http://www.flickr.com/photos/36514175@N05/3867415020/
مصباح یزدی گفته است: «اگر تحقق اهداف اسلامی بجز از راه خشونت امکان پذیر نباشد این کار ضروری است.”(صبح امروز، 17/3/78)
● با پیروزی انقلاب و شروع دستیگری ها، شکنجه ها نیز در کار آمدند: دو ماهی از پیروزی انقلاب نگذشته بود که به شورای انقلاب گزارش شد در زندان قصر، زندانیان را شکنجه می کنند. گروههائی که مشغول باز سازی استبداد بودند، می باید بساط دادگاه های انقلاب را پهن می کردند و این دادگاه ها شکنجه را روش اعتراف گیری می کردند. دادگاه های انقلاب کار خود را با شکنجه برخی از سران رژیم پهلوی آغاز کردند. مخالفت با شکنجه ها و محاکمات برق آسا و اعدام ها از سوی بنی صدر و بازرگان و طالقانی و… آغاز شد. شورای انقلاب ناگزیر هیأتی مرکب از طالقانی و مهندس سحابی و بنی صدر مأمور تحقیق کرد. این هیأت به زندان رفتند. بازجویان که تحت سرپرستی محمدی گیلانی بودند، شکنجه ها و انواع آنها را باز گفتند. بنی صدر، گریان، خطاب به بازجویان گفت: چگونه به خود روا دیدید که از انسانی که بودید، شکنجه گر بسازید و دولتی را که قرار است دولت عدل بگردد، دولت شکنجه گر بگردانید؟!
شورای انقلاب آئین نامه ای را تصویب و دادگاه های انقلاب را ملزم به رعایت آن کرد. بنا بر این آئین نامه، شکنجه ممنوع می شد و محاکمه ها می باید با حضور وکیل مدافع و به ترتیبی تشکیل می شدند که متهمان از تمام امکانات برای دفاع از خود برخوردار شوند. اما شکنجه گران به کار خود ادامه دادند. بعد از شکنجه و اعدام مأموران و مقامات رژیم پهلوی، نوبت به دستگیری و شکنجه و اعدام کسانی رسید که در انقلاب شرکت کرده بودند. پس از آنها، نوبت به خودی ها رسید.
● با انتخاب بنی صدر به ریاست جمهوری، او به برچیدن بساط دادگاه انقلاب و دیگر «نهادهای انقلاب» همت گمارد. در دومین سال روز انقلاب، در میدان آزادی، از وجود 6 نوع زندن و رواج شکنجه در این زندانها سخن گفت. او می گفت: مگر قانون اساسی شکنجه را ممنوع نکرده است پس چرا در این زندانها، وحشیانه ترین شکنجه ها بکار می روند؟ ولی گوش حامیان خمینی و به خصوص مسئولان زندانها و دادستانی ها که عموما از افراد هیات موتلفه اسلامی – حزب جمهوری اسلامی – سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و جامعه روحانیت مبارز بودند، به این حرفها بدهکار نبود. در مقام توجیه، شکنجه را تعزیر نام نهادند !
اما چون رئیس جمهوری به وجود 6 نوع زندان و رواج شکنجه در این زندانها اعتراض کرده و مدارک را هم به عفو بین المللی داده بود، خمینی هیأتی را معین کرد تا در باره «شایعه شکنجه» رسیدگی کنند. شکنجه شده ها نزد این هیأت شکنجه ها را که دیده بودند، شرح دادند. عکسهای شکنجه شده و دیگر مدارک به این هیأت داده شد. بشارتی که عضو این هیأت بود، نزد رئیس جمهوری رفت. در باره این دیدار و قول بشارتی به بنی صدر، بنی صدر گفته است: «یك عضو همين هيأت رسيدگى به «شايعه وجود شكنجه»، آقاى بشارتى به من گفت: شكنجهها رواجى دارند كه مپرس. آنچه به شما گزارش كردهاند، در مقايسه با آنچه هست، مشت در برابر خروار است. گفتم پس گزارش كنيد بلكه پيش از آنكه دير شود، بتوان آن را ريشه كن كرد. اما او گفت: نمىتوانم. ما مأموريم بگوئيم شکنجه وجود ندارد .» ( کتاب ایستاده بر آرمان .)
بنی صدر دست نکشید. این شد که دستیاران خمینی، به توجیه جنایتی پرداختند که شکنجه بود:
– حجتالاسلام ریشهری: «اگر مقصود رئیس جمهور از شکنجه، همان تنبیهاتی است که اسلام به عنوان حدود و تعزیرات مطرح میکند، ما منکر آن نیستیم، زیرا دستور اسلام است.» (مصاحبه با رادیو و تلویزیون، کتاب غائله 14 اسفند59، ص332 )
– لاجوردی: «تعزیر می کنیم و تعزیر با اجازه حکام شرع است.» ( عبور از بحران، ص 440 )
-آیتالله محمدی گیلانی: «محارب بعد از دستگیر شدن، توبهاش پذیرفته نمیشود و کیفرش همان است که قرآن گفته. کشتن به شدیدترین وجه. حلق آویز کردن به فضاحتبارترین حالت ممکن. تعزیر باید پوست را بدرد، از گوشت عبور کند و استخوان را درهم شکند.» (کیهان، 28 شهریور 60 )
– آیتالله قدوسی: «در زندانها شکنجه صورت نمیگیرد، اما مجازاتهای شرعی اسلامی اعمال میگردند.» (مصاحبه مورخه 23 بهمن 59 )
– آیتالله موسوی تبریزی دادستان انقلاب در زمان خمینی و اصلاح طلب امروزی: « یکی از احکام جمهوری اسلامی این است که هرکس در برابر این نظام امام عادل بایستد، کشتن او واجب است. زخمیاش را باید زخمیتر کرد تا کشته شود.این حکم اسلام است. چیزی نیست که تازه آورده باشم.»
در سالهای اول انقلاب که خمینی برای حفظ حاکمیت استبدادی خود دستور دستگیری و شکنجه و اعدام مبارزان را صادر می کرد و در یک سخنرانی از این که در همان روز اول، همه را از میان برنداشته است، ابراز ندامت کرد، هادی خامنه ای با بردن انواع شلاق ها نزد او وسیله تعزیر را مشخص نمود.
این شد که تعزیر که به قول محمدی گیلانی «باید پوست را بدرد، از گوشت عبور کند و استخوان را درهم شکند»، در رژیم ولایت فقیه، بکار وادار کردن دستگیر شدگان به اعتراف رفت.
در دوران خمینی، وسایل شکنجه عبارت بودند از شلاق و مشت و لگد و آویزان کردن و سوزاندن و ناخن کشیدن و تجاوز کردن به دختران ودویدن بر روی شکم زنان آبستن و آب دهان انداختن به صورت زندانیان و اعدام مصنوعی کردن زندانیان و بی خوابی دادن به زندانی و عقرب انداختن به سلول زندانی (با سودابه سدیفی این روش را هم بکار برده بودند) و … خمینی هم کاملا از وجود این شکنجه ها آگاه بود. .
● در دوران خامنه ای که از اختیارات «ولی فقیه مطلقه» برخوردار شد، بر اساس «فتوای» خود و مفتیان نزدیک او وسایل و ابزار شکنجه تغییر کردند. علاوه بر استفاده از وسایل ذکر شده در بالا برای وادار کردن متهم به اعتراف از وسایل دیگری مانند باتوم بر سر شکستن و برق زدن به بدن زندانی و ضربه زدن به آلت تناسلی زندانیان با باتوم برقی و بیدار نگاه داشتن در ساعت های متوالی و استفاده از شیشه نوشابه و تخم مرغ و استفاده از داروهای روانگردان و…. و روش جدیدی که این روزها از سوی ولی فقیه مطلقه و حامیان وی به اجرا در امده اند که بسا در سالهای سیاه استبداد پهلوی ها بکار نرفته بودند. تجاوز به مردان است و تجاوز وحشیانه به دختران بس به رواج هستند.
صحنه های ضرب و جرح بیرحمانه جوانان این مرز و بوم در دو ماه گذشته که فیلم ان از سوی کانالهای تلویزیونی خارج از کشور به نمایش در امده است نشان می دهد که حیواناتی در لباس انسان آنچنان بر مردم هجوم می آوردند که انسان را از انسان بودن خود بیزار می کنند.
به هر حال کوششهای پی گیر بنی صدر در سالهای ابتدای انقلاب در مخالفت با شکنجه سبب افشای شکنجه در زندانها شد. او حدود 400 تصویر از شکنجه شده ها در زندانهای ایران را به سازمان های مدافع حقوق انسان داد و به آنها گفت: به استناد این مدارک بگویید در زندانها شکنجه وجود دارد شاید یک مبارزه بین المللی سبب برچیده شدن بساط شکنجه بگردد.
● در سالهای بعد از کودتا شکنجه وسعت بیشتری یافت. این بار، صدای منتظری به اعتراض بلند شد. او در نامه ای به خمینی به وجود شکنجه در زندانهای ایران آنهم به صورت وحشیانه و حتی تجاوز به دختران بیگناه اعتراض کرد.
توجیه شرعی سرکوب جوانان، قتل آنها در زیر شکنجه، تجاوز به دختران و پسران توسط بازجویان و اعدام جوانان همه اعمالی است که مفتیان در خدمت ولایت فقیه، در جملاتی که در زیر میایند به آن تصریح کرده اند :
– جنتی: «ولی فقيه نسبت به جان و مال و ناموس مردم اختيار دارد. همان اختياری که پيغمبر اکرم (ص) داشت. فقيه اين مقام و ولايت را به منظور حفظ مصلحت امت دارد.» ( سمينار ولايت فقيه در ساری، راديو تهران، اخبار ساعت 20 روز 29 ارديبهشت 1361 )
بنابر قول جنتی – ازبزرگان کودتای سالهای 60 و 88 – مال و جان و ناموس مردم در اختیار ولی فقیه است. پس اگر او مصلحت بداند به منظور حفظ نظام، می تواند جان افرادی را با شکنجه بستاند.
– خمینی برای حفظ نظام استبدادی که بر کشور حاکم کرده بود از خدا و پیامبر و قران مایه گذاشت تا بتواند بر مردم به زور حکومت کند. او می گفت: «قيام كردن بر خلاف حكومت اسلامى، جزايش جزای بزرگی است قيام بر ضد حكومت اسلامی در حكم كفر است، بالاتر از همه معاصی است، همان بود كه معاويه قيام می كرد، حضرت امير قتلش را واجب میدانست»( سخنرانی مورخه 29/7/58، صحيفه نور، جلد 10، صفحه 15) . قول خمینی البته بکار توجیه قتل مخالفان استبداد فقیه می آید.
– خمینی: «آنکه مکتبی را مسخره میکند، اسلام را مسخره میکند. اگر متعمد باشد، مرتد فطری است. زنش برایش حرام است. مالش هم باید به ورثه داده شود. خودش هم باید مقتول شود.» ( صحیفه نور،ج14،ص376 )
– مصباح یزدی: «عناصر مزدور شیطانی را شناسایی کنید. هرجا آهنگ مخالفت با ولایت فقیه یا ولیفقیه ساز شده آن را خاموش کنید، اگر از روی نادانی است برایش توضیح دهید و شبهه اش را رفع کنید، اگر از روی غرض ورزی است، او را خفه کنید.» ( سخنرانی آیتالله مصباح یزدی در جمع بسيجيان شهرستان قروه، 7مرداد1381 )
حکم مصباح یزدی که این روزها جولان می دهد همانا خفه کردن همه کسانی است که با ولایت فقیه مخالفت می کنند همان کاری که چند میلیون نفر از مردم در تهران در روز 25 خرداد انجام دادند.
– مصباح یزدی : «اگر جایی در بیابان خلوتی دور از چشم پلیس کسی به خدا و پیغمبر و اسلام اهانت کرد و شما دسترسی به پلیس در بیابان ندارید، اهانت به مقدسات اسلامی حکمش اعدام است و در جایی که تشکیل دادگاه برای چنین فردی میسر نباشد هر فرد مسلمانی موظف است شخصا اقدام کند. این همان فتوای امام در مورد سلمان رشدی است » ( خشونت و بحران سازي در مديريت استراتژيك – ح پناه – فروردين 1378 ، نشریه صبح( صادق ) شماره 91 ، ص 36 )