجاد می نماید. بی جهت نیست که زمامداران نظام اسلامی ایران خود را نمایندگان خداوند بر زمین و حکومت خود را حکومت امام زمان میخوانند و زمامداران نظام اسلامی در افغانستان خود را کارگزاران خلافت اسلامی و حکومت خود را ادامه حکومت پیامبر و جانشینان او میخوانند، چون مخالفت با آنان به مثابه مخالفت با حکومت امام زمان و پیامبر تلقی شده و راه را برای هر گونه سرکوب خشنی باز می گذارد.
صنعت دین برای دین سالاران ایران و افغانستان، ابزار کافی جهت پایان دادن به مطالبات اقتصادی و اجتماعی مردم را فراهم نموده است. ابزاری که دین سالاران با استفاده از آنها مردم را اقناع می نمایند که دنیا و آخرت از هم گسسته و منقطع نمی باشند لذا مطالبات جامعه برای رفاه و تعالی را به آخرت موکول نموده و با خیالی راحت به حکومت ناکارآمد خود ادامه می دهند.
آنچه گفته شد صرفا بخشی از مواهب نظام های ایدئولوژیک برای کارگزاران نظام های اسلامی در ایران و افغانستان است. نظام هایی که پیروان خمینی و طالبان، جهت استقرار و استمرار آن، از خميرمايه نفرت کور و تعصب جاهلانه، آیينی خشونتبار و مرگستا ساختند که شادی و خوشی را نکوهش نموده و نيکبختی آدميان را نه در اين زندگی زمينی بلکه در دنيای جاويد میجوید و هر مخالفت يا انتقادی را به عنوان “مقاومت در برابر اراده الهی” سرکوب می نمایند. به یاد داشته باشیم که هدف حکومت سلامی، اجرای اسلام نیست، بلکه به افعال خود رنگ دینی می زند و از دین بهعنوان ابزاری برای توجیه عملکرد خود استفاده میکند.
جهت مطالعه بیشتر: حاکمیت سپاه پاسداران بر ایران،سقوط جمهوری اسلامی را تسریع می کند